• صفحه اصلی
  • تاریخچه
  • مدفونین
    • ائمه اطهار (علیهم السلام)
    • صحابه پيامبر(ص)
    • وابستگان پيامبر(ص) و اهل بيت(ع)
    • همسران پيامبر(ص)
  • کتابشناسی
  • مقالات
  • تصاویر
  • نگاره‌ها
  • ادبیات
  • چندرسانه‌ای
    • فیلم
    • موشن‌گرافی
  • نقشه
  • درباره ما
/ جنت البقیع / مدفونین در بقیع / وابستگان و خويشاوندان پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) / عبدالله ‌بن جعفر بن ابي‌طالب(علیه السلام)
×

ارسال ایمیل

در حال ارسال اطلاعات
لطفا تیک "من ربات نیستم" را بزنید !
تاريخ : 1398/10/24 | بازدید : 684
نویسنده : علی اکبر نوایی

عبدالله ‌بن جعفر بن ابي‌طالب(علیه السلام)

عبدالله ‌‌بن ‌جعفر ‌بن ‌ابي‌طالب، شخصيتي نام‌آور، چهر‌ه‌اي درخشان، روايتگري راستين، محبوب پيامبر(صلی الله علیه و آله) و وفادار به خاندان رسالت و امامت بود.

عبدالله ‌‌بن ‌جعفر ‌بن ‌ابي‌طالب، شخصيتي نام‌آور، چهر‌ه‌اي درخشان، روايتگري راستين، محبوب پيامبر(صلی الله علیه و آله) و وفادار به خاندان رسالت و امامت بود. فرزنداني از وي در واقعه خونين نينوا به شهادت رسيدند. همراه هميشگي دُردانه‌‌هاي پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله) بود. پدرش جعفر طيّار(علیه السلام)، شهيدي از تبار نور بود که در جنگ موته به شهادت رسيد. پسرعموي پيامبر(صلی الله علیه و آله)، برادرزاده و داماد اميرمؤمنان علي(علیه السلام) و نام‌اوري است پرآوازه در تاريخ پرافتخار اسلام.

عبدالله، در اصالت خانوادگي، جايگاهي ارجمند و در خور ستايش دارد؛ زيرا پدرش جعفر بن ابي‌طالب(علیه السلام) است؛ همان‌که خداوند به برکت‌ دعاي پيامبر(صلی الله علیه و آله) دو بال در بهشت به او عنايت خواهد کرد و مادرش، اسماء بنت عميس است؛ همان­که سالياني دراز در سرزمين حبشه براي رضاي خدا و به دور از موطن خويش، رنج‌‌هاي فراوان و غم‌هايي جانکاه به جان خريد و پس از بازگشت و ورود به مدينه، در کنار پيامبر(صلی الله علیه و آله) رنج و غم شهادت همسرش جعفر بن ابي‌طالب را در موته متحمّل شد و نشان ديگري از صبر و شهامت و استقامت را براي خود ثبت کرد. عبدالله بن جعفر(علیه السلام)، در دامان چنين پدر و مادري ولادت يافت و تربيت شد.

زادگاه عبدالله بن جعفر بن ابي‌طالب(علیه السلام)

به گفته مورخان نامور، عبدالله نخستين نوزاد مسلمان مهاجر است که در سرزمين حبشه، در دوران مهاجرت نخستين مسلمانان، ديده به جهان گشود. از سال تولدش، خبري دقيق در منابع تاريخي نيامده، ليکن چنان‌که روايت شده، عبدالله در روز رحلت پيامبر(صلی الله علیه و آله) بين ده تا يازده ‌سال داشته و با اين محاسبه مي‌توان گمان برد که وي در سال‌‌هاي نخستين هجرت پيامبر ديده به جهان گشوده است.

در دائرة المعارف اعلمي آمده است: «عبدالله سه سال بعد از بعثت پيامبر(صلی الله علیه و آله) در حبشه متولد شد».[1]

اين گزارش، صحيح به نظر نمي­رسد؛ زيرا دعوت پيامبر(صلی الله علیه و آله) در سه سال نخست بعثت غير علني بود و مقابله‌اي از ناحيه کفار قريش با آن حضرت رخ نداد تا پيامبر به مسلمانان فرمان هجرت به حبشه دهد. شايد نظر اعلمي، سه سال نخست هجرت باشد، نه بعثت و اگر چنين باشد، هم با واقعيت دعوت پيامبر تطبيق مي‌کند و هم با حدود تقريبي سن عبدالله ابن جعفر، در هنگام رحلت پيامبر. علاوه بر اين، منابع معتبر تاريخي آورده‌‌اند که:

جعفر بن ابي‌طالب(علیه السلام)، در ماه رجب سال پنجم بعثت به دستور پيامبر(صلی الله علیه و آله) به حبشه هجرت کرد.[2]

در هرحال، قطعي است که او در سرزمين حبشه ولادت يافت؛ «جَعْفَرُ بْنُ ابي‌طالب... وَلَدَتْ لَهُ بِأَرْضِ الْحَبَشَةِ عَبْدَ اللهِ بْنَ جَعْفَرٍ»[3]؛ «جعفربن ابي‌طالب... پس در زمين حبشه فرزندش عبدالله متولد شد».

