
برخي وهابيون شيعيان را پيرو فرقه مرجئه دانستهاند؛ زيرا شيعيان، ايمان را همان اقرار به ائمه دوازدهگانه (علیهم السلام) و معرفت امام را براي ايمان و دخول به بهشت کافي ميدانند. ايشان در اين باره به برخي روايات شيعه، مبني بر اينکه با وجود ايمان - از نظر ايشان ايمان يعني محبت و معرفت ائمه (علیهم السلام)- هيچ گناهي ضرر ندارد،[1] تمسک کردهاند.[2] از ديدگاه ايشان تنها تفاوت مرجئه و شيعه اين است که مرجئه ايمان را معرفتِ خدا ميداند؛ ولي شيعه معتقد است ايمان، معرفت يا محبت امام است.[3]
شبههکننده در نهايت نتيجه گرفته است که اگر محبت و معرفت امام براي دخول در بهشت کافي است و با وجود آن هيچ گناهي ضرر نميرساند، پس ايمان به خدا و رسول و جميع عقايد ديني و تکليف و احکام شرعي ساقط ميشود و در اسلام چيزي غير از حب علي (علیه السلام) باقي نميماند! همچنين ارسال رسل و انزال کتب و شرايع نيز لغو خواهد بود. ازاينرو اين مطلب واضح البطلان است![4]
اولاً همانطور که در مطالب پيشين گذشت، شيعيان ايمان را با اعتقاد به امامت يا محبت و معرفت ائمه (علیهم السلام) برابر نميدانند؛ بلکه ايمان را تصديق قلبي ميدانند که ارکاني دارد؛ از جمله وحدانيت خدا، نبوت پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و امامت ائمه (علیهم السلام). پس امامت جزئي از ارکان ايمان است؛ نه همه يا عين آن؛
ثانياً از نظر شيعه معرفت و ايمان به ائمه (علیهم السلام) به تنهايي، هرگز براي دخول در بهشت کافي نيست؛ بلکه توأم با آن، بايد به خدا و وحدانيت او و نبوت رسولش (صلی الله علیه و آله) و معاد نيز ايمان داشت. تصديق و ايمان به همه اين ارکان در کنار هم موجب دخول در بهشت خواهد شد و هرگز ايمان به برخي، بدون بعض ديگر، مايه نجات و رستگاري و دخول در بهشت نخواهد شد؛ حتي ايمان و تصديق به وجود و وحدانيت خدا بدون ايمان به ارکان ديگر موجب دخول در بهشت نميشود. ازاينرو شيعيان هرگز معتقد نيستند که مؤمن به ائمه (علیهم السلام) داخل در بهشت ميشود؛ هرچند منکر خدا و رسولش باشد! همانطور که بيان شد، تصديقِ همه ضروريات دين اسلام، واجب بوده و جزء اصول و ارکان ايمان است و انكار آن به اجماع علما موجب كفر است.[5] روشن است که تصديقِ وجود و وحدانيت خدا و نبوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و معاد، از مهمترين و اساسيترين ضروريات اسلام است و منکر آنها کافر است و هرگز رنگ و بوي بهشت را هم نخواهد ديد! پس ايمان يا محبت و معرفت به ائمه (علیهم السلام)، در کنار ارکان ديگر، موجب دخول در بهشت و رستگاري است؛ نه به تنهايي.
