• صفحه اصلی
  • درباره ما
    • پژوهشکده در یک نگاه
    • هیئت امنا
    • ریاست
    • معاونت ها
    • شورای پژوهشی
    • جوایز و افتخارات
  • فعالیت ها
    • نشست های علمی
    • ارتباط با مراکز علمی
  • گروه های علمی
    • گروه اخلاق و اسرار
    • گروه تاریخ و سیره
    • گروه فقه و حقوق
    • گروه کلام و معارف
    • واحد احیای میراث
    • دفتر پژوهشکده در خراسان
    • واحد بقیع‌پژوهی
  • آثار
    • کتاب ها
    • نشریات
    • نرم افزارها
    • ویکی حج
    • دانشنامه حج و حرمین
    • دانشنامه عتبات
    • موسوعه رد شبهات
    • مجموعه آثار حج خونین
  • کتابخانه، موزه و اسناد
    • کتابخانه
    • موزه
    • اسناد
  • خدمات پژوهشی
    • بانک اطلاعاتی نقد وهابیت
    • اولویت های پژوهشی
    • کتابشناسی حج و زیارت
    • خاطرات حج و زیارت
    • پاسخ به شبهات
    • حمایت از پایان نامه ها
    • فرم ها
    • درس خارج فقه حج
  • افراد
  • آرشیو
/ خدمات پژوهشی / خاطرات حج و زیارت / سید مسیح هاشمی
×

ارسال ایمیل

در حال ارسال اطلاعات
لطفا تیک "من ربات نیستم" را بزنید !
تعداد بازدید : 252
سید مسیح هاشمی
راوی : سیدمسیح هاشمی
مقصد : سرزمین وحی
تاریخ سفر : ---
منبع : میقات حج، شماره 11، بهار 1374؛ شماره 17، پاییز 1375

