• صفحه اصلی
  • تاریخچه
  • مدفونین
    • ائمه اطهار (علیهم السلام)
    • صحابه پيامبر(ص)
    • وابستگان پيامبر(ص) و اهل بيت(ع)
    • همسران پيامبر(ص)
  • کتابشناسی
  • مقالات
  • تصاویر
  • نگاره‌ها
  • ادبیات
  • چندرسانه‌ای
    • فیلم
    • موشن‌گرافی
  • نقشه
  • درباره ما
/ جنت البقیع / مدفونین در بقیع / وابستگان و خويشاوندان پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) / محمّد حنفيّه
×

ارسال ایمیل

در حال ارسال اطلاعات
لطفا تیک "من ربات نیستم" را بزنید !
تاريخ : 1398/10/24 | بازدید : 770
نویسنده : علی اکبر نوایی

محمّد حنفيّه

محمد حنفيه، از فرزندان برومند، دلاور و وارسته اميرمؤمنان، علي(علیه السلام) است و ميراث دليري و شجاعت را از پدر دارد.

محمد حنفيه، از فرزندان برومند، دلاور و وارسته اميرمؤمنان، علي(علیه السلام) است و ميراث دليري و شجاعت را از پدر دارد. او در جنگ‌‌هاي جمل و صفين، پرچمداري علي(علیه السلام) را بر عهده داشت و مورد علاقه آن حضرت و خاندان نبوت بود. مادرش «خوله» دختر اياس بن جعفر است و نسبش به بکر بن وائل مي‌رسد. او در فضل و کمال شهرتي داشته و زني بليغه و صاحب نطق گويا بوده است.

ابن ابي‌الحديد نوشته است:

گروهي را عقيده بر اين است که در زمان ابوبکر، در مأموريتي که خالد بن وليد با جمعي براي سرکوب اهل ردّه رفتند، او را اسير کرده و به مدينه آوردند و ابوبکر وي را به علي(علیه السلام) داد؛ يعني در تقسيم سهم، به آن حضرت رسيد.[1]

گروه ديگري مانند ابوالحسن علي بن محمد بن سيف مدائني گفته‌اند:

وي از جمله زنان اسيري است که زمان پيامبرخدا(صلی الله علیه و آله) به اسارت در آمد و اسارتش زماني اتفاق افتاد که پيامبر(صلی الله علیه و آله) علي(علیه السلام) را براي سرکوب بني‌زبيه، که مرتد شده بودند، فرستاد. علي(علیه السلام) خوله را ـ که از بنو‌حنفيه بوده و بني‌زبيه در غارتي که از بني‌حنفيه داشتند، او را به اسارت نزد خود برده بودند ـ يافت و به مدينه آورد و هنگام تقسيم غنايم، آن زن در سهم علي(علیه السلام) قرار گرفت و پيامبر به علي(علیه السلام) فرمود: اگر اين زن براي تو پسري آورد، نام و کنيه مرا بر او بگذار و آن زن پس از رحلت فاطمه زهرا(علیها السلام) پسري به دنيا آورد و علي(علیه السلام) نام او را محمد نهاد و کنيه‌اش را ابوالقاسم.[2]

قطب‌الدين راوندي از جابر بن عبدالله انصاري نقل ديگري دارند که تقريباً اين نقل بايد وثاقت بيشتري داشته باشد. روايت را حرّ عاملي در اثبات الهدي اين‌گونه آورده است:

وقتي آن زن را به مدينه آوردند، طلحه و خالد قصد داشتند او را در سهم خود قرار دهند، ليکن خوله نپذيرفت و گفت: کسي مي‌تواند مالک من شود که از حال ولادت، گفتار مادرم و خاطراتم آگاهي داشته باشد و خبر دهد. پس از گفت‌وگويي که در اين‌ باره انجام شد، اميرمؤمنان، علي(علیه السلام) در مجلس ابوبکر حضور يافت و از آنچه آن زن خواسته بود، خبر داد. بدين ترتيب، خوله را در سهم آن حضرت قرار دادند و اميرمؤمنان آن زن را به اسماء بنت عميس سپرد و سفارش او را کرد که از وي به خوبي نگهداري کند و خوله، همچنان نزد اسماء بنت عميس بود، تا وقتي که برادرش به مدينه آمد و علي(علیه السلام) او را به عقد خويش در آورد و مهريه‌اي براي او معين کرد و به عنوان زني آزاده، او را به همسري خويش برگزيد.[3]