به زعم اين وهابيون، شيعيان معتقدند که اعتقاد به ولايت و امامت به تنهايي در نجات و رستگاري کافي است و گناه و معصيت تأثيري در اين باره ندارد! از همين رو شيعه را به مرجئه[6] تشبيه کردهاند؛ درحاليکه به هيچ وجه شيعيان چنين عقيدهاي ندارند و تشبيه و قياس شيعه با مرجئه تشبيه و قياس معالفارق است. بر خلاف مرجئه، عمل در مکتب تشيع در کنار ايمان بسيار مهم و اساسي بوده و اساساً ايمان به تنهايي و بدون عمل سودي نداشته و موجب رستگاري و نجات نخواهد شد.[7] شيعيان هرگز بر اين عقيده نيستند که اعتقاد به ولايت و امامت به تنهايي در نجات و رستگاري کافي است و با وجود ايمان به ائمه (علیهم السلام)، معصيت و گناه ضرر و تأثيري ندارد! روايات فراواني از ائمه معصومين (علیهم السلام) نقل شده است که چنين تهمتي را ناروا و باطل ميشمارد؛ از جمله:
جابر گويد امام باقر (علیه السلام) به من فرمود:
اى جابر، آيا كسى كه ادعاي تشيع ميكند، او را بس است كه از محبت ما اهل بيت (علیهم السلام) دم زند؟ به خدا قسم شيعه ما نيست مگر کسي كه از خدا پروا كند و او را اطاعت نمايد. اى جابر، ايشان شناخته نشوند جز با فروتنى و خشوع، امانت، کثرت ذکر خدا، روزه، نماز، نيكى به والدين، مراعات همسايگان فقير و مستمند و قرضداران و يتيمان، صدق در گفتار، تلاوت قرآن، بازداشتن زبان درباره مردم جز در مورد نيكى آنها. آنها امانتداران بستگان خويش باشند. عرض كردم: «يابن رسولاللَّه! ما امروز كسى را داراى اين صفات نميشناسيم». امام (علیه السلام) فرمود: «اى جابر، به دنبال راهها و مذاهب مختلف نرو. آيا براى شخص كافى است كه بگويد من على را دوست دارم و از او پيروى ميكنم، ولي با وجود اين فعاليت دينى نكند؟! پس اگر بگويد: من رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را دوست دارم - رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بهتر از على (علیه السلام) است- سپس از رفتار او پيروى نكند و به سنت او عمل ننمايد، محبتش به پيامبر (صلی الله علیه و آله) براي او هيچ سودى ندارد. پس تقواي الهي پيشه کنيد و براى آنچه نزد خداست عمل كنيد. خدا با هيچ كس قرابت و خويشاوندي ندارد. محبوبترين بندگان خداوند و گراميترينشان نزد او، باتقواترين و مطيعترين آنهاست. اى جابر، به خدا جز با اطاعت، به خداى تبارك و تعالى نميتوان تقرب جست. همراه ما برات آزادى از دوزخ نيست و هيچ كس بر خدا حجت ندارد. هر كه مطيع خدا باشد، دوستدار ما و هر كه نافرمانى خدا كند، دشمن ماست؛ ولايت ما جز با عمل و ورع به دست نيايد».[8]
اين روايت و روايات مشابه آن[9] - که به جهت اختصار از نقل آنها چشم پوشيديم- صريحاً بر بطلان عقيده ايمان بدون عمل دلالت دارند. بر اساس اين روايات، ولايت و محبت علي و آل علي (علیهم السلام) بدون عمل، برات آزادي از آتش جهنم و دخول در بهشت نيست و اساساً شيعه و مؤمن بدون عمل، شيعه و مؤمن حقيقي به ائمه (علیهم السلام) نيست.[10] بنابراين علاوه بر اينکه در کنار ايمان به ائمه (علیهم السلام)، ايمان به ساير ارکان نيز ضروري است، در کنار ايمان، عمل نيز بسيار مهم است و تنها ايمان کامل توأم با عمل موجب رستگاري و نجات خواهد شد.
اما اينکه با محبت يا ايمان به ائمه (علیهم السلام) از جمله امير مؤمنان (علیه السلام) هيچ گناهي ضرر نميرساند، مانند اين است که گفته شود با وجود عصمت، هيچ گناهي ضرر ندارد. اين بدان معناست که ايمان و محبت ائمه (علیهم السلام) قلب شيعه و دوستدار واقعي آنها را طوري منور ميکند که گناه نميکند و از گناه دوري ميجويد؛ اگر بر فرض خطايي از او سر زد، به واسطه نور ايمان، با توبه و رجوع اليالله، جبران کند؛ نه اينکه غرق در گناه باشد و ضرري به او نرساند؛ زيرا علامت محبت آن است که مُحِب خود را شبيه محبوب کند. لذا علامت محبت به علي و آل علي (علیهم السلام) اين است که گناه و معصيتي از او سر نزند![11] يا اينکه بنا بر نظر برخي، مراد از ضرر در اينگونه روايات، آن ضرري است که موجب دخول يا خلود در آتش جهنم شود.[12] بنابراين مراد از اين روايات اين است که با ايمان کسي داخل در جهنم يا خالد در آن نميشود و اين مطلب با عذابهاي عالم برزخ و مواقف ديگر منافاتي ندارد. روايت «حب علي حسنة لايضـر معها سيئة و...» نيز همينگونه معنا و تفسير ميشود و اين دو احتمال نيز در آن وجود دارد.[13]
در روايتي محمد بن مارد گويد به امام صادق (علیه السلام) عرض كردم: براى ما حديثى روايت شده كه شما فرمودهايد: «چون معرفت [به امامت ما] پيدا كردى، پس هرچه خواهى بكن»! فرمود: «آرى، من اين را گفتهام». عرض كردم: «اگر چه مرتکب زنا شوند يا دزدى كنند و شراب بنوشند»؟ حضرت به من فرمود:
{إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ}[14] به خدا سوگند [كسانى كه معناى آن حديث را چنين پنداشتهاند] در حق ما انصاف روا نداشتهاند؛ چراكه خود ما به كردارمان مؤاخذه ميشويم؛ ولى تكليف از آنها برداشته شده باشد؟ من گفتم: «چون معرفت پيدا کردي، هر كار خيرى كه خواستى انجام ده؛ چه كم و چه زياد، كه [با معرفت امام] از تو پذيرفته خواهد شد».[15]
حاصل كلام امام (علیه السلام) اين است كه تكليف از خود ما اهل بيت (علیهم السلام) برداشته نشده، پس چگونه ممکن است به خاطر ما از محبان و شيعيان ما برداشته شود؟! يا اينكه ما خود از عقاب بيمناكيم و توبه و زارى ميكنيم، چگونه محبان و شيعيان ما به سبب ولايت ما آسوده باشند؟![16]
بنابراين تشبيه و تمثيل شيعه به مرجئه افترا و تهمتي بيش نيست که يا بر اثر سوء فهم روايات شيعه است يا به جهت عناد و دشمني وهابيت با تشيع!