خاطرات سفر حج

سیدمسیح هاشمی

نگاهی از درون

وقتی با حدود 500 نفر دیگر هنگام برخاستن از زمین صلوات فرستادیم باورمان شد که به سوی سفری در اعماق تاریخ روانیم، پرنده آهنین پس از سه ساعت و نیم و در میان بادهای شدید و لرزش‌های مداوم شب هنگام، در فرودگاه جده به زمین نشست. تشریفات ورود به کشور عربستان، به دلیل کندی مأمورین و کمی باجه‌ها، بیش از سه ساعت به طول انجامید و در این فاصله، گوشه سالن از کتاب‌های دعا و مفاتیح که به رغم آنها اسباب دوری از خدا و رسول است آکنده شده بود! برای حجاج قسمت خاصی بنا کرده‌اند که از قسمت بین المللی کاملًا مجزا است و ارتباطی با فرودگاه اصلی ندارد زیرا حجاج حق ورود به جده را ندارند و فقط می‌توانند یکبار به مدینه و یکبار به مکه و سپس مجدداً به جده و عزیمت بر بازگشت نمایند. محوطه انتظار حجاج پس از بازدید گذرنامه‌ها، بسیار وسیع و شامل بیش از پنجاه چادر هر یک به مساحت بیش از یک جریب است. این که گفتم «چادر» در واقع تشبیه به چادر است، زیرا سرپوش‌هایی است به بلندی بیش از 50 متر که بر روی پایه‌های عظیمی بنا شده و از دور، هر یک شبیه به چادر صحرا نشینان است.
طراحی و ساخت اینها بسیار بدیع و با تکنولوژی بالا صورت گرفته است. از میان ستون‌های این خیمه‌ها، هوای خشک تهویه و از سوراخهای تعبیه شده در آنها به بیرون تراوش و گرمای محیط را می‌کاهد ...
شام را می‌خوریم و در انتظار حرکت به سوی مدینه چهار- پنج ساعتی را در خواب و بیداری به سر می‌بریم ساعت سه بعد از نیمه شب، سوار اتوبوسی که راننده‌اش مصری بود شدیم و بدون حتی عبور از جده، به طرف مدینةالنبی حرکت کردیم. ما که جده را ندیدیم ولی کسانی که دیده‌اند و در آن اقامت گزیده بودند آن را تشبیه به یکی از شهرهای اروپایی می‌کنند و می‌گویند: بافت و حتی بسیاری از مقررّات آن، با شهرهای مذهبی عربستان تفاوت فاحش دارد.
مدینه شهری است خشک، با زمین سنگلاخ، که سنگ‌های آتشفشانی تا اعماق آن وجود دارد. شهر در محاصره کوههاست و به لحاظ وجود مقادیری آب، نخلستان‌های زیبایی، به ویژه در جنوب آن وجود دارد. آنچه که موجب رونق و توسعه مدنیّت در آن شده، همانا آثار باقی مانده از پیامبر و اسلام است. شهر در واقع دو قسمت مجزا دارد، قسمتی که شامل حرم پیامبر- ص- و مسجدالنبی و محوطه اطراف آن، از جمله بازار است و قسمتی دیگر که زندگی عادی در آن جریان دارد، گرچه زندگی عادی نیز متأثر از زیارت است. وجود ساختمانهای چهار- پنج طبقه پراکنده جهت اسکان زائرین فراوان است.
مؤسسات بزرگ حمل و نقل حجاج، تجارتخانه‌های مختلف و مؤسسات آب‌رسانی (مدینه شبکه لوله کشی ندارد) حکایت از تأثیر عمیق و ریشه دار حج و زیارت در این شهر است. با این حال در پاره ای از نقاط شهر، رگه‌هایی از زندگی غربی به وضوح دیده می‌شود.
برخی از خیابانها لوکس و شیک، با مغازه‌هایی شبیه سنگاپور و لباسها و وسایل گران و ساخت آمریکا و انگلیس و مشتریان خاص خود می‌باشد که البته معمولًا زائران را به آنها امکان دسترسی نمی‌باشد!
در مدینه زن بی حجاب دیده نمی‌شود. زنها همه چادر عربی دارند و اکثر آنها صورت بند دارند که فقط چشم‌هایشان از شکاف آن پیداست و روی آن هم پوشیه می‌زنند. لباسهای سیاه و دستکش سیاه هم دست می‌کنند اما معمولًا جوراب به پا ندارند. پوشاندن صورت توسط دختران هم رعایت می‌شود و فقط وقتی وارد مغازه‌ها می‌شوند و یا به پزشک مراجعه می‌کنند پوشیه را کنار می‌زنند.
یثرب
شهر مدینه امروز، با زمان پیامبر تفاوت فاحش دارد.
گذشته از تعداد جمعیت و مظاهر تمدن، وسعت امروز مدینه بسیار بیشتر از زمان پیامبر اکرم است. مدینه قبل از پیامبر شهر کوچکی بوده است. با هجرت پیامبر اکرم این شهر مرکز حکومت اسلامی شد و شهر در اطراف مسجد النبی توسعه یافت.
مسجدی که آن زمان، پیامبر ساخت، بیش از 1200 متر مربع نبود و آن طور که در تواریخ نوشته‌اند دیوارهای مسجد از خشت خام و ستون‌هایش از بدنه نخل خرما و سقف آن از الیاف و برگ خرما بوده است. خانه پیامبر و علی و زنان پیامبر نیز به صورت اطاقهایی در حاشیه شرقی مسجد بوده و درب آنها ابتدا به مسجد باز می‌شده است. در قسمت شمالی مسجد فضایی به صورت بلندی کوتاهی قرار داشته که فقرای مسلمان (اصحاب صفه) که خانه و کاشانه نداشته‌اند درون آن زندگی می‌کرده‌اند.
ستونهای مسجد هر کدام بنا به دلایل خاصی نام گذاری شده‌اند. در قسمت شمال غربی مسجد ارتفاعی بوده که بلال بالای آن رفته و ندای اذان سرمی‌داده است.
اکنون از آن مسجد آثاری نیست و بجای آن، بناهای عظیم و باشکوهی ساخته شده و توسعه همچنان ادامه دارد. قسمتی از مسجد که بر مزار قبر پیامبر است دارای گنبد سبز و چند گلدسته است. این قسمت را عثمانیان ساخته و فرم معماری آن به سبک عثمانی است. در بنای این قسمت رعایت حفظ اثرات مسجد پیامبر شده است؛ مثلًا ارتفاع اذان بلال به شکلی بازسازی شده و ستونهای مسجد پیامبر با رنگ خاصی مشخص شده است.
مدفن پیامبر محصور و محفوظ مانده است و بالاخره قسمت اصحاب صفه به شکل یک سکو ساخته شده است. (گفته می‌شود منازل پیامبر تا سال 90 هجری به شکل اولیه بوده که توسط ولید اموی تخریب گردید و مسجد توسعه یافت).
در صورت پر شدن مسجد می‌توان با پله برقی به بام مسجد رفت. در محوطه‌های اطراف مسجد النبی بازار و دکاکین تخریب و مناطق وسیعی در طرح توسعه قرار گرفته است.
کلیه مناطقی که از صاحبان آنها خریداری شده و برای توسعه، به مسجدالنبی اضافه گردیده است، در مجموع معادل مساحت یثرب در زمان پیامبر می‌باشد؛ یعنی در واقع شهر یثرب تبدیل به مسجد النبی می‌شود. در قسمت شرق مسجد النبی، چندین هتل لوکس و چهار ستاره یک تا هفت طبقه قرار دارد، از جمله آنها هتل «الدخیل» است که بعثه مقام رهبری در آن واقع است. نزدیک‌ترین هتل به مسجد النبی که در منطقه شرق مسجد النبی و شمال قبرستان بقیع قرار دارد برای جانبازان انقلاب اسلامی ایران اجاره شده است. بازارها و مراکز خرید بطور وسیعی در همین منطقه قرار دارد و انواع و اقسام فروشگاه‌ها از مواد غذائی تا پوشاک و لوازم برقی به فروش می‌رود.
بازارهای اطراف مسجد النبی بیشتر شبیه بازارهای اطراف حرم، در شهر مشهد مقدس است و کیفیت و قیمت اجناس عموماً در حدی است که بتواند زائرین را پوشش دهد.
اجناس عموماً ساخت چین، تایوان، هنگ‌کنگ، تایلند، مالزی و اندونزی و در درجه بعد ساخت ترکیه، هند و پاکستان است. شاید 90% اجناس، حتی اجناسی که جنبه مذهبی دارد: مثل ساعت اذان گو و تسبیح و سجاده، ساخت کشورهای غیر اسلامی است و این مطلب که «بازار مسلمین در قبضه غیر مسلمین است»، نکته ای است که سخت حائز اهمیت می‌باشد. بدیهی است هیچ آثار و نشانی از ایران در این بازارها دیده نمی‌شود.
بازارهای و مکه و مدینه در تمام اوقات سال؛ بویژه در ایام حج رونق دارد و فروشندگان بر حسب ضرورت، غالباً زبانهای فارسی، ترکی، اردو و مالزیایی آشنایی دارند.
مغازه دارها، اگر سرشان شلوغ باشد اصلًا اهل چانه زدن نیستند و آنگاه که سرشان خلوت می‌شود، حجاج ایرانی و غیر ایرانی را با اصرار و الحاح، به داخل مغازه می‌کشانند و دقایق طولانی را به بحث و چانه زدن می‌گذرانند!
دولت سعودی شدیداً تلاش می‌کند مکه و مدینه را به صورت دو شهر کاملًا مذهبی حفظ نماید و در این راه، از هر گونه سرمایه گذاری دریغ نمی‌ورزد. این امر علاوه بر آن که برای حفظ حیثیت رژیم سعودی که مدعی پرچمدار اسلام واقعی در جهان است ضرورت دارد، احتمالًا برخی روابط و مسائل اجتماعی را نیز اصلاح می‌نماید. در مدینه حجاب زنان خوب رعایت می‌شود و از فیلمهای پورنوگرافیک و تصاویر مستهجن و رواج ویدئو در معابر و حرکات زننده مردان و زنان و معاشرت ناسالم، کمتر اثری دیده می‌شود. از سوی دیگر، از لوازم تفریحی عمومی برای جوانان، مثل سینما و کلوپ‌های شبانه و قمار خانه و تآتر و غیره که در غرب بشدت رایج است نیز خبری نیست. این واقعیت را نباید نادیده گرفت که مراقبت و حفظ ظاهر در اجتماع مکه و مدینه، زمینه را برای رشد فساد کاهش می‌دهد، زیرا مناظره مهیّج و ترغیب کننده به فساد، وجود ندارد، اما درمان و جلوگیری از مفاسد اجتماعی در همه جوامع، به رشد فرهنگ و ایمان و عدم وجود تبعیضات اجتماعی و همچنین حضور مردم در صحنه سیاسی اجتماعی و آموزشی عمیق بستگی دارد.
حضور پلیس در همه جا چشمگیر است، مثل همه جای دنیا سه نوع پلیس، «عادی یونیفرم پوش»، «بدون یونیفرم و اسلحه»، «فقط با دشداشه و بی‌سیم» و «پلیس مخفی» که بیشتر و ظیفه خبر رسانی و گاه سرپرستی را بر عهده دارد، در شهر و حرم دیده می‌شود.
معمولًا در ساعات شلوغ و بویژه مواقع تجمعات، از نیروهای مسلح کماندویی نیز برای گشت استفاده می‌شود. مراقبت پلیس جدی است، لیکن بنای کارشان بر آرام بودن و حفظ آرامش است و از شلوغ کاری و ماجراجویی بشدّت پرهیز می‌کنند. خوشبختانه زائرین و مردم مدینه و مهاجران نیز رعایت می‌کنند و نزاع و بد رفتاری با مشتریان، قاچاق مواد مخدر که مجازات مرگ دارد و دزدی، به نسبت جمعیت و بافت جمعیتی، بسیار کم به چشم می‌خورد.
گر چه وهابیان بنا بر اعتقادات خود، اطاعت از امر ملک فهد را واجب می‌دانند و حکومت نیز مقتدرانه عمل می‌کند، لیکن کمتر عکسی از ملک فهد در خیابانها و دکاکین دیده می‌شود و فقط در هتل‌های مهم و ادارات، عکسهای ملک فهد و ولیعهد و ... دیده می‌شود.
خلقی عظیم در جوار خاک‌نشین ملکوت
اگر کسی بخواهد همه اقوام و ملل جهان را ببیند، عملًا ممکن نیست و اگر کسانی هم بخواهند همه اقوام و ملل جهان را در یک نقطه گرد آورند، امر بسیار مشکلی است اما اینک اسلام که روزی پیروان آن تنها محمد- ص- و همسرش و پسر عمّش (علی) بودند، میلیونها پیرو از قبائل و اقوام و ملل مختلف دارد، که برخی از آنان، هر سال با علاقه، خود را به این مکان می‌رسانند تا زیارت آثار پیامبر و حج خانه خدا کنند. وقتی بعد از نماز، مردم از دربهای مسجد النبی بیرون می‌ریزند، چیزهایی می‌بینی که حتی تصور آن هم در فکر انسان نمی‌گنجد.
سودانی‌ها با هیکل‌های درشت و سیاه و صورتهای چاق و گرد و عمامه‌های بزرگ و پیچ در پیچ.
نیجری‌ها با صورتهایی مشکیِ مشکی، و چشمان سفید و کلاه رنگ و وارنگ و لباسهای دراز فیروزه‌ای، اکثراً جوان و ترکه‌ای.
مالزی‌ها و اندونزیها با کلاههای سیاه و نیز با چشمهای بادامی و هیکل‌های ریزه میزه و زنهایشان با مقنعه‌های سفید بسیار بزرگ، و آرام، انگار که در دنیا هیچ خبری نیست! با کیفی کوچک به گردن.
عربها ریز و درشت، با دشداشه‌های سفید و چفیه‌های سفید یا سرخ، برخی با عقال و برخی بدون عقال.
پیرمردهای هندی با کلاهی کوچک شبیه جواهر لعل نهرو، دراز و استخوانی با ریشی دراز اما محترمانه.
پاکستانی‌ها و کشمیری‌ها شبیه ایرانی‌ها اما سیاه‌تر با پیراهن‌های دراز و چاک‌دار.
ترکها با لباسهای متحدالشکل، کت و شلوار کرمی با کیفی به همان رنگ و پارچه به گردن آویزان کرده‌اند. دسته دسته ترکی حرف می‌زنند و آرام آرام حرکت می‌کنند.
و بالاخره ایرانی‌ها، زنها چادر به سر با علامت کاروان خود و مردها با لباسهای معمولی و باز هم اقوام دیگر، از دراز دراز تا کوچک کوچک، کلاهها متنوع، لباس‌ها عجیب، حرکات مختلف. حرکت، سکون و باز هم حرکت، انگار که مؤمنین و اصحاب پیامبر آمده‌اند تا در مقابل این خاک‌نشین ملکوت رژه بروند. وقتی در صف نماز می‌ایستی باز هم احساس می‌کنی که رسول خدا این خلق عظیم را به نیایش خدا فرا خوانده است، یکی دست به سینه گذارده است، یکی در روی شکم محکم چسبانده است و شیعه‌ها و مالکی‌ها هم دستها را رها کرده‌اند. صفوف مرتب و کلام خدا در سکوت مطلق طنین انداز است. به رکوع می‌روی در سمت راست خود پای کوچک و سفیدی را می‌بینی و در سمت چپ پای سیاه و کلفت صحرا نشین! وقتی ایستاده‌ای و اینها از کنارت می‌گذرند صداها نامفهوم است، آهنگ کلام‌ها ناآشناست، هر کسی به زبانی سخن می‌گوید، عربی، آفریقی و بعد فارسی، ترکی و ... زبانهایی که نمی‌فهمی چه می‌گویند! اما احساس می‌کنی همانطور که سنگریزه‌ها و جمادات تسبیح خداوند را می‌کنند، انگار این آیات الهی که از پرتو نور نبوی تشعشع یافته‌اند، خدا را تسبیح می‌کنند. بسیاری از این فرق‌ها و تفاوت ها ناشی از محیط است. آیا این نشان نمی‌دهد که خداوند درون انسانها و قلب هایشان را یکسان آفریده است؟ هنوز لباس‌ها در تن‌هاست و تمایزها مشخص.