خصلت‌‌ها و ويژگي‌ها

عبدالله بن جعفر، از آنجا که در خانواد‌ه‌اي کريم و با حسب و نسب تولد يافت و رشد کرد، داراي خصلت‌‌ها و ويژگي‌‌هاي ممتازي است که به آنها اشاره مي‌کنيم:

الف) بيعت با پيامبر(علیه السلام) در کودکي

در صدر اسلام، چند نفر انگشت شمار، در کودکي به پيامبر(صلی الله علیه و آله) ايمان آورده وبيعت کرده‌اند. نخستين نفر از ميان آنان، علي(علیه السلام) است که در دوران طفوليت ايمان آورد و با پيامبر بيعت کرد. سپس امام حسن مجتبي و بعد امام حسين(علیهما السلام) و آخرين آنها، عبدالله‌‌، فرزند جعفر طيار(علیه السلام) است.

امام صادق(علیه السلام) به نقل از پدر بزرگوارش امام باقر(علیه السلام) فرمودند: «امام حسن و امام حسين(علیهما السلام) و عبدالله‌ بن جعفر در کودکي با پيامبر(صلی الله علیه و آله) بيعت کردند و کسي جز آنها، در کودکي با پيامبر(صلی الله علیه و آله) بيعت نکرد».[4]

ب) همراه و صحابي پيامبر(صلی الله علیه و آله) و پنج امام

از امتيازات و ويژگي‌هاي برجسته عبدالله‌ بن جعفر آن است که ايشان، هم از صحابي پيامبر(صلی الله علیه و آله) بود و هم جزو صحابي علي، امام مجتبي، امام حسين، امام سجاد و امام باقر(علیهم السلام) به شمار مي‌آمد. ابن اثير جزري، نامش را در شمار صحابه آورده و درباره‌اش مي‌نويسد: «له صحبته... و روی عن النبي(صلی الله علیه و آله) أحاديث»[5]؛ «او از اصحاب پيامبر(صلی الله علیه و آله) بود... و رواياتي را از پيامبر نقل کرده است».

شيخ طوسي، افزون بر اينکه وي را جزو ياران پيامبر شمرده، در رديف صحابه اميرمؤمنان، علي(علیه السلام) و نيز امام حسن مجتبي(علیه السلام) هم آورده است».[6] ولي عجيب است که نام آن گرامي را چرا در رديف اصحاب حسين بن علي(علیه السلام) که همه هستي خويش و خاندانش را در راه آرمان‌‌هاي او فدا کرد، نياورده است.

مامقاني در اين‌باره مي‌نويسد:

هنوز پي‌نبرده‌ام که چرا شيخ طوسي از آوردن نام عبدالله، در رديف ياران امام حسين(علیه السلام) خودداري کرده است! درحالي­‌که او از ياران امام حسين(علیه السلام) بود و با فرستادن فرزندانش عون و محمد، که در کربلا به شهادت رسيدند، با امام حسين(علیه السلام) مواسات کرد و به خاطر عذري که داشت، خودش نتوانست در کربلا حضور يابد.[7]

ج) فرزند، همسر و پدر شهيدان

عبدالله بن جعفر از چند جهت، با شهداي بزرگي نسبت دارد. پدرش جعفر بن ابي‌طالب(علیه السلام)، ملقّب به «ذوالجناحين» و مشهور به «طيّار» پس از مراجعت از حبشه، در کنار پيامبر بود تا اينکه در غزوه موته، پرچم سپاه اسلام را به دست گرفت. حتي وقتي دو دست او در اين جنگ از تن جدا شد، همچنان مي‌کوشيد پرچم را حفظ کند که در همين حال به شهادت رسيد. پيامبرخدا(صلی الله علیه و آله) درباره‌اش فرمودند: «او در بهشت با فرشتگان به هر جا که بخواهد پرواز مي‌کند».[8]

فرزندانش، عون، عبدالله و محمد، در کربلا به شهادت رسيدند. همسرش، زينب کبري، عقيله بني‌هاشم، عالمه، معلّمه، و محدّثه بزرگ، يار برادر که در حادثه کربلا،
نيمه مکمّل آن حادثه بود، در واقع بر اثر آن محنت‌هاي جانگداز به شهادت رسيد.

آري آن گرامي، فرزند، همسر و پدر شهيدان است که همواره روح حماسي و بزرگش از چنين ره‌آورد گران و سنگين مملو بود. او پس از حادثه عاشورا، به دليل عشق وافري که به خاندان عصمت و طهارت داشت، مرثيه‌‌ها سرود و جلسات ندبه براي شهداي کربلا ترتيب داد.

هنگامي­كه خبر شهادت امام و يارانش؛ از جمله دو تن از پسران عبدالله بن جعفر به مدينه رسيد، ابوالسلاسل، غلام او، آزرده خاطر شد و گفت: آنچه به روز ما آورد كسي جز حسين نبود! عبدالله بن جعفر برآشفت و بر او کفش پرتاب کرد و پس از توهيني به او، چنين گفت:

أَ لِلْحُسَيْنِ تَقُولُ هَذَا وَ اللهِ لَوْ شَهِدْتُهُ لأَحْبَبْتُ أَنْ لاَ أُفَارِقَهُ حَتَّى أُقْتَلَ مَعَهُ ... أَنَّهُمَا أُصِيبَا مَعَ أَخِي وَ ابْنِ عَمِّي مُوَاسِيَيْنِ لَهُ صَابِرَيْنِ مَعَه.[9]

آيا درباره حسين چنين سخن مي‌گويي؟ به خدا سوگند اگر همراه او رفته و در رکابش بودم، هرگز از او جدا نمي‌شدم تا اين­که کشته شوم... به خدا قسم آنچه مصيبت فرزندانم را بر من آسان مي‏كند اين است كه آنها(فرزندانم)، به جاي من ملازمت ركاب جستند و با برادرم و پسر عمويم حسين مواسات كردند و جان خود را در راه او دادند.