جايگاه معنوي و عظمت محمّد حنفيّه

همانگونه که اشاره شد، محمد حنفيه از مردان بزرگ روزگار خويش و سرآمد در علم، زهد، شجاعت و عبادت و پارسايي بود. او نزد پدر و دو برادر خود، امام مجتبي
و حسين بن علي(علیهم السلام) محبوبيتي ويژه داشت و در محبت نسبت به امام حسن و
امام حسين(علیهما السلام) هيچ امري را فروگذار نکرد.

آن دو امام هُمام نيز نسبت به وي نهايت علاقه و محبت را ابراز مي‌کردند و در تصميمات و اقدامات، به نظرات او بها داده، و احترام مي‌نهادند.

در بزرگي و جايگاه معنوي محمد حنفيه همين بس که پيامبرخدا(صلی الله علیه و آله) ولادت او را از خوله به علي(علیه السلام) بشارت داد و سفارش کرد که نامش را محمد و کنيه‌اش را ابوالقاسم بگذارد.

مامقاني و علاّمه شوشتري، اين روايت را از قول حضرت رضا(علیه السلام) نقل کرده‌اند که آن حضرت فرمود: «إِنَّ الْمَحَامِدَةَ تَأْبَی أَنْ يُعْصَی اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ »[4]؛ «محمد‌ها خودداري کردند از اينکه خداي متعال معصيت و نافرماني شود».

راوي مي‌گويد: از آن حضرت پرسيدم: محمد‌ها چه کساني هستند؟ فرمود: «محمد ابن جعفر، محمد بن ابي‌بکر، محمد بن ابوحذيفه و محمد حنفيّه».

محمد بن جعفر، محمدبن ابي‌طالب است که به او محمّد بن طيّار هم مي‌‌گفته‌اند. محمد بن ابو‌حذيفه، محمد بن عتبة بن ربيعه، دايي‌زاده معاويه است که پدرش از سران شرک بود و در جنگ بدر به دست مسلمانان کشته شد. محمد بن ابي‌بکر و محمد بن حنفيه هم که معلوم‌اند.

از امام مجتبي(علیه السلام) نقل شده که هنگام شهادتشان به قنبر فرمودند: برادرم محمد بن حنفيه را نزد من حاضر کن و چون حاضر شد، به او سخناني فرمود که از آن جمله است: «إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ الْحَسَدَ... وَ لَمْ يَجْعَلِ اللهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ لِلشَّيْطَانِ عَلَيْكَ سُلْطَاناً...»[5]؛ «بر تو از حسد بيمناکم ... خداوند شيطان را بر تو مسلط نفرمود...».

و در ادامه فرمود:

يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَ لاَ أُخْبِرُكَ بِمَا سَمِعْتُ مِنْ أَبِيكَ فِيكَ؟ قَالَ: بَلَی، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَاكَ يَقُولُ يَوْمَ الْبَصْرَةِ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَبَرَّنِي فِي الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ، فَلْيَبَرَّ مُحَمَّداً وَلَدِي.[6]

اي محمدبن علي! آيا خبر دهم به تو از آنچه پدرت درباره‌ات گفته است؟ گفت: آري. فرمود: شنيدم که در روز بصره فرمودند: هر کس دوست دارد در دنيا و آخرت به من نيکي کند، به محمد، فرزندم نيکي نمايد.