کدامشان زودتر به میقات می‌رسند؟!
امروز صبح جماعتی از حجاج را دیدم که کنار دیواری روی مقواها خوابیده بودند و باران شبانگاهی زیرانداز و رواندازهایشان را خیس کرده بود، و باز هم امروز عصر دیدم که کامیون ده چرخی کیفهای سامسونت کاروان کویتی‌ها را بار می‌زند. کدامیک زودتر به میقات می‌روند و کدام‌شان هاجر وار در دامان خداوند می‌خسبند؟!
زائران ایرانی در شهر پیامبر- ص-
چهره ایرانی‌ها در بین ملل دیگر، متمایز است و از دور داد می‌زند. از همه جای ایران آمده‌اند، بیشتر مردها با شلوار و پیراهن معمولی هستند و گاهی هم عرب‌های خوزستانی با دشداشه و کردها با لباس کردی، و زنها هم همگی چادر کُدری به سر که آرم کاروان را پشت سرشان دوخته یا سنجاق کرده‌اند. البته شمالی‌ها اکثراً و چادرشان را هم پشت گردن شان گره می‌زنند و انگار که به شالیزار آمده‌اند جسور و محکم راه می‌روند.
همینطور که به مغازه‌ها نگاه می‌کنی می‌فهمی که پرو پا قرص ترین مشتریها ایرانیها و بعد ترکها و بعد اقوام دیگر هستند. دسته دسته و اکثراً با همراهی یک مرد مشغول ورانداز کردن پارچه‌ها و روبالشیها و ... بعد چانه و چانه و چانه. مغازه دارها هم در معامله با ایرانیها استاد شده‌اند از اول قیمت‌ها را سه برابر می‌گویند و بعد که چانه‌ها زده شد قدری ناز می‌کنند و بالاخره ... معامله تمام! اینطور که من فهمیده‌ام لوازم الکترونیکی و برقی قیمتش حداقل 20% بیشتر از ایران است تنها چیزی که می‌شود خرید لباسهای حاضر و آماده و پارچه است که ممکن است قیمت آن یکسان و یا کمی ارزانتر از تهران باشد. اکثریت همین نظریات را بیان می‌کنند ولی باز هم خرید می‌کنند. عطش بی پایان خرید، مشخصه بزرگ ایرانیهاست که گاه همه چیز، حتی عبادت را تحت تأثیر قرار می‌دهد. هنگام نماز که بنا بر سنت عمومی، همه جا بسته می‌شود ایرانیها آخرین کسانی هستند که از مغازه‌ها خارج می‌شوند و گاه مغازه دار چراغ را خاموش و عازم مسجد است که باز گروهی از ایرانیها سر می‌رسند و بداخل مغازه سرک می‌کشند!
ترکیب سنی ایرانی‌ها هم جالب است، برخی کشورها در این زمینه سیاست گذاری مشخصی کرده‌اند، مثلًا نیجری‌ها اکثراً زیر 40 سال و غالباً جوان هستند و یا ترک‌ها بین 55- 40 سال و همگی سالم و قبراق، ما در این زمینه افراط و تفریط کرده‌ایم. ترکیب سنی ایرانیها از 18 ساله تا 90 ساله است و این را هم بگویم که بدون تردید بالاترین سنین و مریض‌ترین و در یک کلام علیل‌ترین حاجیها در بین ایرانیهاست. عده قابل توجهی از حجاج عادی ایرانی با ویلچر حرکت می‌کنند، بعضی امراض مزمن حتی سرطان، رماتیسم و آرتروز و نابینایی کامل دارند. خلاصه به همین دلیل هم بزرگ‌ترین و عظیم‌ترین و پر خرج‌ترین تشکیلات درمانی و بهداشتی را ایران ایجاد کرده است و همیشه هم مشکلات وجود دارد.
از همه این حرفها که بگذریم بالاخره حاجی‌ها دو دسته واضح هستند دسته ای که بیشتر وقت خود را صرف تماشای معابر و دکاکین و ماشین‌ها و صحبت‌های بی سروته می‌کنند و دسته ای که عبادت و نماز جماعت و دعا و حضور قلب و معراج قلوب را سرلوحه کار خود کرده‌اند. گرچه به نظر می‌رسد که اینجا وقت زیاد است ولی طلوع و غروب خورشید دست ما نیست و تا چشم باز کنی در فرودگاه جده منتظر بازگشتی!
راه‌اندازی بیمارستان در مدینه منوره
بیمارستانی که در مدینه ایجاد کرده‌ایم دارای چهار درمانگاه تابعه و دارای بخشهای داخلی و جراحی و اطاق عمل و پلی کلینیک و واحدهای دیگر است. بیمارستان عملًا به همه ملیتها سرویس می‌دهد، بویژه آن که ویزیت پزشک، دارو و جراحی رایگان است.
امسال بحمداللَّه تعداد اعمال جراحی اورژانس، کمتر از ده بود و چند مریض بد حال نیز برای جراحی به بیمارستانهای سعودی فرستاده شدند. تعداد بیماران بستری دیابتی، قلبی، امراض روانی و داخلی، قابل توجه بود. بسیاری از آنان به دلیل کهولت سن، وضعیت عمومی نامناسبی داشتند.
هر کسی به زبانی می‌خواند و اشک می‌ریزد
دیشب که از کنار حرم حضرت رسول می‌گذشتم، درها بسته بود (از ساعت 9 شب تعطیل می‌کنند) و نگهبانها پاس می‌دادند، مردی از اهالی ترکیه دو متری دیوارها ایستاده بود و چندان بلند بلند خطاب به رسول اللَّه فریاد می‌زد که شبیه به دعا نبود.
می گویند این دعاها زودتر اجابت می‌شود؛ زیرا همراه با اصرار و خواستن است.
ایرانی‌ها شب‌ها از ساعت یازده به بعد در اطراف حرم پیامبر و بقیع دسته دسته جمع می‌شوند و سوزناک و حزن انگیز دعا می‌خوانند. رسول خدا فرمود: «دعا مخ عبادت است.»
عرب‌ها هم می‌آیند، ترک‌ها به ترکی، پاکستانی‌ها به پاکستانی و افغانی‌ها به فارسی ناله می‌کنند. انسان احساس می‌کند در این فضا که میلیاردها ریال برای ساختمانها و تجملات خرج شده، خاک است که شفاعت می‌کند.
اهل سنت و حضور در مسجد و نماز جماعت
اهمیت و شتابی که اهل تسنن و عرب‌ها برای خواندن نماز، به «جماعت» دارند، بدون تردید از سنت‌های نبوی و الگویی برای تمام مسلمانان است. نمازها را در پنج وقت می‌خوانند. نماز عصر را حدود ساعت چهار عصر و نماز عشاء را حدود ساعت 30/ 8 (احتمالًا زمستان‌ها زودتر). وقتی اذان از بلند گو پخش می‌شود ده دقیقه صبر می‌کنند. در این ده دقیقه مغازه‌ها همه تعطیل می‌کنند، دستفروش‌ها بساطشان را جمع می‌کنند. بسیاری از ماشینها حتی در محل توقف ممنوع پارک می‌کنند و حرکت به سمت مساجد شروع می‌شود ....
بجز مسجد النبی و مسجد بلال که بارها در آن نماز گزاردیم، حدود ده مسجد دیگر را هم در مدینه دیدیم.
آنها برای سادگی و پاگیزگی مسجد اهمیت قائلند.
مساجد را زینت نمی‌کنند و غالباً کف آن را با موکتی که محل گذاردن پاها را مشخص می‌کند، فرش می‌کنند. مساجد را تمیز نگه می‌دارند و معمولًا به دلیل شستن پاها هنگام وضو و شستن موکت‌ها هر چند وقت یکبار و استعمال مختصری عطر، بوی بد و زننده پا در آن استشمام نمی‌شود. مسجدی که نهایت سعی در تزئین آن انجام شده، قسمت‌های توسعه یافته مسجدالنبی است که بدلیل اثرات حیثیتی و سیاسی برای دولت سعودی می‌باشد؛ زیرا دولت سعودی خود را پرده دار کعبه و خادم حرمین می‌داند.
مسجد در زمان رسول اللَّه نه تنها محلی برای گزاردن نماز بلکه کانون بزرگ سیاسی عقیدتی بوده است. رسول خدا در کنار ستون وفود هیأت‌های مختلف و سران مذاهب را پذیرفته و در کنار ستون تهجّد نماز شب بجای می‌آورد.
در کنار ستون سریر استراحت نموده و به سؤالات مردم پاسخ می‌گفت. مهاجرین نیز در کنار ستونی به همین نام اجتماع کرده و مذاکره می‌نمودند. تجمع اصحاب صفه نیز در کنار مسجد صورت می‌گرفت. امروز در مساجد مکه و مدینه این سنّتها منسوخ شده است و تنها کاری که در آنها صورت می‌گیرد، انجام پنج وعده نماز جماعت می‌باشد. البته گاهی پس از نماز مغرب سؤال و جواب در محدوده احکام حج و نماز نیز صورت می‌گیرد اما در مجموع نهایت دقت به عمل می‌آید تا وارد مسائل سیاسی، بخصوص مسائل مربوط به آمریکا و غرب نشود و بحث‌های اجتماعی و فرهنگی هم انجام نگیرد. در قنوت که یکی دو سالی است میان آنها مد شده و در آخرین رکعت نماز مغرب خوانده می‌شود، معمولًا امام جماعت حدود ده دقیقه دعا می‌خواند (این دعا امسال در همه مساجد راجع به بوسنی و هرزگوین است) و مقداری هم دعا به مؤمنان و نفرین به مشرکان و کافران می‌گویند که کلیّات است و مصادیق آن معلوم نیست و لیکن سخنی از اسرائیل و کشمیر و هند و هزار جای دیگر که مسلمانها در آنجاها زیر ستم هستند، گفته نمی‌شود. در نماز جمعه هم که عملًا در همه مساجد برگزار می‌شود؛
اولًا- خطبه‌ها کوتاه است و حداکثر سه ربع بیشتر بطول نمی‌انجامد.
ثانیاً- بیشتر مضامین فقهی و اخلاقی بخصوص راجع به حج بحث می‌شود و باز هم دقت می‌شود از حرفهای آنچنانی پرهیز شود. بر اثر فتاوی حضرت امام و سایر مراجع- قدس سرهم- حضور ایرانیان در صفوف نماز جماعات، از سالهای قبل به مراتب بیشتر است ولی هنوز هم گاه شاهد دیر آمدن هموطنان و یا حضور در صفوف عقب و کاهلی آنان هستیم.
یکروز پس از نماز، ایرانیان را که بطور فرادی (تک) نماز می‌خواندند شمردم 30 نفر بودند!
بقیع؛ مدفن انسان‌های پاک
اینجا هزاران انسان پاک را در خود جای داده است. چهار تن از امامان شیعه، زنان پیامبر، شهدای احُد، امّ البنین همسر حضرت علی، صدها تن از حافظین قرآن و چند هزار تن از شهدای تهاجم یزید به شهر مدینه، از جمله دفن شدگان در آن هستند. بقیع قطعه زمین بزرگی است که چند خیابان خاکی، با کناره‌های سیمانی، در آن کشیده شده است. قسمت‌های ناهموار زیاد دارد. اطراف قبر امامان شیعه را هم مثل باغچه، یک کناره سیمانی کشیده‌اند، همه قبرها به اندازه یک وجب از زمین بلندتر است؛ یعنی قدری خاک روی آن کپه کرده‌اند و دو تکه سنگ نیز روی سرو ته آن گذارده‌اند، بدون هیچ نام و نشانی وقتی از اهل مدینه یکنفر فوت می‌کند پس ازنماز مغرب، نماز میت می‌خوانند و بعد زیر تابوت را گرفته به قبرستان می‌برند. ظرف یکربع ساعت جنازه را دفن کرده رویش خاک می‌ریزند و سپس در مدخل گورستان همه مشایعین بابستگان دست می‌دهند و بعد همه به خانه‌های خود می‌روند. ودیگر همه چیز تمام می‌شود از پخش خرما و نشستن بر سر گور، برگزاری مجلس فاتحه و غیره خبری نیست! فقط گاهی در انتهای نماز جماعت در مساجد، نماز رحمت و مغفرت برای مردگان خوانده می‌شود. زنان را نیز به گورستان راهی نیست.
بر فراز تپه‌های خاک و در کناره گور ائمه- علیهم السلام- چند پلیس ایستاده و مراقب اوضاع می‌باشند، پلیسهایی که لباس عربی به تن دارند نیز در اطراف پرسه می‌زنند، اینها غالباً تذکرات ایدئولوژی به هندی‌ها و پاکستانی‌ها میدهند. اما کسی با ایرانی‌ها بحث نمی‌کند، فقط مراقبت می‌کنند که نزدیک قبرها نیایند. مردم دسته دسته یا تنها در کناره‌ها و یا روبروی مزار ائمه و شهدا نشسته و یا ایستاده‌اند. آفتاب گرم صبحگاهی همه جا را پوشانده و غبار ناشی از تردد، به هوا برخاسته است. بعضی دعا و عدّه‌ای قرآن می‌خوانند و برخی آهسته در خویش می‌گریند. در بقیع حتی یک درخت که بتوان لحظه ای زیر سایه آن آسود وجود ندارد. فقط خاک است که بر سر ومغز زائران فرود می‌آید. روحانی ایرانی با دو عرب بحرینی همدیگر را در آغوش گرفته و می‌گریند. به بیرون می‌آیم، در آستانه درب ورودی، مداحی از اهواز زنها و مردها را جمع کرده ومصیبت حضرت زهرا را می‌خواند. مردم سخت می‌گریند. وقتی شبها از کنار بقیع رد می‌شوی، در پشت نرده‌های آن و در تاریکی، زن‌ها و مردها را می‌بینی که بقیع را می‌نگرند و آرام آرام اشک می‌ریزند. گاهی هم بعضی که صدای خوبی دارند آرام اشعاری ترنّم می‌کنند.
مدینه شهری است که علی رغم مدنیت جدید و محو آثار پیامبر و تلاش برای تغییر چهره آن، روح را به زمان رسول خدا می‌کشاند، مساجد مختلفی که در نقاط مختلف آن هستند، مسجد پیامبر، گور پیامبر، آثار شهدای احد، بقیع، نخلستانهای اطراف آن، کوههایی که از دور به شبح سیاهی شبیه هستند، و آرامشی که در شهر وجود دارد، انسان را به حضور بیشتر در آن علاقمند می‌کند اما ...
گمشده‌ای که هرگز ...
زائرین که روزها و شبها را در آن سپری می‌کنند و به همه جا، خیابانها، بازارها، حرم، مساجد، نخلستانها و یا بقیع سر می‌کشند، دنبال گمشده ای هستند که هرگز آن را نمی‌یابند، و آن مزار فاطمه دختر پیامبر است. براستی فاطمه در کجا مدفون است و چرا مدفن او مشخص نیست؟ هر کسی حدسی می‌زند و چندین نقطه بعنوان مدفن فاطمه مطرح است. همه می‌دانیم که مدفن فاطمه را علی، حسن و حسین و شاید همه امامان شیعه می‌دانسته‌اند. اما هرگز محل آن افشا نشد. این راز هرگز آشکار نخواهد شد، زیرا فاطمه نخواسته است. گویی فاطمه که پس از مرگ پدر، غمناک و حزین، شاهد حزن آورترین صحنه‌های تاریخ اسلام بوده است، با مرگ زودرس وپنهان کردن خود، خواسته است فریاد درگلوی خویش را برای همیشه، برای همه عصرها و برای همه نسل‌ها به میراث گذارد.