از خلال مباحث گذشته روشن شد که ايمان نزد فريقين تصديق قلبي «ما جاء به النبي (صلی الله علیه و آله)» است يا تصديق به همراه اقرار زباني و عمل (بنا بر اختلافي که در آن وجود دارد). به هر حال تصديق قلبي جزء مسلم ايمان است. با توجه به برخي آيات و روايات منقول از پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، ثابت شد که امامت ائمه (علیهم السلام) جزئي از «ما جاء به النبي (صلی الله علیه و آله)» و بلکه يکي از مهمترين و اساسيترين آنهاست. ازاينرو تصديق و اعتقاد به آن، جزئي از ارکان ايمان بوده و براي مؤمن بودن ضروري است؛ زيرا ايمان، تصديق تمام «ما جاء به النبي (صلی الله علیه و آله)» است؛ نه بعض آن. اين مطلب از ديدگاه شيعه بديهي و اظهر من الشمس است. هرچند اهل سنت چنين عقيدهاي ندارند، اما با توجه به تعريفشان درباره ايمان و لوازم آن و نيز روايات منقول از منابع آنان ـ که به برخي اشاره شد ـ ميتوان نتيجه گرفت که امامت ائمه (علیهم السلام) جزء «ما جاء به النبي (صلی الله علیه و آله)» بوده و لذا ايمان به امامت ايشان ضروري است. شبهاتي هم که در اين باره مطرح شده يا ناشي از سوء برداشت و بدفهمي درباره اعتقاد شيعيان و روايات آنان است يا از عناد و مخالفت با شيعه نشئت گرفته است!
[1]. ر.ک: کليني، كافي، ج2، ص463 و 464؛ فيض کاشاني، الوافي، ج25، ص604؛ مجلسي، بحار الأنوار، ج39، ص248، 256، 266 و 304؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبيطالب (علیه السلام)، ج3، ص197.
[2]. قفاري، اصول مذهب الشيعة الامامية، ج2، ص575 و 576.
[3]. همان، ص576.
[4]. همان، ص577 و 578.
[5]. مجلسي، حق اليقين، ص542؛ شبّر، حق اليقين، ص568.
[6]. مرجئه يکي از فرق اهل سنت و در مقابل خوارج و شيعيان است (شهرستاني، الملل و النحل، ج1، ص162). بنابر قول مشهور مرجئه از ارجاء به معناي تأخير انداختن است (سبحاني، بحوث في الملل و النحل، ج3، ص99 و 100؛ بغدادي، الملل و النحل، ص139؛ شهرستاني، الملل و النحل، ج1، ص161و162)؛ مرجئه ايمان را به معناي تصديق و اقرار زباني دانستهاند؛ (طوسي، الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد، ص227؛ الملل و النحل، ص139) البته برخي از پيروان اين فرقه تصديق قلبي يا محبت را هم به اقرار زباني افزودهاند (بغدادي، الملل و النحل، ص139-141؛ سبحاني، بحوث في الملل و النحل، ج3، ص101). آنچه ميان همه پيروان اين فرقه مشترک است، خارج کردن عمل از دايره ايمان و بياهميتي آن در ايمان است (بحوث في الملل و النحل، ج3، ص101). ازاينرو وجه تسميه مرجئه به اين جهت است که آنها در حقيقت تصديق و اقرار زباني را مقدم کرده و عمل را به تأخير انداختند و آن را از مقومات ايمان يا اجزا و شرايط آن خارج کردند (ر.ک: بحوث في الملل و النحل، ج3، ص100 و 101؛ الملل و النحل، ص139). عقيده مشهور اين فرقه اين است که با ايمان، هيچ معصيتي ضرر نميرساند و با کفر، هيچ طاعت و عمل صالحي سود ندارد (بحوث في الملل و النحل، ج3، ص100؛ جرجاني، التعريفات، ص91). بنابراين از نظر مرجئه در حقيقت ايمان، عمل شرط نيست و گناهکار و مرتکب گناهان کبيره و صغيره حتي تارکالصلاة و شاربالخمر و... مؤمن محسوب ميشود (بحوث في الملل و النحل، ج3، ص100).