ادامه گفت‌وگوي محمد حنفيه با امام مجتبي(علیه السلام) بسيار جالب و نشانگر عظمت روحي و معنوي محمد حنفيه است. او به امام مجتبي(علیه السلام) چنين مي‌گويد:

... أَنْتَ إِمَامِي وَ سَيِّدِي وَ أَنْتَ وَسِيلَتِي ... الْحُسَيْنُ أَعْلَمُنَا عِلْماً وَ أَثْقَلُنَا حِلْماً وَ أَقْرَبُنَا مِنْ رَسُولِ اللهِ رَحِماً كَانَ إِمَاماً قَبْلَ أَنْ يُخْلَقَ وَ قَرَأَ الْوَحْيَ قَبْلَ أَنْ يَنْطِقَ وَ لَوْ عَلِمَ اللهُ أَنَّ أَحَداً خَيْرٌ مِنَّا مَا اصْطَفَی مُحَمَّداً فَلَمَّا اخْتَارَ مُحَمَّداً وَ اخْتَارَ مُحَمَّدٌ عَلِيّاً إِمَاماً وَ اخْتَارَكَ عَلِيٌّ بَعْدَهُ وَ اخْتَرْتَ الْحُسَيْنَ بَعْدَكَ سَلَّمْنَا وَ رَضِينَا... .[7]

... تو براي من، امام و وسيله راه حقيقتي، اما بعد از تو، حسين داناترين ما و سنگين‌ترين وزنه حلمي است. و نزديک‌ترين فرد از حيث خويشاوندي به پيامبر است. او قبل از آفرينش فقيه بوده، وحي را پيش از نطق و تکلم قرائت کرده و اگر خدا در ميان خلق فرد بهتري را ‌داشت، محمد را بر نمي‌گزيد و اگر محمد فردي بهتر از علي را مي‌شناخت او را انتخاب نمي‌کرد و اگر علي فردي بهتر از تو را مي‌شناخت، او را برمي‌گزيد و حال که شما حسين را بعد از خود برگزيده‌ايد، ما تسليم امر شماييم و راضي به اين امر گران هستيم.

البته اين کلمات را محمد حنفيه بعد از توصيه امام مجتبي(علیه السلام) به امامت امام حسين(علیه السلام) براي دوران بعد از خود، بيان و ايراد کرده است که اين امر نشان‌دهنده تسليم وي به امامت حسين بن علي(علیه السلام) بوده است.

روايتي ديگر وجود دارد که علي(علیه السلام) پس از وصيت‌‌هاي خويش به امام مجتبي و
امام حسين(علیهما السلام) به محمد حنفيه چنين فرمودند:

هَلْ حَفِظْتَ مَا أَوْصَيْتُ بِهِ أَخَوَيْكَ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَإِنِّي أُوصِيكَ بِمِثْلِهِ وَ أُوصِيكَ بِتَوْقِيرِ أَخَوَيْكَ لِعَظِيمِ حَقِّهِمَا عَلَيْكَ، فَلاَ تُوثِقْ أَمْراً دُونَهُمَا، ثُمَّ قَالَ: أُوصِيكُمَا بِهِ فَإِنَّهُ شَقِيقُكُمَا وَ ابْنُ أَبِيكُمَا وَ قَدْ عَلِمْتُمَا أَنَّ أَبَاكُمَا كَانَ يُحِبُّه... .[8]

(اي محمد)، آيا به حافظه خود سپردي آنچه را که دو برادرت را بدان‌‌ها توصيه کردم؟ گفت: آري. امام فرمود: پس بدان که من تو را نيز به همان‌ها وصيت مي‌کنم و نيز سفارشم اين است که احترام برادرانت را نگه‌داري؛ زيرا حق آن دو، بر تو بزرگ است. پس کاري را بدون نظر آنها انجام نده. آن‌گاه به حسن و حسين(علیهما السلام) نيز فرمود: شما را به برادرتان محمد حنفيه سفارش مي‌کنم؛ زيرا که وي برادر شما و پسر شما است و به خوبي دانسته‌ايد که پدرتان او را پيوسته دوست مي‌داشت.

مجموعه اين موارد و موارد فراوان ديگر که مشابه اين کلمات است، بيانگر آن است که وي در نظر معصومين، داراي موقعيت و جايگاه ممتازي بوده است.