هجرت

خام را جز آتش هجر و فراق که پزد؟ که وارهاند از نفاق

چون توئی، تو هنوز از تو نرفت سوختن باید تو را در نار تفت

هنوز آفتاب غروب نکرده است، سوار بر ماشینها شده به طرف مکه می‌رویم. سر راه، در ترمینال، پلیس پاسپورت‌ها را کنترل و اسامی را وارد کامپیوتر می‌کند تا مبادا کسی دوباره به مدینه بازگردد. اینجا هم غلغله است و حاجیان از ملّیت‌های مختلف، ساک به دست و بقچه بر سر، برای سوار شدن به ماشینها لحظه شماری می‌کنند. یک ساعتی توقف داریم که غروب می‌شود.

سرانجام راهی میقات می‌شویم، صفوف جماعت کوچک و بزرگ را می‌بینیم که در دو سوی جاده، به نماز مغرب و عشا ایستاده‌اند.

هنوز چند کیلومتری نرفته‌ایم که از اتوبان خارج می‌شویم؛ اینجا مسجد شجره است، مسجد شجره یا ذوالحلیفه در منطقه آبارعلی است؛ جایی که علی- ع- چاههای بسیاری حفر کرد و همه را وقف مستمندان نمود. زائران اینجا با خدا قرار ملاقات دارند!

در اینجا لباسها، که عیوب و ناخالصی‌ها را پوشانده و برای همه، شخصیتی ایجاد کرده است، فرومی‌ریزد. حتی کفش نیز نباید دوخته شده باشد و نباید پا را بپوشاند.

انسانهای سفیدپوش، دسته دسته به مسجد وارد و یا از آن خارج می‌شوند. داخل مسجد دسته‌های سپیدپوش پیرامون یک نفر حلقه زده‌اند و مرتب اعلام آمادگی برای ملاقات با خدا می‌کنند. می‌گویند:

«لبّیک اللهمّ لبّیک ..»

و جواب می‌شنوند: «لبّیک».