د) روايتگري روشن‌انديش

عبدالله بن جعفر، در سلسله راويان پيامبر(صلی الله علیه و آله) و اماماني است که در کنارشان بوده؛ اکنون به نمونه‌‌هايي از آنها اشاره مي‌کنيم:

عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ يَقُولُ: الصَّدَقَةُ تُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبّ‏. رَوَاهُ الطَّبَرَانِي فِي الأَوسَط فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ... .[10]

از عبدالله بن جعفر نقل شده که گفت: از پيامبرخدا(صلی الله علیه و آله) شنيدم که فرمود: صدقه، غضب پروردگار را فرو مي‌نشاند. طبراني در مجموعه خود ـ اوسط ـ اين روايت را در حديثي طولاني آورده است.

عَنْ عَبْدِ الله بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: لَمَّا تُوُفِّيَ ابوطَالِب‏ٍ خَرَجَ النَّبِيُّ(صلی الله علیه و آله) إِلَی الطَّائِفِ مَاشِياً عَلَی قَدَمَيهِ يَدْعُوهُمْ إِلَی الإِسْلاَمِ فَلَمْ يُجِيبُوه‏ فَـانْصَرَف‏ فَأتی ظِلَّ شَجَرةٍ فَصَلَّی رَكْعَتَيْن‏ِ ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ مِنْ ضَعْفِ قُوَّتِي‏ وَ هَوَانِي عَلَی النَّاسِ أَرْحَمَ الرَّاحِمِين َ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين‏... .[11]

از عبدالله بن جعفر نقل شده که چون ابوطالب وفات يافت، پيامبر(صلی الله علیه و آله) با پاي پياده به طائف رفت و آنان را به اسلام دعوت کرد، اما آنان اجابت نکردند. حضرت از دعوتشان منصرف شده، به سايه درختي رفت و دو رکعت نماز گزارد و آن‌گاه اين‌گونه دعا کرد: خدايا! به تو شکايت مي‌برم از ضعف و سستي مردم و توان ضعيفم در اين راه. خدايا! تو مهربان‌ترين مهرباناني. خدايا! مرا به چه کسي وا مي‌نهي...؟

عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ‌اللهِ: هَنِيئاً لَكَ يَا عَبْدَاللهِ بْن‏َ جَعفَرٍ، أَبُوكَ يَطِيرُ مَعَ الْمَلاَئِكَة فِي السَّمَاءِ.[12]

از عبدالله بن جعفر نقل شده که گفت: پيامبرخدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: گوارا باد بر تو اي عبدالله بن جعفر درباره پدرت، که درآسمان با فرشتگان پرواز مي‌کند.

عبدالله ‌بن ‌جعفر، روايات فراواني را از قول پيامبر، عليو حسنين(علیهم السلام) نقل کرده، که اين روايات، در زمينه‌‌هاي مختلف است. به‌طور اجمال مي‌توان به موارد زير اشاره کرد:

تفسير آيات قرآن، احکام الهي، حلال و حرام، شخصيت پيامبر(صلی الله علیه و آله)، شخصيت
ائمه اطهار(علیهم السلام) و موضوعات مختلف ديگر که بيان آنها و غور و بررسي درباره آنها، خود فصلي طولاني است که در اين سلسله نوشتار‌ها گنجايش ندارد، لذا از بيان آنها خودداري مي‌کنيم.

ه‍ ) کرامت و بخشندگي عبدالله

صفت جود و کرامت، از جمله خصلت‌‌ها و صفات والايي است که اين خاندان، همگي از آن بهره‌مند بوده‌اند و ايشان نيز، اين خصلت را به تمام و کمال از نياي بزرگ به ميراث برده است. او مردي کريم و داراي جود و بخشندگي بوده که او را بحرالجود؛ يعني درياي بخشش مي‌ناميدند و به شدت در سر زبان‌‌ها افتاده بود که عبدالله، کرامت و جود را در خود جمع کرده است. پدرش جعفر بن ابي‌طالب(علیه السلام) را ابوالمساکين ناميده‌اند، آن هم به دليل کرامت وجود بزرگوارش و اين فرزند به چنان پدري بزرگ اقتدا نموده است.

درباره اين خصلت و ويژگي عبدالله بن جعفر، داستان‌‌هاي فراواني در تاريخ نقل کرده‌اند:

مردي وارد مسجد پيامبر شد و از عثمان که جلوي در نشسته بود، درخواست کمک کرد. عثمان ـ که شايد زمان خلافتش بوده ـ دستور داد پنج سکه به وي دادند.(گويا اين مقدار، دردي از او دوا نمي­کرده) از عثمان خواست تا او را به افراد ديگري راهنمايي کند، بلکه به کمک آنها مشکلش را حل نمايد. عثمان او را به چند نفر که در گوشه‌اي از مسجد نشسته بودند، راهنمايي کرد، که حضرت امام حسن(علیه السلام) و
امام حسين(علیه السلام) و عبدالله بن جعفر در ميان ايشان بودند، مرد فقير نزد آنان رفته، سلام کرد و از ايشان ياري و کمک خواست.

امام حسن(علیه السلام) فرمود: درخواست كمك روا نيست مگر در سه مورد؛ الف) ديه خوني كه ريخته شده؛ ب) بدهي و وام سنگين؛ ج) فقر شديد. اکنون تو به خاطر كدام‌يك از اين سه كمك مي خواهي؟ مرد فقير گفت: براي يكي از اين سه مورد.