چرا محمد حنفيه در کربلا حضور نداشت؟

از ابهامات مهم درباره زندگي محمد حنفيه، حضور نيافتن او در کربلا و ياري نرساندن به امام حسين(علیه السلام) است. در اين زمينه، با توجه به شخصيت والاي محمد حنفيه، هرگز نمي‌توان اعتقاد داشت که او در انديشه مخالفت با امام حسين(علیه السلام) بوده و يا قصد همراهي با آن حضرت را نداشته است. اسناد و نقل‌‌هاي تاريخي گواه ‌آن است که وي به شدت دلبسته امام خود، حسين(علیه السلام) بوده و مسلّم است که در صورت وجود امر و آگاهي کامل از عاقبت حرکت امام حسين(علیه السلام) با آن حضرت، همراه و همگام مي‌شد که در اين قسمت به احتمالات چندي که بزرگاني نظير علامه حلّي و علامه مامقاني و ديگران داده‌اند، اشاره مي‌کنيم:

ـ مرحوم علامه حلّي مي‌نويسد: «جناب محمد حنفيه در آن ايام به سختي مريض بوده است».[9]

ـ علامه همچنين نوشته است: «محمد حنفيه به سختي مريض بوده».[10]

ـ عقيده ديگر اين است که: «حضور محمد حنفيه در کربلا نياز و ضروري نبوده؛ زيرا به حد کافي از جوانان هاشمي و طالبي حسين بن علي(علیه السلام) را همراهي کردند و ماندن ايشان در مدينه و حجاز لازم بوده؛ چنان­که امام حسين(علیه السلام) در مدينه به وي وصيت کرد که در مدينه بماند و رفت و آمد امويان را زير نظر بگيرد و به او گزارش کند».[11]

ـ اين اشکال، در واقعه طف، تنها متوجه محمد حنفيه نيست، بلکه دامن بسياري از بزرگان؛ مانند ابن عباس، عمر الاطرف، عبدالله بن جعفر، جابر بن عبدالله انصاري و... را نيز مي‌گيرد.

ـ مرحوم علاّمه مامقاني در حالات محمد حنفيّه پاسخي کلي را به اين مسأله داده است. وي در تنقيح المقال، اين‌گونه نوشته است:

و الـحـسـين حين حركته من الحجاز و إن كان يدري هو أنّه يستشهد بالعراق إلاّ أنّه في ظاهر الـحـال لـم يـكـن ليمضـي إلی الحرب حتّی يجب علی كلّ مكلّف متابعته و انّما كان يمضي للإمامة بمقتضى طلب أهل الكوفة فالمتخلّف عنه غير مؤاخذ بشـيء و إنّما يؤاخذ لترك نصـرته من حضـر الطف أو كـان بـالـقـرب مـنه علی وجه يمكنه الوصول إليه و نصـرته و مع ذلك لم يفعل و قصـر في نصـرته فالمتخلّفون بالحجاز لم يكونوا مكلّفين بالحركة معه حتی يوجب تخلّفهم الفسق و لذا أن جملة من الأخـيار الأبدال الذين لم يكتب الله تعالی لهم نيل هذا الشـرف الدائم بقوا في الحجاز و لم يتأمل أحد في عدالتهم.[12]

امام حسين(علیه السلام) هنگام حرکت از حجاز، گرچه مي‌داند و علم دارد که در عراق به شهادت خواهد رسيد، ليکن به حسب ظاهر، براي جنگ نمي‌رود تا متابعت و همراهي پيروانش برآنها واجب شود، بلکه حضرت براي اجابت دعوت مردمِ کوفه حرکت مي‌کند بنابراين، هر کس که نرفت، مؤاخذه نمي‌‌شود. آري، آنان که در کربلا يا سرزمين‌‌هاي اطراف بودند و مي‌توانستند حضرت را ياري کنند ولي کوتاهي کردند، مؤاخذه مي‌شوند. اما آنان که در حجاز بودند، واجب نبود که همراه امام راهي شوند تا تخلّف آنها موجب فسق باشد و لذا بسياري از خوبان و نيکان آن عصر، که فيض شهادت نصيبشان نشد، در حجاز ماندند و کسي در عدالت آنان تأمل و ترديد نکرد.