آنان که کر بوده‌اند یا کر شده‌اند و یا خود را به کری زده‌اند، این جواب را نمی‌شنوند، همانطور که قبلًا هم بعضی حرفها را نشنیده بودند!

اینجا محفل ساده‌ای است، دیوارهایش از زینت و تجمل و اشرافیت بکلّی تهی است.

فضا ملکوتی است و بدون آن که مصیبتی خوانده شود اشک‌ها روان و حضور احساس می‌گردد.

احرام

در علم روانشناسی هرگاه بخواهند شخصی، از افکار خارجی بریده شود و به خویشتن توجه کند، همینطور در زندان‌ها وقتی بخواهند مجرم به جرم خود فکر کند تا ابراز ندامت و یا اعتراف نماید، بجای بحث‌های طولانی فلسفی و کلامی و وادار کردن شخص به مطالعه کتب فلسفه یا دعوا و جرّ و بحث، سعی می‌شود که همه ارتباطات خارجی شخص قطع گردد. در حال احرام نیز وضع اینگونه است، دهها کار را نباید انجام داد. کارهای روزمره که همگی ارتباط شخصیتی با دنیای خارج برقرار می‌کنند؛ مثل عطر زدن، شانه‌کردن، نگاه در آینه، کندن گیاه و یا حتی کندن یک مو از بدن، و ... و بدین ترتیب است که راهی برای گذر به درون باز می‌شود.

بهر حال حرکت در سیاهی شب به سوی مکه آغاز می‌شود. آن هم لبیک گویان- انفرادی و دسته‌جمعی- هنوز هوا روشن نشده که به مکه می‌رسیم. شهری با ساختمانهای بلند و پر از تجارتخانه و مؤسسه تجاری. روحانی کاروان همه را صف می‌کند که برویم طواف.

به سوی مسجدالحرام روانه می‌شویم. بنای عظیمی که از سنگ و بتون در اطراف کعبه بنا شده است و در اطراف آن بازارهای مختلف و مغازه‌های اغذیه فروشی و بوقِ گوش خراش ماشینها و تونل. از فراز مردمی که سعی بین صفا و مروه می‌کنند، رد می‌شویم و در یک لحظه به کعبه می‌نگریم. این همان است که میلیون‌ها مسلمان در سراسر جهان روزانه از هزاران کیلومتر فاصله، رو به سوی آن می‌ایستند و نیایش می‌کنند؟ این که چیزی جز تکه‌های سنگ سیاه نیست!

در اطراف کعبه انبوهی از خلق سفید پوش را می‌بینی که همچون پروانه‌ها در چرخش‌اند. در گوشه‌ای حجرالاسود و در این سوتر غرفه‌ای کوچک؛ مقام ابراهیم. اما انگار کعبه از یک سو درازتر است. آنجا حِجر اسماعیل است. مکان زندگی اسماعیل و مادرش و اینک مدفن آنها. درنگ جایز نیست، باید دست از زیر پارچه بیرون آورید و با خدا بیعت کنید و به سیل جمعیت بپیوندید.

بیعت

جاهلان تعظیم مسجد می‌کنند در جفای اهل دین جد می‌کنند

آن مجاز است این حقیقت ای خران نیست مسجد جز درون سروران

کعبه مردان نه از آب و گل است طالب دل شوکه بیت‌اللَّه دل است

اکنون در آستانه طوافی. اول با خدا دست بده؛ یعنی بیعت کن. حجرالاسود سمبل دست خدا در زمین است. وقتی دست دادی از بیعت‌های پیشین؛ بیعت با زراندوزان و زورمندان و تفکرات شیطانی شرقی و غربی و ... آزاد می‌شوی. در میقات بدن خود را آزاد کردی، اکنون رشته‌های تفکر خود را آزاد کن.

با حجرالاسود تماس برقرار کن و اگر به دلیل ازدحام تماس ممکن نشد، اشاره هم کافی است.

امروزه عدّه‌ای برای استلام حجر، مرتکب معصیت می‌شوند و احیاناً خود را در معرض هلاکت نیز می‌اندازند. آنان نمی‌دانند که امام صادق- ع- همه را از این امر بازداشته است.

طواف

بعد از بیعت نوبت طواف است. طواف حرکتی است فراگیر، که همه کائنات را فرا گرفته است. هستی و خلق و نشأت در گرو طواف است. از کوچکترین ذرات جهان تا بزرگترین کرات عالم، همه حرکتی طواف گونه دارند.

از کدام طرف بچرخیم؟ قلب خود را به قلب عالم هستی نزدیک کن. مقام و جایگاه خود را بازیاب، اینک دست خدا را احساس می‌کنی که بر پشت تو است و می‌گوید مخلوقم، اهل بیتم، اینجا خانه من، خانه تو است.

در طواف و سعی، دو جنبه بارز است؛ یکی اتصال به آفرینش و کائنات و حرکت در جهت و مسیری که تمامی ذرات عالم صیرورت می‌یابند؛ یعنی یافتن هویت در این کهکشان عظیم و این خلقت بی‌منتها و اتصال به خالق هستی و خروج از هیچی و پوچی. و نیز یافتن هویت فرهنگی و تاریخی.

اینجا نخستین نقطه از دریا است که به خشکی تبدیل شد. نخستین انسانی که برگِرد آن طواف کرد آدم بود و نخستین سنگی که آدم کنارش پا نهاد و بر آن بوسه زد؛ حجرالاسود بود. خانه‌ای که معمارش ابراهیم- ع- بود و هنگام ساختن آن، روی سنگی که اکنون در غرفه است، پا می‌نهد. همه انبیا؛ از هود و صالح و شعیب و موسی و عیسی و ... آن را طواف کرده‌اند و عدّه کثیری از آنان در کنارش دفن شده‌اند.

پیامبر خدا- ص- مشرکین را از اطراف کعبه می‌راند و حج ابراهیم را احیا می‌کند و در روز عید قربان برائت از مشرکین را اجرا می‌نماید و ... بالاخره در آخرالزمان ظهور قائم- علیه‌السلام- از کنار آن خواهد بود.

به این ترتیب تو همان اعمالی را انجام می‌دهی که از ابتدای خلقت، همه صالحان و پاکان و موحّدان انجام داده‌اند. با یافتن این هویت فرهنگی- تاریخی، از بند هویت‌های کاذبی که مستکبران و زرمندان- بنا بر مقتضیات قومی و قبیله‌ای و اقتصادی و فرهنگی- ساخته‌اند آزاد می‌شوی و در مسیر هستی و آفرینش و در مسیر تاریخی و هویت فرهنگی صالحان و موحّدان قرار می‌گیری و خویشتن فراموش شده را باز می‌یابی.

طواف عبادتی است که با جسم و با حرکت انجام می‌گردد، نه همچون ریاضت کشان و عابدان صومعه در محراب‌های خنک و خلوت. نسیم و عطر الهی را در دل گرمای سخت و حرکت بدن در میان انبوهی از مردم- اعم از زن و مرد- در حالی که عرق سیاهان به تنت می‌مالد و لگد کوبت می‌کنند و گهگاه تنه می‌زنند، احساس می‌کنی. گویی که خدا این بار عبادت تو را در این سرزمین و میان این مردم و این شرایط عجیب طلب کرده است.

سعی

یک دسته گل کو؟ اگر آن باغ بدیدیت یک گوهر جان کو، اگر از بحر خدایید

مقام ابراهیم در شمال کعبه به فاصله حدود 13 متر از آن قرار دارد و عبارت از سنگی است که حضرت ابراهیم به هنگام نماز یا ساختن کعبه، روی آن می‌ایستاده است. و تو با قرار دادن مقام ابراهیم در میان خود و کعبه، بواقع عهد می‌بندی که ابراهیم‌وار از نمازگزاران باشی و بدین ترتیب بر هویت تاریخی خود تأکید می‌کنی. پس از آن سعی می‌کنی. می‌گویند محل سعی فیمابین دو کوه صفا و مروه است.

بر روی این مسیر و صخره‌ها سالنی دو طبقه ساخته‌اند که تماماً از سنگ و بتون است و از یکطرف درهای متعددی به سمت بازار ابوسفیان از آن باز می‌شود، طرف دیگر آن هم متصل به مسجدالحرام است. وقتی در مسیر، از صفا به مروه یا بالعکس حرکت می‌کنی، در قسمتی از مسیر که با مهتابی‌های سبز مشخص است و کعبه هم در این قسمت دیده می‌شود، باید به شکل هروله؛ یعنی شبیه دویدن شتر حرکت کنی. در صفا از ورای ستون‌ها می‌شود کعبه را مشاهده کرد. صفا اصولا بلندتر است و شاید ارتفاع آن به 15 تا 20 متر برسد. بعضی‌ها می‌روند ساعتی در بالاترین نقطه آن می‌نشینند و دعا یا قرآن می‌خوانند.