در اين هنگام، امام حسن(علیه السلام) پنجاه اشرفي، امام حسين(علیه السلام) چهل و نه اشرفي و عبدالله جعفر چهل و هشت اشرفي به وي دادند. مرد خوشحال و شادمان برگشت. عثمان از وي پرسيد: چه کردي؟ گفت: تو پنج درهم دادي و هيچ نپرسيدي، ولي ايشان ابتدا پرسش‌‌هايي کرده، سپس اين مقدار اشرفي عطا کردند.

عثمان گفت: کجا مثل ايشان را مي‌يابي که اينان علم را با شير آموخته و سرچشمه خير و بخشش و دانش‌اند![13]

بخشندگي عبدالله بن جعفر به حدي بود که وقتي مردم مدينه از يکديگر قرض مي‌گرفتند، موعد پرداخت را زمان بخشش او تعيين مي‌کردند.[14]

محمد بن سيرين درباره وي مي‌نويسد:

بازرگاني شکر به مدينه آورد و نتوانست آن را بفروشد. وقتي اين خبر به عبدالله ابن جعفر رسيد. به عامل و پيشکار خود فرمان داد که آن شکر را بخرد و ميان مردم مدينه توزيع کند.[15]

ابن قتيبه در عيون الأخبار نقل مي‌کند:

هنگامي که معاويه از مکه باز مي‌گشت، به مدينه آمد و هدايا و مال بسياري براي حسن و حسين(علیهما السلام)، عبدالله جعفر و ديگر محترمين قريش فرستاد. به فرستادگان خود سفارش کرد که پس از رسانيدن مال، قدري درنگ کنند و ببينند هر کدام با هداياي خود چه مي‌کنند. وقتي که فرستادگان راه افتادند تا هدايا را برسانند، معاويه رو به اطرافيان کرد و گفت: اکنون به شما مي‌گويم که هر کس با هديه‌اش چه خواهد کرد؛ حسن بن علي مقداري از عطريات را به کسان خود مي‌دهد و بقيه را به هر کس که نزد او باشد مي‌بخشد. حسين بن علي توزيع هدايا را از کساني که پدرانشان در صفين کشته شده و يتيم گرديده‌اند آغاز مي‌کند، اگر چيزي ماند، از آن، شتر‌هايي قرباني کرده و به مردم مي‌بخشد و شير تهيه کرده، به آنها مي‌دهد. اما عبدالله بن جعفر به غلامش مي‌گويد: وعده‌‌هايي که به مردم داده‌ام را بده و در اين راه اسراف مي‌کند و از مال خود نيز روي آن مي‌‌گذارد.

نوشته‌اند که وقتي غلامان معاويه هدايا را برده، تقسيم مي‌کنند، مي‌نگرند که عاقبت چه خواهد شد؟ پس مي‌بينند همان شد که معاويه گفته بود. البته با اندکي اختلاف! يعني عبدالله جعفر اسراف کرد و از مال خود نيز ضميمه بخشش‌‌ها نمود.[16]

و) عبدالله بن جعفر محبوب پيامبر(صلی الله علیه و آله)

از زماني که جعفر بن ابي‌طالب(علیه السلام) در جنگ موته به شهادت رسيد، عبدالله پيوسته مورد تفقّد و دلجويي و محبت‌‌هاي بي‌دريغ پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله) قرار مي‌گرفت.

عبدالله مي‌گويد:

به خاطر دارم که پيامبر خبر شهادت پدرم را برايم آوردند، در حالي که من به ايشان مي‌نگريستم، ايشان بر سر من و برادرم دست مي‌کشيد و از چشمانش اشک مي‌ريخت و از محاسن مبارکش مي‌چکيد. در آن حال، خطاب به پروردگار عرضه داشت: خداوندا! جعفر براي رسيدن به بهترين ثواب‌‌ها پيشگام شد. پروردگارا! خودت بهترين جانشين براي فرزندان او باش، به بهترين وضعي که براي بنده‌ات روا مي‌داري. سپس رو به مادرم کرد و فرمود: اي اسماء، به تو مژد‌ه‌اي بدهم؟ گفت: آري، پدر و مادرم به فدايت! فرمود: خداوند به جاي آن دو دستي که از جعفر قطع شد، دو بال به او عطا کرد که با آنها در بهشت پرواز مي‌کند. مادرم گفت: پدر و مادرم به فداي شما! اين را به مردم بگوييد. پيامبر برخاست و دست مرا گرفت، درحالي‌که دست به سرم مي‌کشيد و نوازشم مي‌کرد، به منبر رفت و مرا بر پله پايين جلوي خود نشاند و با چهر‌ه‌اي اندوهگين فرمود: جعفر کشته شد و خداوند براي او دو بال قرار داد که در بهشت پرواز مي‌کند. آن‌گاه از منبر فرود آمد و مرا همراه خود برد و دستور داد غذايي براي خانواده ما تهيه کنند. برادرم را نيز نزد ما آورد و ما همراه آن حضرت غذا خورديم؛ غذايي بسيار گوارا! تا سه روز با آن حضرت بوديم و به هر يک از حجره‌‌هاي خود که مي‌رفت ما هم همراهش بوديم، سپس به خانه خود برگشتيم.[17]

همچنين عبدالله بن جعفر گويد:

پيامبر پس از گذشت سه روز از شهادت پدرم، به خانه ما آمد و فرمود: فرزندان برادرم را نزد من بياوريد. ما را که کودکاني بوديم نزد او آوردند، در همان لحظه فرمان داد سلماني مو‌هاي سر ما را بتراشد. آن‌گاه فرمود: محمد، شبيه عموي ما ابوطالب است و عبدالله خُلق و خوي مرا دارد. سپس دست مرا گرفت و بلند کرد و گفت: خدايا! جانشين جعفر در اهل و عيالش باش و خريد و فروش(کسب و کار) عبدالله را مبارک گردان! در اين هنگام مادرمان آمد و از يتيمي ما شکوه کرد. پيامبر فرمود: از چه مي‌ترسي؟ آيا از سرپرستي آنها وحشت داري، درحالي‌که من در دنيا و آخرت، ولي و سرپرست آنها هستم.[18]

ز) همسر عقيله بني‌هاشم

از آنجا که زينب کبري(علیها السلام)، کرامت‌ها، عظمت‌ها، پاکي‌‌ها و فضيلت‌‌ها را از مادري چون زهراي اطهر(علیها السلام) به ارث برده بود، هرکسي شايستگي همسري او را نداشت و تنها عبدالله بن جعفرکه خصالي برجسته داشت و درايت، عقل، معرفت، شعور، ايمان و عشق به خاندان نبوت و همچنين جود و سخاوت و کرمش زبانزد خاص و عام بود، مي‌توانست هم کفو و هم­شأن بانوي کرامت و فضيلت باشد.

عبدالله از جمله خواستگاراني بود که به خانه علي(علیه السلام) آمد و شد داشت و آرزويش بود که با زينب کبري دختر عموي خويش ازدواج نمايد، اما شرم و حيا مانع بود که خواسته‌اش را با عمويش در ميان بگذارد، تا اين­که روزي قاصد خويش را نزد عموي گرامي‌اش فرستاد؛ «قاصد عبدالله به خانه علي(علیه السلام) رفت و خواسته وي را به مولا اين‌گونه گفت: علي جان! شما خوب مي‌دانيد که پيامبر چه اندازه به عبدالله علاقه‌مند بود و حتي روزي فرمود: «بَنَاتُنَا لِبَنِينَا وَ بَنُونَا لِبَنَاتِنَا»؛ «دختران ما، متعلق به پسران و پسران ما متعلق به دختران ما هستند». لذا پيشنهاد مي‌کنم و شايسته خواهد بود که دختر گرامي خود، زينب را به ازدواج عبدالله فرزند برادرت درآوري و مهريه را هم مانند مهريه مادرش فاطمه(علیها السلام) قرار دهي. حضرت خواستگاري را پذيرفته و دختر والاگهرش را درحالي که سن مبارکش، ده سال کمتر از عبدالله بود، به عقد و ازدواج وي در آورد».[19]

ح) شجاعت عبدالله بن جعفر

عبدالله بن جعفر، شخصيتي بلند همت، داراي روحيه‌اي قوي و اوصاف اخلاقي نيکو بود و در حمايت از حريم ديانت و ولايت علوي همتي والا و شجاعانه داشت.

ابن ابي‌الحديد نقل مي‌کند:

روزي معاويه و عمرو عاص با هم نشسته بودند که دربان گفت: عبدالله پسر جعفر طيّار اجازه ورود مي‌خواهد. عمرو عاص گفت: در حضور او به علي ناسزا مي‌گويم و او را مي‌رنجانم!

معاويه گفت: چنين نکن مي‌ترسم نتواني از عهده‌اش برآيي و سبب شرمساري‌ات شود و فضايلي را بگويد که دوست نداريم بشنويم.

عبدالله وارد شد، معاويه به ظاهر، اظهار خوشوقتي کرد و او را نزد خود فرا خواند و در حقش مهرباني و ملاطفت کرد. اما عمرو عاص نتوانست خودداري کند و به عبدالله چيزي نگفت اما با ديگران مشغول صحبت شد و در ضمن از اميرمؤمنان علي(علیه السلام) بدگويي نمود و به صداي بلند ناسزا ‌گفت! وي بي‌شرمي را به حد اعلا رساند.

رنگ از چهره عبدالله پريد و از خشم، لرزه بر اندامش افتاد. ناگهان مانند شير غرّان، از تختي که بر آن نشسته بود فرود آمد. عمروعاص که او را خشمگين ديد، گفت: هان، عبدالله! چه خبر؟ عبدالله گفت: مرگ بر تو باد و خاموش باش! سپس اين شعر را خواند:

أَظنُّ الْحِلْمَ دَلَّ عَليَّ قَوْمي

وقَدْ يُسْتَجْهَلُ الرَّجُلُ الْحَلِيمُ

حلم و بردباري‌ام زبان مردم را به رويم گشوده است و خيال مي‌کند نمي‌فهمم(سخنش را نشنيده‌ام).