البته در نقل و عقيده مامقاني مناقشاتي صورت گرفته که مورد توجه و اعتناي چنداني نيستند.

در مناقب ابن شهرآشوب آمده است: از محمد حنفيه پرسيدند: چرا در واقعه طف حضور پيدا نکردي؟ پاسخ داد: «إن أصحابه عندنا لمکتوبون بأسمائهم و أسماء آبائهم»[13]؛ «اسامي شهداي کربلا و نام پدرانشان، از قبل در نزد ما نوشته شده بود».

نقش محمد حنفيه در قيام مختار

محمد حنفيه، در قيام مختار بن ابي‌عبيدة ثقفي نقش مؤيد و پشتيبان داشت. پس از حادثه عاشورا و فاجعه بزرگي که در تاريخ اسلام توسط امويان رخ داد، مختار به انگيزه خونخواهي از قاتلان آن حضرت و پس از قيامي که سليمان بن صرد خزاعي انجام داد و منجر به شهادت وي و يارانش گرديد، آهنگ قيام نمود. وي پس از آزادي از زندان، از مدينه به کوفه رفت و در منزل ابراهيم بن مالک اشتر اقامت گزيد و در مقام دفاع از اهل بيت(علیهم السلام) از محمد بن حنفيه الهام مي‌گرفت و هدف و آرمان خود را با او در ميان مي‌گذاشت.

در اين زمان، ابراهيم سران کوفه را به خانه‌اش دعوت کرد و خطاب به آنان گفت: اي مردم! اين مرد، مختار بن ابي‌عبيده ثقفي است که هم اکنون از مدينه آمده و انگشتري از گِل در نزد او است و مي‌گويد که از آنِ محمد حنفيه است و او دستور بيعت داده، نظر شما چيست و چه مي‌گوييد؟

مردم وقتي سخن ابراهيم را شنيدند، گفتند: اي ابااسحاق، آيا ما با يک انگشتري بيعت کنيم؟! اين امر کار درست و عاقلانه‌اي است؟! اکنون پنجاه نفر از مشايخ و بزرگان خود را به مدينه اعزام مي‌کنيم تا خود با محمد حنفيه ملاقات کنند، اگر نمايندگي مختار از جانب او صحيح بود، پس با رضايت و رغبت کامل با او بيعت مي‌کنيم و به خدمتگزاري او تا آخر عمر بر مي‌خيزيم و اگر صحت نداشت، تنها با يک انگشتر که نمي‌شود بيعت کرد! مختار گفت: پس اين کار را انجام دهيد.

آنان پنجاه تن از بزرگان کوفه را به مدينه فرستادند و فرستادگان وقتي به مدينه رسيدند، از محمد حنفيه اجازه حضور خواستند و او اجازه داد. آنان گفتند: اي پسر اميرمؤمنان! مختار نزد ما آمده و ادعا دارد از سوي شما آمده است. همراه او انگشتري است از خاک و گِل و اظهار مي‌دارد که انگشتري شما است. وي مي‌خواهد ما به خونخواهي حسين بن علي(علیه السلام) و ياران او قيام کنيم. محمد حنفيه پاسخ داد: من انگشتري ارسال نکرده‌ام. او را دوست داريم ولايت ما بر همگان لازم است، خواه ذمّي ‌باشد يا زنجي(زنگبار). مختار خون‌خواهي حسين(علیه السلام) و دفاع از حريم اهل بيت را عنوان کرده، پس بر شما واجب و لازم است از او حمايت کنيد و همراه او مجاهده نماييد و هم اکنون انگشتر خود را به او و شما هديه مي‌کنم و او را سرپرست شما قرار مي‌دهم. او را حمايت و ياري کنيد.