سعی یادآور تلاش هاجر برای کسب آب است. اکنون تو که هویت خویش را در عالم خلقت یافته‌ای و مسیر تاریخی خویش را، که مسیر ابراهیمیان است، پیدا کرده‌ای، به دنیا برگرد و سعی کن، امّا نه سعی دنیاپرستان، بلکه سعی موحّدان، سعی هاجرگونه.

هاجر که با آگاهی و توکّل و متعبّدانه زندگی در این صحرای خشک را پذیرفته بود، در جستجوی آب به آسمان ننگریست. برخاست و «سعی» کرد.

در سعی، با هروله غرور شکسته می‌شود و گناهان می‌ریزد و بنابر قول امام‌صادق- ع- ستمگران و سرکشان ذلیل و خوار می‌شوند.

تقصیر

اکنون که تو آزاد شده بیت عتیق گشتی، نحوه حرکت و برخورد خود را در زندگی مادی تمرین کردی، آب رحمت الهی را در جوی سعی یافتی و کویر تشنه روحت را سیراب نمودی و از تنهایی بدر آمدی و در دریای رحمت زمزم شناور گشتی، از سنگستان مروه بیرون آی، اثری از حضور خود در این نمایش بشری بجای گذار (تقصیر کن) و به زندگی بازگرد.

عرفات

روز هشتم ذی‌حجه است که هنگامه رحیل می‌رسد. باز هم باید داخل احرام شد و حرکت کرد، گویی که حرکت نیز از ارکان حج است. نیازی نیست که به میقات‌ها بروی، زیرا که در حَرَمی. هر کجا که هستی باز لباسها را بریز و آن دو پارچه را بر خود ببند و آماده حرکت شو.

اکنون زمان حج تمتع است.

ساعت دو بعد از ظهر است و خورشید می‌تابد. پزشکان و پرستاران و پرسنل درمانی باید زودتر از همه کاروان‌ها به عرفات بروند؛ زیرا شب هنگام که حجاج از راه می‌رسند باید همه‌چیز آماده باشد. اتوبوس‌ها سقف ندارد. به سرعت سوار می‌شویم و در زیر آفتاب سوزان، لبیک گویان، بسوی دور دست‌ها، دورترین نقطه حرم که در بیست کیلومتری ما قرار دارد، به راه می‌افتیم. از کناره تپه‌ای رفیع که کاخ ملک فهد در بالای آن است می‌گذریم. سرزمین عرفات، مشعر و منا چیزی جز بیابان نیستند و هیچ مرز طبیعی و جغرافیایی آنها را از یکدیگر جدا نمی‌کند. این کوههای کوچک که از دوران اول زمین‌شناسی بر جای مانده‌اند، گویی تکه سنگ‌های سیاه و زشتی هستند که بر روی هم ریخته شده‌اند، و رملهایی در بیابانهای دره مانند وجود دارد که حتی به خار هم اجازه رستن نمی‌دهد، تنها گهگاه چیزهای شبیه به درخت، اما خشک و بدون برگ بر فراز این کوهها دیده می‌شود. عجیب می‌نماید که خداوند، خداوندی که آفریننده یاقوت و مروارید و جنگل‌های سرسبز و رودهای خروشان و آبشارهای زیباست، این سرزمین خشک و زشت را برای شکوهمندترین و زیباترین عبادت بشری انتخاب کرده است. در این بیابانها که هیچ ندارد و تو نیز هیچ نداری بجز تکه‌ای پارچه بر بدن و مختصری خرده‌ریز. چیزی نیست که توجّه تو را به خود جلب کند، و تو نیز انگیزه‌ای بجز عبادت و حضور برای اطاعت امر خدا در این گرمای سخت و بیابان خشک نداری، و بعد تفکر و برگشت به خویش و بریدن از دنیا، دنیایی که اصلًا در اطراف تو وجود ندارد، گرچه موقتی است.

عرفات امروزه با سالهای قبل تفاوت زیادی نموده است. خیابان کشی، وجود نورافکن‌های زرد، درختکاری، ساخت توالت‌ها و لوله‌کشی از اقداماتی است که چهره عرفات را عوض کرده است. گرچه انجام چنین کارهایی موجب رفاه نسبی حجاج می‌گردد و ضروری به نظر می‌رسد ولی می‌شد این اقدامات را بشکلی انجام داد که چهره بیابان و طبیعت - حتی‌الامکان- حفظ گردد.

کوه جبل‌الرحمه که در مقابل ماست، سابقه تاریخی دارد و گویند که محل هبوط آدم و حواست.

حسین- ع- که حج را رها کرد و به سوی شهادت شتافت، در سر راه خود برفراز این کوه دعای زیبای عرفه را خواند.

پیامبر نیز در آخرین حج خود- حج وداع- بر آن ایستاد و مسائل فرهنگی، سیاسی و عبادی را برای مردم تشریح کرد.

ظهر روز نهم ذیحجه است. با اذان ظهر نیت وقوف می‌کنیم. وقوف، سکون و ماندن نیست بلکه توقف کوتاه و موقتی است. از حال تا غروب باید در عرفات باشی. واجب، ماندن است ولو آنکه بیشتر آن را هم در خواب باشی!

اما هیچکس نمی‌خوابد و در حالی که خورشید به شدت می‌تابد و عرق از بدن می‌ریزد، همه در حال عبادتند. اهل تسنن دعای مخصوص روز عرفه را و شیعیان دعای امام حسین- ع- و یا امام سجاد- ع- را می‌خوانند. جانبازان که در همسایگی ما هستند بلندگو گذاشته و با تضرع و زاری دعا می‌خوانند. دعا در پایان به یاد حسین منتهی می‌شود و شدت گرما و فضای عاطفی، کربلا را تداعی می‌کند.

غروب نزدیک می‌شود و ندا می‌دهند که آماده حرکت باشید. مشعر در پیش است. آنها که عارف شدند و شناختند، بایستی به وادی شعور قدم نهند.

تغییر آب و هوا و ... موجب شده است که تعداد بیماران رو به ازدیاد نهد. این‌ها اکثراً دچار امراض تنفسی و لارنژیت هستند. بعضی هم که پیر و ناتوانند و طاقت گرما را ندارند. به هر حال بستریشان می‌کنیم.

هنوز هوا تاریک و روشن است که فریاد اذان بلند می‌شود. ناگهان عرفات در سکوت می‌رود و بیش از یک میلیون انسان به نماز می‌ایستند، غالباً در جماعت‌های کوچک.

روحانی کاروان پزشکی اعلام می‌کند: به علت سابقه راه‌بندان‌های طولانی، پیاده خواهد رفت، ما نیز متابعت می‌کنیم و به صورت کاروان بزرگی، همچون ذره‌ای از این اقیانوس انسانها به راه می‌افتیم. یک جفت دمپایی، دو تکه پارچه بر تن و کوله پشتی مختصری، تمام دار و ندار ما را در این هجرت تشکیل می‌دهد، به زحمت از میان اتوبوسها و ماشین‌هایی که در کنار هم توقف کرده و مشغول سوار کردن هستند رد می‌شویم و همراه با هزاران انسان دیگر به سمت مشعرالحرام می‌رویم.

مشعر

... راه رفتن ادامه دارد. نیازی به پرسش برای یافتن مسیر نیست. کافی است همچون جویباری که در جستجوی دریاست، تن را به «قضا» بسپاری ...

در کناره راهی که عرفات را به مشعر متصل می‌کند، حرکت می‌کنیم. در کناره جاده کهنسالان یا کسانی که بار زیادی دارند منتظر توقف ماشینی هستند که بر آن سوار شوند. اینها اکثراً کسانی هستند که از آفریقا، یمن، اتیوپی، هند و پاکستان با اتوبوس و کشتی و در مشقت فراوان خود را به مکه رسانده‌اند و چون پولی در بساط ندارند، اثاث زندگی خود را به دوش می‌کشند. بهر جا که می‌رسند، بساط خود را پهن می‌کنند و چون به حرکت در می‌آیند، اثاث را نیز با خود می‌برند. تنها سایه و یا تاریکی شب برای اقامت آنان کفایت می‌کند.با اشاره مأمورین، از اتوبان به سوی بیابان سرازیر می‌شویم. در دوردست نه چندان دور، سیل عظیمی از انسانها طی مسیر می‌کنند. این «طریق المشاة» است. اتوبانی بسیار عریض شاید صد متر، که مخصوص پیاده‌ها ساخته شده. چراغهای خیابانی طرفین، و نور ماه و چشمان ما که اینک به تاریکی عادت کرده جزئیات را بخوبی به تصویر می‌کشند. اینک صدها هزار انسان، آرام همچون رودی عظیم به سوی مشعر گام بر می‌دارند. برخی زنان آفریقایی کودکان خردسال را به پشت بسته‌اند، عده‌ای تمام اثاث خود را در یک لگن بر سر نهاده‌اند، و پیرمردهای هندی با هیکلی تکیده و استخوانی، در خود فرو رفته و آرام ذکر می‌گویند. جوانکی که یک پایش کوتاه بود چوبی در دست داشت و لنگان و پر مشقت راه می‌رفت. با خویش می‌گویم: چگونه این راه دراز را می‌پیماید! و جوانی آفریقایی، مادر پیر و تکیده خود را بر پشت گرفته و عرق‌ریزان و خندان همراه ما می‌آمد، این جماعت عظیم اکثراً مالی نداشته‌اند تا ماشینی کرایه کنند و سعی می‌کنند که در حداقل قیمت، حج کنند. سعی‌شان مشکور و حج‌شان مبرور.