آستين‌ها را بالا زد و خطاب به معاويه چنين گفت:

يا معاوية حتّی مَ(حتى متى) نتجرع غيظك و إلی كم الصبر علی مكروه قولك و سيئ أدبك و ذميم أخلاقك هبلتك الهبول أ ما يزجرك ذمام المجالسة عن القذع لجليسك إذا لم تكن لك حرمة من دينك تنهاك عما لا يجوز لك أما و الله لو عطفتك أواصر الأرحام أو حاميت علی سهمك من الإسلام ما أرعيت بني‌الإماء المتك و العبيد الصك أعراض قومك. و ما يجهل موضع الصفوة إلا أهل الجفوة... .[20]

اي معاويه! تا کي خشم تو را در دل نگهداريم و بر بدي‌‌ها و زشتي‌هايت صبر کنيم، گفتار زشتت را بشنويم و بي‌ادبي‌ات را ببينيم و اخلاق ناستوده‌ات را شاهد باشيم، گريه‌کنندگان بر مرگت بگريند! آيا از فحش و ناسزا به همنشينانت ناراحت نمي‌شوي؟ معلوم مي‌شود که دين در نظر تو موقعيتي ندارد تا از کردار زشتت باز دارد. آري، به خدا سوگند اگر عاطفه خويشاوندي در تو بود، يا به سهم خود از اسلام حمايت مي‌کردي، نبايد فرزندان کنيزان بي‌اصل و بردگان پست مايه را در رديف افراد فاميل خود جاي دهي. مردمان جاهل و نابخرد، به موقعيت افراد برگزيده و بلند مرتبه جاهل‌اند. معاويه! اينکه کار‌هاي خطاي تو را تصويب مي‌کنند و بر ريختن خون مسلمانان و جنگيدن با اميرمؤمنان امضا مي‌زنند، تو را مغرور نکند تا به هر چه فساد و تباهي‌اش بر تو روشن است، اقدام کني. چشم سر و چشم دلت از تشخيص راه حق کور شده، اگر از خطاي خود برنمي‌گردي، پس به ما اجازه ده، هر چه مي‌خواهيم از زشتي‌هايت بگوييم.

معاويه وقتي ديد عبدالله دست برنمي‌دارد و مجلس در بُهت فرو رفته و همگي غرق در استماع سخنان او شده‌اند، صدا زد: عبدالله! ما از خطا و اشتباه‌مان برمي‌گرديم، تو را به خدا بنشين. خدا لعنت کند کسي را که آتش دروني تو را برافروخت:

لعن الله من أخرج ضبّ صدرك من وجاره محمول لك ما قلت و لك عندنا ما أمّلت فلو لم يكن مجدك و منصبك لكان خَلقك و خُلقك شافعين لك إلينا و أنت ابن ذي الجناحين و سيد بني‌هاشم.

خداوند لعنت کند آن را که آتش درونت برافروخت و تو را بر اين سخنان خشمگينانه واداشت. اکنون هر چه بخواهي انجام مي‌دهم و هر حاجتي داري بر مي‌آورم. اگر مقام و مجد و عظمت تو نبود‌‌ همان روش و اخلاقت کافي بود که حوائج و خواسته‌هايت برآورده شود. آخر تو پسر ذوالجناحين و سيد و بزرگ بني‌هاشمي.

فقال عبدالله، کلاّ بل سيّد بني‌هاشم حسن و حسين لا ينازعهما في ذلك أحد.

عبدالله گفت: بس است‌ اي معاويه، بلکه دو سيد بني‌هاشم حسن و حسين‌اند. کسي را نسزد که در مقام و رتبه با ايشان برابري کند.

عبدالله گفت: در اين مجلس هم حاجتي ندارم، عبدالله بيرون رفت و به معاويه اعتنايي نکرد و عمرو عاص را حقير و بي‌مقدار شمرد، معاويه پشت سر وي مي‌رفت و چنين مي‌گفت: «و الله لكأنّه رسول الله مشيُه و خَلقه و خُلقه و إنّه لمن مشكاته»[21]؛ «به خدا سوگند تمام حرکات و اخلاق و رفتار و راه رفتنش به پيغمبر مي‌‌ماند».

عبدالله بن جعفر و قيام عاشورا

همراه نبودن عبدالله بن جعفر با امام حسين(علیه السلام) در کربلا، از پرسش‌‌هاي مهمي است که درباره وي مطرح گرديده و از آنجا که او از خواص شيعه و از خواص اصحاب ائمه و از نزديک‌ترين افراد به خاندان رسالت و اهل بيت است، اين سؤال جدّي‌تر مطرح مي‌‌شود، که چرا او در کربلا حضور نداشت؟

پژوهشگران و مورخان درباره علل حضور نداشتن وي در کربلا و عدم همراهي‌اش با امام حسين(علیه السلام) دلايل گوناگون و متفاوتي را ارائه کرده‌اند که در مجموع مي‌توان اين ديدگاه‌‌ها را در دو مورد خلاصه نمود:

الف) مشکلات حادّي فراروي وي وجود داشت، در حالي که واقعاً مي‌خواست در کربلا حضور داشته باشد.

ب) وي نسبت به حادثه کربلا ديدگاه متفاوتي با امام حسين(علیه السلام) داشت، لذا همراهي با آن حضرت را جدي نگرفت!

در مورد ديدگاه نخست، دلايل زير را مي‌توان اشاره کرد:

خلاصه اين ديدگاه آن است که عبدالله جعفر در پيوستن به امام معذور بوده و دلايلي در اين زمينه اقامه گرديده که مجموع اين دلايل، عذر وي را تأييد مي‌کند:

1. عبدالله بن جعفر در اين مقطع تاريخي و به دليل کهولت سن نابينا شده و معذور بوده است؛ «وکان تأخّره عن حضور الطف ذهاب بصـره».[22] پسدليل عدم حضورش در قيام عاشورا، نابينايي وي بوده است.

2. وي از جانب امام حسين(علیه السلام) مأموريت داشت در مدينه بماند و از جان بني‌هاشم حمايت کند؛ زيرا با خروج امام از مدينه، احتمال هرگونه دسيسه و توطئه‌اي نسبت به فرزندان هاشم و ياران امام حسين(علیه السلام) وجود داشت. بنابراين، وي براي حمايت و دفاع از بني‌‌هاشم در مدينه ماند و بر اين کار مأموريت داشت.