در اين هنگام، همگي با رضا و رغبت، با گرفتن انگشتر، کلام او را پذيرفتند و همان ساعت به کوفه بازگشتند. وقتي به حضور مختار رسيدند، انگشتر محمد حنفيه را تسليم او کردند و منادي آنان ميان مردم کوفه ندا داد: همگي به بيعت مختار گردن نهيد و بدين‌سان، همگي مطيع و پيرو او شدند.[14]

بدين‌سان نهضت مختار بن ابي عبيده ثقفي در کوفه شکل گرفت و همچون سيلي توفنده عليه قاتلان امام حسين(علیه السلام) آغاز گرديد و به انتقام گرفتن از قاتلان تبهکار و جنايتکار آن حضرت منجر گرديد.

محمد حنفيه و امامت امام حسين و امام سجاد(علیهما السلام)

برخي درباره اعتقاد محمد حنفيه به امامت سيدالشهدا و امام سجاد(علیهما السلام)، شبهه‌اي را مطرح کرده‌اند که اجمال آن چنين است: «وي، به امامت آن دو امام بزرگ، اعتقادي نداشته است».

اين شبهه کاملاً مغرضانه و يا جاهلانه است؛ يعني به نظر مي‌رسد ناشي از جهل به مقام و موقعيت ممتاز محمد حنفيه باشد. مدارک، شواهد و دلايل بسياري وجود دارد که آن شخصيت گرانمايه، اعتقاد کامل به امامت سيد الشهدا و امام سجاد(علیه السلام) داشته و هرگز در اين‌‌باره کوتاهي نکرده و آن را جزو اعتقادات بنيادي خويش مي‌شمرده و خروج از مدار ولايت را خروج از ايمان مي‌دانسته است که پيش­تر به نکته‌اي در اين‌باره اشاره کرديم.

وقتي از علامه حلّي پرسيدند: نظر سرور ما درباره محمد حنفيه چيست؟ آيا او به امامت برادرش و امام زين العابدين(علیهما السلام) باور داشت؟ وي پاسخ داد:

در اصول امامت ما ثابت شده است که ارکان ايمان، توحيد، عدل، نبوت، معاد و امامت است و محمد حنفيه و عبدالله جعفر و مانند آنها بلند مرتبه‌تر از آن‌اند که اعتقاد به خلاف حق داشته باشند و از ايماني که ثواب هميشگي و ر‌هايي از عذاب بدان وسيله کسب مي‌شود، بيرون رفته باشند.[15]

ديدگاه شخصيت بزرگواري چون علامه حلّي، توفيق جامعي از اين مقوله است که محمد حنفيه، شأني والاتر از آن داشته که در اين مسئله بديهي و مهم دچار خطاي فکري و اعتقادي شده باشد؛ به خصوص آنکه وي در خانه علي(علیه السلام) بوده و بار‌ها از آن حضرت امامت امام حسين و امام سجاد(علیهما السلام) را شنيده و علاوه اينکه بر همه اسرار آل‌محمد(صلی الله علیه و آله) آگاهي و اطلاع وافي داشته است.

ناگفته نماند که ديدگاه‌‌هاي انحرافيِ چندي درباره اين شخصيت بزرگوار وجود دارد، که همگي مولد دسيسه‌‌هاي تاريخي است و شخصيت وي از آنها مبرّا است.

وفات محمّد حنفيه و دفن در بقيع

محمد حنفيه تا سال 81 ه‍ .ق در قيد حيات بوده و ماجرا‌هاي غمبار فراواني را ديد و سرانجام در همين سال وفات يافت و در بقيع مدفون گرديد. اما مکان دقيق آن در بقيع مشخص نيست.

حدّثنا زيد بن السائب، قال: سألت أبا هاشم عبدالله بن محمد بن الحنفية: أين دفن أبوك؟ فقال: بالبقيع. قلت: أيّ سنة؟ قال: سنة إحدی وثمانين في أوّلها.[16]

زيد بن سائب گويد: از ابوهاشم عبدالله، فرزند محمد حنفيه پرسيدم: پدرت در کجا مدفون گرديد؟ گفت: در بقيع، گفتم: در چه سالي؟‌ گفت: اوائل سال 81 ه‍ .ق.