[7]. سبحاني، الإلهيات، ج4، ص316. در آيه 29 و 30 سوره کهف عقاب اثر ظلم، و ثواب نتيجه ايمان و عمل صالح شمرده شده است. علامه طباطبايي از اين آيات، چنين استفاده کرده است که ايمان به تنهايي و بدون عمل صالح ثوابي ندارد و بلکه ظلم است (طباطبايي، الميزان، ج13، ص305).
[8]. کليني، كافي، ج2، ص74 و 75.
[9]. ر.ک: کليني، كافي، ج2، ص226-242 و 300؛ مجلسي، بحار الأنوار، ج25، ص286-290.
[10]. امام باقر (علیه السلام) فرمود: «هر مذهبي شما را به راهي نبرد! به خدا سوگند شيعه ما نيست مگر کسي که خداي عزوجل را اطاعت كند» (كافي، ج2، ص73). در اين روايت امام باقر (علیه السلام) به شيعيان هشدار ميدهد که در عذرتراشي و کوتاهي در اطاعت از خدا به جهت انتساب به ائمه (علیهم السلام) به دنبال مذاهب و فرقههاي انحرافي نرويد و گمان نکنيد که صرف تشيع زباني و اظهار محبت به ائمه (علیهم السلام)، بدون پيروي از آنها در عبادت و اطاعت خداوند، در نجات و رستگاري کافي است. بدانيد که يگانه راه سعادت و نجات، اطاعت از خداوند است و بس (فيض کاشاني، الوافي، ج4، ص301؛ مجلسي، مرآة العقول، ج8، ص48).
[11]. ر.ک: عابدي، توحيد و شرک، ص452؛ خميني، شرح چهل حديث، ص573 و 574. کسي که چنين ميپندارد که به مجرد ادعاي تشيع و محبت اهل بيت (علیهم السلام) قلم تکليف از او برداشته شده، نميداند كه شيطان بر او چيره شده و او را فريفته است؛ چنانچه بيم آن است كه در آخر عمر محبت بيمغز و بيفايدهاش نيز از دستش برود و با دست تهي در صف نواصب اهل بيت محشور گردد. ممكن نيست من با کسي دوست باشم و نسبت به او محبت و اخلاص داشته باشم و کاملاً بر خلاف هدف و مطلوب او اقدام كنم. ثمره و نتيجه درخت محبت، عمل بر طبق آن است؛ اگر اين ثمره را نداشته باشد، بايد دانست كه محبت نبوده، بلکه خيال محبت بوده است. پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) و اهل بيت مكرم او (علیهم السلام)، تمام عمر خود را در تقوا و عمل صالح صرف نمودند و يگانه مقصد آنها نشر احكام خدا و اصلاح و تهذيب بشر بود، پس محبّ و شيعه آنها كسي است كه در مقاصد آنها با ايشان شريك باشد و از آثار و اخبار آنها پيروي كند (شرح چهل حديث، ص576).
[12]. مجلسي، مرآة العقول، ج11، ص396.
[13]. شرح چهل حديث، ص574.
[14]. {إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) اشاره به اين است كه چنين افترائي بر ما به جهت كجفهمي كلام ما، مصيبت بزرگي است (مجلسي، مرآة العقول، ج11، ص397؛ امام خميني، شرح چهل حديث، ص568).
[15]. «عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَارِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) حَدِيثٌ رُوِيَ لَنَا أَنَّكَ قُلْتَ إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ فَقَالَ قَدْ قُلْتُ ذَلِكَ قَالَ قُلْتُ وَ إِنْ زَنَوْا أَوْ سَرَقُوا أَوْ شَرِبُوا الْخَمْرَ فَقَالَ لِي إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ اللهِ مَا أَنْصَفُونَا أَنْ نَكُونَ أُخِذْنَا بِالْعَمَلِ وَ وُضِعَ عَنْهُمْ إِنَّمَا قُلْتُ إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ مِنْ قَلِيلِ الْخَيْرِ وَ كَثِيرِهِ فَإِنَّهُ يُقْبَلُ مِنْكَ» (کليني، كافي، ج2، ص464). هرچند در روايت متعلق معرفت بيان نشده است، اما مراد از آن، معرفت امام است (شرح چهل حديث، ص567).
[16]. مرآة العقول، ج11، ص397.
تــــازه هــــا