اسلام که دین عزت و سلامت است، چرا باید پیروانش در ضعف بمانند؟! و چرا سیاستهای تحمیلی اجازه ندهد انسانهایی که برای حج می‌آیند، به تبادل افکار و چاره‌جویی برای رفع معضلات کشورهای اسلامی و برداشت صحیح از تعالیم اسلامی نمایند. حداکثر کوشش انجام می‌شود تا مناسک بصورت اعمالی تکراری، بدون شناخت، بدون شعور و در نتیجه خالی از عشق انجام شود و حاجیان را با دستهای خالی از معرفت و پر از کالا روانه خانه‌ها سازند!

جمعیت تسبیح گوی، آرام آرام راه را طی می‌کنند. چراغهای مشعر پیداست و چیزی تا مقصد نمانده است. برای شناختن، چشمان بینا و فضایی روشن و جستجوگر- وقوف در روز- نیاز است، اما برای شعور که باید بر اساس معرفت و شناخت باشد، نیازی به روز نیست. در شب نیز وقوف ممکن است. و اینک زمان تسلیح است برای تصلیح ....

منا

... هنوز صبح نشده و اذان نگفته‌اند. همسفران صدایم می‌زنند، بسیاری از مردم هنوز خوابند بعضی دیگر مشغول دعا یا نماز، کم‌کم آماده می‌شویم ...

ای روح بیقرار که برای دیدنِ هیچ و به دعوت خدایت به سرزمینی بی‌هیچ آمده‌ای آیا در این وقوف کاسه شعورت را در زیر بارش وحی گرفتی؟

آیا با گم کردن خویش در مردم و حرکت با عامه، خود را در زیر پای خداوند افکندی؟

آیا در این مشعر- که اسم مفرد است- همانگونه که او خواسته بود به حکمت واحد دست یافتی؟

به سوی سرزمین منا حرکت می‌کنیم. در تنگه فشرده، که عرض آن کمتر از 500 متر است و بر روی آن سوله زده‌اند که گذرگاه را به کمتر از 100 متر رسانده است، می‌ایستیم تا آفتاب طلوع کند و همراه با خورشید به سرزمین عشق پا نهیم. فشار جمعیت شدید است، همه عرق کرده‌اند. و سرانجام خورشید طلوع می‌کند و حرکت به منا و وقوف در آن آغاز می‌گردد. از دور در آسمان منا بالن عظیمی بشکل پرچم ایران دیده می‌شود. و این کار خوب موجب می‌گردد که گمشدگان براحتی خود را به منطقه ایرانی‌ها برسانند. منا هم مانند عرفات خیابان‌کشی و دارای آب و برق شده است. تعدادی ساختمان کوچک در آن ساخته‌اند و مؤسسات دولتی نیز ساختمان‌های بزرگ به‌پا کرده‌اند. ارتش هم یک بیمارستان موقتی در مدخل منا ساخته است.

ص: 228

بعثه مقام معظم رهبری در حاشیه خیابان اصلی قرار دارد. چادرها را مرتب و منظم برپا کرده‌اند. در طول مسیر در چندین نقطه تابلوهایی نصب شده که محل دقیق کاروان‌های ایرانی را مشخص کرده ولی عملًا درک آن برای اکثر حاجیان، که از عامه مردم‌اند و گاه سواد کافی هم ندارند، مشکل است ولی به هر حال کار مفیدی است.

بیمارستان را در محوطه‌ای باز با تعدادی چادر راه‌اندازی کرده‌اند. بخش‌های اورژانس، داخلی، داروخانه و درمانگاه را هر یک در داخل چادر بزرگی ایجاد کرده‌اند. چادرهای درمانی همه کولر آبی دارند، اما چادر استراحت بزرگی که برای همه پرسنل برپا کرده‌اند فقط چند پنکه دارد و در ساعت تابش خورشید، بیشتر به کوره شبیه می‌شود.

خسته و کوفته صبحانه را می‌خوریم تا برای مرحله بعدی که رمی جمرات و قربانی است آماده شویم، امروز دهم ذیحجه است. فردا و پس فردا را باید در منا «وقوف» کنیم. آماده می‌شویم تا به آخرین جمره سنگ بزنیم و فردا و پس فردا هر سه جمره را سنگباران کنیم.

رمی جمرات

همه سنگ در دست روانند. از محلی که هستیم به طرف جمره می‌رویم جمره در انتهای خیابانها و نزدیک مکه است. تپه‌ای که کاخ هم برفراز آن است در پیش روی ماست.

صدای کر کننده بوق ماشین‌ها و قیل و قال مردمی با زبانهای مختلف که با شتاب در پی رسیدن به چادرهای خود و یا رفتن برای جمرات و یا برگشتن از آن هستند، منظره غریبی را ایجاد کرده است. از بالای پل به اطراف می‌نگرم، انبوه چادرهایی که همچون اهرام کوچکی، سفید، تا دوردستها نصب شده است و راهروهای کوچکی در بین این‌ها تعبیه کرده‌اند، ذهن را نوازش می‌دهد. از پل به طرف سمت راست می‌پیچم. خیابان باریک‌تر می‌شود. مضافاً آن که دو سه ردیف ماشین هم این وسط گیر کرده‌اند و بیش از یکی دو متر راه برای انبوه آدمیان نگذاشته‌اند. هرچه جلوتر می‌رویم فشار و ازدحام مردم بیشتر می‌شود. گرمی هوا و نبودن اکسیژن وضعیت نامناسبی را ایجاد کرده است. زن‌ها در وضعیت بدتری هستند. به هر جان کندنی بود خود را به جمرات رساندم؛ ستونهایی که سمبل شیطان است. این‌ها چیزی جز یک ستون سنگی نیستند. ستون اول را جمره اولی و بعدی را وسطی و سومی را عقبی می‌گویند، برای استفاده بیشتر یک پل هوایی درست کرده‌اند که می‌شود از طبقه دوم؛ یعنی از روی پل

ص: 229

هم جمرات را سنگ زد.

تاریخ باز هم تکرار می‌شود. ابراهیم در معرض عظیم‌ترین امتحان الهی قرار گرفته بود و از او خواسته شد که اکنون فرزند خویش را قربانی کند، هنگامی که فرزند را به قربانگاه می‌برد سه مرتبه در معرض وسوسه شیطان قرار گرفت و هر بار برای رهایی از آن هفت سنگ نثارش کرد.

آری از شناخت به شعور رسیدیم و در تاریکی، افزار نبرد با شیاطین فراهم کردیم، در سرزمین عشق با شیاطین به نبرد برخاستیم. مقدمات این سفر بسیار عظیم است و بی‌مقدمه سنگ زدن، شاید خود حرکتی شیطانی باشد و چه می‌گویم، چه بسا که خود از اصحاب او باشیم و هنگام رمی ندا برسد که تو دیگر چرا؟!

محل جمرات بسیار شلوغ است، بویژه آن که مأمورین نیز سازماندهی کافی برای مسیرهای ورودی و خروجی نکرده‌اند و رفت و آمدها کنترل شده نیست. زباله‌های مختلف بسیاری هم زیر دست و پا ریخته است.

رمی جمرات از عبادات است و باید با حضور قلب و توأم با دعا و نیایش باشد. در هر حال در میان ازدحام جمعیت با مشقت زیاد رمی را انجام می‌دهیم. البته امروز که روز دهم و عید قربان است فقط به سومین جمره سنگ زدیم و فردا و پس فردا هر سه جمره را سنگ باران خواهیم کرد.

در بازگشت شاهد مناظر عجیبی هستیم. اهل تسنن که تراشیدن سر را پیش از قربانی جایز می‌دانند، اکنون در کناره پل و در اطراف محل جمرات مشغول سر تراشی هستند. باد موهای سر را پراکنده می‌کند و منظره غریبی را می‌سازد. خلاصه وضع بهداشت بسیار بداست.

به هر جان کندنی بود خود را از شرّ شیطان رهانیدیم و پشت به جمرات و تپه الماس‌نشان، به سمت بیمارستان بازگشتیم. از همراهان کسی نمانده بود، همه در غرقاب خلق از یکدیگر وا افتاده بودند باز هم گرفتار گرداب انسانی و فشارهای شدید شدیم. چند زائر پاکستانی که گویی فرشته نجات بودند، یک تکه حلبی بزرگ را کندند و دست من و بقیه را گرفته، بالا کشیدند و به جاده دیگری انداختند که اگر اینان نمی‌رسیدند، معلوم نبود چه حالی پیدا می‌کردم! و پس از 25 کیلومتر راه پیمایی و بیخوابی شبانه، اکنون این من بودم که پاهایم را بدنبال خود می‌کشیدم و راهی برای رهاندن خود می‌جستم.