وي در زمان وفات، 65 سال سن داشت و در زمان خلافت عبدالملک مروان وفات يافت. مسلمانان بر جنازه‌اش نماز گزارده و بدن پاکش را در بقيع دفن کردند.


[1]. شرح نهج البلاغة ابن ابي‌الحديد، ج7، ص320.

[2]. اخبار المختار، ص240.

[3]. اثبات الهداة، ترجمه محمد نصراللهي، ص265.

[4]. الاعلام من الصحابة و التابعين، الحاج حسين الشاکري، ج1، 1418ه‍ .ق، ناشر: مؤلف، ص97.

[5]. الروائع المختارة، السيد مصطفي الموسوي، 1395ه‍ .ق، مطبوعات النجاح بالقاهرة، ص31.

[6]. همان.

[7]. همان، ص33.

[8]. الروائع المختارة، ص34.

[9]. سفينة البحار، ج1، ص322.

[10]. همان.

[11]. سخنان امام حسين (علیه السلام) از مدينه تا کربلا، محمدصادق نجمي، انتشارات جامعه مدرسين، 1368ه‍ .ش، ص25.

[12]. تنقيح المقال، ج3، ص112.

[13]. مناقب، ابن شهرآشوب، ج4، ص53.

[14]. اللهوف علي قتلي الطفوف، سيد بن طاووس، ترجمه عقيقي بخشايشي، دفتر نشر مؤيد اسلام قم، 1378، ص274.

[15]. المسائل المهنائيّة، سيد مهنا بن سنان المدني، مجمع ذخائر اسلامي، ص38، مسأله شماره 33.

[16]. الطبقات الکبري، ج5، ص116.

مـنـبـع: آرمیدگان در بقیع، نوشته علی اکبر نوایی، تهیه شده در پژوهشکده حج و زیارت، نشر مشعر، ۱۳۹۵.
علی اکبر نوایی
مـنـبـع:
تــــازه هــــا
  • محمد بن امام صادق (علیه السلام)
  • محمد بن عون الاكبر بن محمد حنفيه بن امام على (علیه السلام)
  • علی العریضی بن امام جعفر صادق (علیه السلام)
  • ابراهيم، احمد، صالح، سليمان و عيسى فرزندان يحيى بن احمد
  • سیدعبدالله بن محمد الاخيضر الصغير الامير
  • سیدابراهيم بن موسى بن عبدالله بن موسى الجون
پـــربـــازدیـــدهــــا
  • حسین الاصغر بن امام علی بن الحسین السجاد (علیه السلام)
  • اسماعيل، فرزند امام جعفر صادق(علیه السلام)
  • محمّد حنفيّه
  • عقيل بن ابي‌‌طالب
  • محمد بن اسماعیل بن امام جعفر الصادق (علیه السلام)
  • عباس، عموي پيامبر(صلی الله علیه و آله)
حــــدیــــث روز
قم، خيابان 75 متری عمار یاسر، خیابان شهید آیت الّله قدوسی، ساختمان حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، طبقه پنجم
پست الکترونیک: hajj.ziyarat@gmail.com
تلفن تماس: 37186 - 025
نمابر: 37769994 - 025
كد پستی: 3719158489

دسـتـرسـی سـریـع

  • پژوهشکده حج و زیارت
  • کتابخانه دیجیتالی حج
  • ویکی حج
  • سامانه نشریات
  • هیئت علمی و کارشناسان
  • جستجو در کتابخانه
  • دانشنامه حج و حرمین
  • بانک اطلاعاتی نقد وهابیت
  • اطلاعیه و فراخوان ها
  • نقشه سایت

پـیـونـدهــای مـرتـبـط

  • دفتر مقام معظم رهبری
  • بقیع
  • خبرگزاری حج
  • سازمان حج و زیارت
  • لیست همه پیوندها