3. عبدالله داراي کهولت سن بود و توانايي جسمي حضور در کربلا را نداشت.

مي­توان گفت که اين دليل(معذور بودن)، و دلايلي که پيشتر از آنها ياد شد، حدس و گمان‌هايي بيش نبود؛ زيرا در مطاوي تاريخي، بر آنها تأکيد نشده و اثبات نگرديده است. گرچه داشتن مأموريت، نشان از جايگاه و شخصيت والاي او است و با شخصيت او تناسب دارد.

نظريه دوّم اين است که عبدالله ديدگاهي متفاوت داشته و به همين جهت در کربلا حاضر نشد. در اين‌‌باره نيز دلايلي ذکر شده که مي‌توان به موارد زير اشاره کرد:

1. امان‌خواهي از بني‌اميّه

جدا از نامه‌اي که عبدالله بن جعفر براي امام نوشته و با اصرار از آن حضرت مي‌خواهد که از اين اقدام منصرف شود، در سوي ديگر، کوشيده است براي امام حسين(علیه السلام) از بني‌اميّه امان‌نامه بگيرد.

طبري مي‌نويسد:

عبدالله بن جعفر نزد عمرو بن سعيد بن عاص رفت و ضمن گفت‌وگو با او، اظهار داشت: براي حسين بن علي نامه‌اي بنويس و برايش در آن نامه، اماني قرار ده و به او وعده نيکو و اطمينان بده و بخواه از او که باز گردد. شايد با اين کار مطمئن شود و منصرف شود.

عمرو بن سعيد گفت: آنچه مي‌خواهي بنويس و نزد من بياور تا آن را مهر کنم. به دنبال آن، عبدالله بن جعفر نامه را نوشت و به عمرو بن سعيد ارائه کرد و گفت: نامه را مهر کن و همراه برادرت يحيي بن سعيد بفرست؛ زيرا او مي‌تواند به حسين اطمينان دهد و حسين هم خواهد دانست که پيام تو جدّي است و يحيي نامه را نزد حسين بن علي(علیه السلام) برد و آن را خواند. امام(علیه السلام) فرمود: من پيامبرخدا(صلی الله علیه و آله) را در خواب ديدم و در همان خواب، فرمان کاري را يافتم که در پي انجام آن هستم؛ خواه به سودم باشد يا به زيانم... من خواهم رفت تا با پروردگارم ديدار کنم.[23]

2. روحيه صلح‌جويانه عبدالله بن جعفر

دليل ديگري که ارائه شده، اين است که عبدالله بن جعفر، در آن زمان روحيه صلح‌جويانه‌اي را در پيش گرفت و براي خود دلايلي را ‌آورد. با همين دلايل بود که با بني‌اميه تعاملاتي هم داشت، اما در عين حال، در اين تعاملات، هرگز اجازه نمي‌داد بر شأن و جايگاه والاي امامان خدشه وارد شود و در جلسات فراواني به دفاع جانانه پرداخت و بني‌اميه را خوار و بي‌مقدار کرد. اما روشش اين بود که با آنان رفت‌وآمد‌هايي داشته باشد. عبدالله بن جعفر ولايتعهدي يزيد را در حضور معاويه مورد نکوهش قرار داد و با وجود امام حسين(علیه السلام)، آن را خيانتي بزرگ بر‌شمرد.

پس اين نظريه و ديدگاه هم، سند محکم تاريخي ندارد و نمي‌توان آنها را مستند قطعي تلقّي کرد.

شواهد و قرائن هم‌گامي عبدالله بن جعفر با قيام عاشورا

از مجموع اقدامات عبدالله بن جعفر و پيشينه پرشکوه و افتخارآميزش، چنين برمي‌‌آيد که وي با قيام عاشورا همگام بوده است. در اين زمينه، سه دليل مهم را مي‌توان برشمرد:

1. به همسرش زينب کبري(علیها السلام) اجازه داد با امام حسين(علیه السلام) همراه شود و در اين مورد هيچگونه ممانعتي ايجاد نکرد.

2. دو فرزندش؛ عون و محمد را با کاروان افتخارآميز کربلا همراه کرد که در نهايت منتهي به شهادت فرزندانش شد و آنان هر دو در کربلا در رکاب دايي بزرگوارشان امام شهيدان به شهادت رسيدند.

3. واکنش عبدالله بن جعفر پس از شنيدن خبر شهادت امام حسين(علیه السلام) و يارانش و نيز خبر شهادت فرزندانش، گوياي ايمان و اعتقاد راسخ او به قيام حسيني است. مورخان نوشته‌اند: پس از بازگشت بازماندگان حادثه کربلا، يکي از غلامان عبدالله
ابن جعفر به نام ابوالسلاسل نزد او رفت و شهادت پسرانش را تسليت گفت. عبدالله کلمه استرجاع بر زبان آورد. غلام گفت: اين مصيبتي است که از حسين بن علي
به ما رسيد! عبدالله بن جعفر با نعلين او را از حضور خود راند و گفت: اي کثيف‌زاده! در مورد حسين اين‌گونه سخن مي‌گويي؟! به خدا سوگند اگر نزد او ‌بودم، جانم را فدايش مي‌کردم.[24]

مجموع اين برخوردها، حاکي از ايمان شديد او به راه امام حسين(علیه السلام) و اهداف والاي آن حضرت است. پس از ماجراي عاشورا، عبدالله بن جعفر در خانه خود جلسه مرثيه‌اي را ترتيب داد و بر کشتگان و شهيدان آن گريست و آن حادثه غمبار را رسالت حسيني در مبارزه با ظلم بني‌اميه معرفي کرد.