قربانی

ابراهیم- ع- که از امتحان عظیم الهی (آتش نمرود و سالها سختی و رنج در راه آرمان یکتاپرستی) سربلند بیرون آمده است، اکنون به امتحان بزرگتری فرا خوانده شده است.

ابراهیم! در راه خدا و بسط یکتاپرستی و زدودن جهل و شرک، از خویشتن گذشتی و خدایت آتش را گلستان کرد. اما این بار با تو کاری نیست، زیرا از خویشتن می‌گذری، اما آیا از فرزند خویش نیز می‌گذری؟ چه می‌شنوم؟ آیا بخاطر خدایت حاضری از فرزند خویش بگذری؟ ای کسی که مردانه چکمه‌ها را پوشیدی و به نبرد دشمن شتافتی، آیا می‌توانی دست فرزند خویش را بگیری و در سنگر خطوط اول نبرد بنشانی؟ ابراهیم که در عمر دراز خویش با چنین امتحانی برخورد نکرده، درنگ می‌کند، شیاطین وسوسه می‌کنند و نفس اماره سرزنش. توجیه و تأویل‌های مادی و غیر مادی هجوم می‌آورند. عجبا! قتل فرزند، آنهم به دست پدر! و بالاخره پیامبر خدا در این کشاکش عظیم بر شیطان غلبه می‌کند و فرزند را برای ذبح فرا می‌خواند. فرزند استقبال می‌کند و ... امّا کارد نمی‌برد. ابراهیم که به عشق معبود، وجودش را از مادیت تهی کرده است با خشم کارد را بر سنگ می‌کوبد و شگفت است که سنگ شکسته دو قسمت می‌شود. ابراهیم فریاد می‌زند: که ای کارد آیا گلوی فرزندِ من از این سنگ سخت‌تر است؟

و فَدیناهُ بذبح عظیم.

عظمت ذبح نه به بزرگی شاخ‌ها و سنگینی بدن و بزرگی آن است که عظمت در ایمان خالصانه پدر و تسلیم عاشقانه فرزند می‌باشد. با خود گفتم: ای حاجی که جایگاه خویش را در خلقت یافتی و به هویت تاریخی خویش بازگشتی، از شناخت به شعور رسیدی و در سرزمین عشق، به نبرد با شیاطین برخاستی و اینک در هاله‌ای از تقدس به مرز آن رسیده‌ای که توان ذبح فرزند خویش را یافته‌ای، اسماعیل و فرزند تو کیست؟ عزیزترین یافته تو، که بیشترین دلبستگی را بدان داری، که می‌تواند ایمان تو را درهم ریزد و قلب تو را از تپش اندازد و تو اکنون می‌خواهی آن را ذبح کنی چیست؟ پول، فرزند، کار، طبابت، مقام ...؟ سرانجام نیت کردم و وجه قربانی را پرداختم.

سرها را که تراشیدیم از احرام خارج شدیم. شاید تحولی شده باشد و شاید هم فقط رنج سفر را برده باشیم!

مراسم برائت در منا

بعد از کشتار سال 66 در اطراف پل حجون و خیابانهای اطراف، که عده زیادی از زائران خانه خدا به شهادت رسیدند، مشکلات فراوانی برای انجام مراسم برائت به وجود آمده است.

امسال نیز معلوم بود که فشارها بیشتر می‌شود. از مدتی قبل فشارهای سیاسی زیادتر شده بود و از حدود 3 ماه قبل از موسم حج، آمریکا و متحدین از صدور برخی انواع کامپیوترها و ادوات الکترونیک شدیداً جلوگیری کرده بودند و 2 هفته قبل از مراسم حج، رئیس جمهور آمریکا گفته بود که باید فشار بر ایران را افزایش دهیم. چهار روز قبل از مراسم برائت (که همه ساله روز ششم ذیحجه برگزار می‌شود) نیز قرار بود سمینار پزشکی برگزار شود که چون برگزار کننده آن ایران بود، حاکم مکه اعلام کرد که ملک فهد دستور عدم برگزاری برائت را صادر کرده است. ظهر روز پنجم بود که دکتر لسان پزشکی را، سرخ و گرمازده دیدم، از حالش پرسیدم، گفت: با آمبولانس عازم بعثه بوده که بدلیل محاصره با نفر و نفربر، دو سه ساعتی سرگردان و بعد برگشته است.

روز ششم هم بسیاری از ایرانی‌ها برای شرکت در مراسم برائت از مشرکین و دشمنان اسلام به طرف بعثه رفته بودند ولی بدلیل ممانعت و محاصره شدید ساختمان و اطراف بعثه، برگشته بودند.

دولت سعودی از سویی بنا به ماهیت عقیدتی خود با مذهب جعفری، میانه خوبی ندارد و افراطیون مذهبی سعودی دروغهایی مثل تحریف قرآن، کافر شمردن اهل سنت و متّهم کردن جبرئیل به خیانت! و ... را به شیعه نسبت می‌دهند و از سوی دیگر گرفتار فشارهای سیاسی آمریکا شده و بناچار فشار را بر گرده ایرانی‌ها گذارده‌اند. به نظر می‌رسد دو عامل ذکر شده، آنان را به سویی که نمی‌خواهند کشانده است. بطوری که از بروز هر گونه حرکت مذهبی یا سیاسی جلوگیری می‌کنند. در مسجدالحرام و مسجدالنبی تنها مراسمی که برگزار می‌شود نماز جماعت و تلاوت قرآن و مسائل فقهی است.

در چند جای مسجدالنبی و مسجدالحرام صندلیهای بزرگی قرار دارده‌اند و روی آنها نوشته‌اند «شؤون التدریس» که بعد از نماز مغرب گاهی یکنفر بالای آن رفته و مسائل فقهی مثل وضو، نماز و حج را بیان می‌کند. اینان تجمع و حتی صلوات به صدای بلند را ناپسند می‌دانند و در مورد مراسم برائت از مشرکین نیز شدیداً معترض و آن را حرام! می‌شمرند، اما چرا و به چه دلیل؟ روشن نیست. در حالی که خودشان را پیرو سنت! می‌دانند. طبق روایات بسیار، که در کتابهای اهل سنت هم مفصل نقل شده، پیامبر- ص- در حجةالوداع؛ یعنی آخرین حج خود، بیانیه‌ای را به صورت خطبه، در پنج نوبت با جمع کردن مردم بیان کرده است. این خطبه را روز هشتم در مسجدالحرام، روز نهم در عرفات، دو بار؛ صبح و عصر، و در روزهای یازدهم و دوازدهم در منا تکرار کرده است. گفته‌اند بر اثر کثرت جمعیت، علی بن ابیطالب- ع- در وسط جمعیت ایستاده و سخنان پیامبر را تکرار می‌کرده است.

مضمون این خطبه که بسیار جالب هم هست، درباره مسائل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، الغای امتیازات نژادی، سفارش نیکی کردن به بردگان، مسائل حقوقی و زناشویی و غیره بوده است. حال چگونه تجمع و برائت از مشرکان حرام شده است، چیزی است که همه می‌دانند!

و سرانجام

موسم حج به اتمام می‌رسد. دوره پایان می‌یابد، اما کدامین محصل، کدامین رتبه را آورده است؟ هر کسی خود می‌داند و خدایش و آیا آنها که در این کلاس ناموفق بوده‌اند شرکت دوباره برای‌شان ممکن است؟!

تــــازه هــــا
  • محمود مروج
  • حجت‌الاسلام والمسلمين مصطفی پاینده
  • دکتر همایون علیدوستی
  • دکتر علی دارابی
  • عباس مهیار
  • آیت‌الله محمدعلی فیض گیلانی
پـــربـــازدیـــدهــــا
  • ابوالفضل توکلی بینا
  • دکتر محمود فرهودی
  • حجت‌الاسلام والمسلمين سیدمهدی علیزاده موسوی
  • دکتر علی دارابی
  • آیت‌ الله شیخ علی افتخاری گلپایگانی
  • عباس مهیار
حــــدیــــث روز
قم، خيابان 75 متری عمار یاسر، خیابان شهید آیت الّله قدوسی، ساختمان حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، طبقه پنجم
پست الکترونیک: info@hzrc.ac.ir
تلفن تماس: 37186 - 025
نمابر: 37769994 - 025
كد پستی: 3719158489

دسـتـرسـی سـریـع

  • دفتر پژوهشکده در خراسان
  • کتابخانه دیجیتالی حج
  • ویکی حج
  • سامانه نشریات
  • جستجو در کتابخانه
  • دانشنامه حج و حرمین
  • بانک اطلاعاتی نقد وهابیت
  • نقشه سایت
  • همایش‌های حج، جهان اسلام و حرمین شریفین

پـیـونـدهــای مـرتـبـط

  • دفتر مقام معظم رهبری
  • خبرگزاری حج
  • سازمان حج و زیارت
  • بقیع
  • لیست همه پیوندها