مرگ عبدالله بن جعفر و دفن در بقيع

عبدالله بن جعفر نسبت به علي(علیه السلام) و خاندان رسالت عشق مي‌ورزيد و مدت زماني کارگزار علي(علیه السلام) بود. کتابت به وي وانهاده شد. در جنگ جمل به دفاع از علي(علیه السلام) برخاست و فرماندهيِ بخشي از سپاه علي(علیه السلام) را در جنگ صفين بر عهده داشت. در جريان حکميت موضع گرفت و همچنين در دفاع از امام مجتبي(علیه السلام) تلاشي همه جانبه داشت و فرزندانش در کربلا به شهادت رسيدند و بنيان خانواده و همه هستي‌اش را فداي آرمان‌‌هاي بلند پيامبر(صلی الله علیه و آله) کرد و سرانجام در سن نود سالگي، در سال
هشتاد هجرت، در مدينه زندگي را بدرود گفت و به ديار معبود شتافت.

ابن نجار(در اخبار مدينه، ص154) و سمهودي(در وفاء الوفا) نوشته‌اند که عبدالله ابن جعفر را در بقيع دفن کردند و محل دفن او دار عقيل، در کنار تربت عقيل است.

سمهودي مي‌نويسد:

وقد ذكر ابواليقظان إنّه كان أجود العرب و إنّه توفی بالمدينة... و دفن بالبقيع.[25]

ابويقظان نقل کرده که عبدالله بن جعفر بخشنده­ترين فرد عرب بود. او در مدينه وفات يافت و در بقيع دفن گرديد.


[1]. دائرة المعارف، اعلمي، ج12.

[2]. مجمع الزوائد، ج9، صص26 و 282.

[3]. الروض الانُف، ج2، ص90.

[4]. تاريخ دمشق، ج14، ص179.

[5]. اسدالغابة، چ3، ص135.

[6]. معجم رجال الحديث، آية‌الله العظمي خويي، ج10، ص142.

[7]. تنقيح المقال، مامقاني، ج2، ص173.

[8]. المغازي، ج2، ص762.

[9]. بحار الانوار، ج45، ص122؛ مناقب آل ابي‌طالب، ج4، ص106.

[10]. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج3، ص11.

[11]. همان، ج6، ص25.

[12]. مجمع الزوائد، ج9، ص273.

[13]. پيغمبر و ياران، ج4، ص131.

[14]. قاموس الرجال، ج5، ص409.

[15]. سير اعلام النبلاء، ج3، ص461.

[16]. عيون الاخبار، ج3، ص40.

[17]. سير اعلام النبلاء، ج3، ص458.

[18]. سفينة البحار، ج2، ص126.

[19]. الکوکب الدرّي، ج2، ص213.

[20]. شرح نهج البلاغة، ابن ابي‌الحديد، ج2، ص169.

[21]. شرح نهج البلاغة، ج2، ص170.

[22]. عمدة الطالب، ص47.

[23]. تاريخ الأمم و الملوک، طبري، ج4، صص291 و 292.

[24]. الارشاد، شيخ مفيد، ج2، ص124.

[25]. وفاء‌الوفا، ج3، ص911.

مـنـبـع: آرمیدگان در بقیع، نوشته علی اکبر نوایی، تهیه شده در پژوهشکده حج و زیارت، نشر مشعر، ۱۳۹۵.
علی اکبر نوایی
مـنـبـع:
تــــازه هــــا
  • محمد بن امام صادق (علیه السلام)
  • محمد بن عون الاكبر بن محمد حنفيه بن امام على (علیه السلام)
  • علی العریضی بن امام جعفر صادق (علیه السلام)
  • ابراهيم، احمد، صالح، سليمان و عيسى فرزندان يحيى بن احمد
  • سیدعبدالله بن محمد الاخيضر الصغير الامير
  • سیدابراهيم بن موسى بن عبدالله بن موسى الجون
پـــربـــازدیـــدهــــا
  • حسین الاصغر بن امام علی بن الحسین السجاد (علیه السلام)
  • اسماعيل، فرزند امام جعفر صادق(علیه السلام)
  • محمّد حنفيّه
  • عقيل بن ابي‌‌طالب
  • محمد بن اسماعیل بن امام جعفر الصادق (علیه السلام)
  • عباس، عموي پيامبر(صلی الله علیه و آله)
حــــدیــــث روز
قم، خيابان 75 متری عمار یاسر، خیابان شهید آیت الّله قدوسی، ساختمان حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، طبقه پنجم
پست الکترونیک: hajj.ziyarat@gmail.com
تلفن تماس: 37186 - 025
نمابر: 37769994 - 025
كد پستی: 3719158489

دسـتـرسـی سـریـع

  • پژوهشکده حج و زیارت
  • کتابخانه دیجیتالی حج
  • ویکی حج
  • سامانه نشریات
  • هیئت علمی و کارشناسان
  • جستجو در کتابخانه
  • دانشنامه حج و حرمین
  • بانک اطلاعاتی نقد وهابیت
  • اطلاعیه و فراخوان ها
  • نقشه سایت

پـیـونـدهــای مـرتـبـط

  • دفتر مقام معظم رهبری
  • بقیع
  • خبرگزاری حج
  • سازمان حج و زیارت
  • لیست همه پیوندها