
از جمله اظهارات دکتر قفاري اين است که شيعيان گمان کردهاند ولايت مهمتر و اساسيتر از نماز و ساير ارکان اسلام است؛ درحاليکه نماز در قرآن به صورت صريح و واضح بيش از هشتاد بار ذکر شده؛ ولي حتي يک بار هم به ولايت اشاره نشده است. در اين صورت آيا اراده خداوند بر گمراهي بندگان خود تعلق گرفته و براي آنها طريق وصول به ولايت را بيان نکرده است؟
{وَ ما كانَ اللهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُون}[1]
و خدا بر آن نيست كه گروهى را پس از آنكه هدايتشان نمود، بيراه بگذارد؛ مگر آنكه چيزى را كه بايد از آن پروا كنند برايشان بيان كرده باشد.[2]
اولاً همانطورکه در پاسخ شبهه پيشين ذکر شد، هرچند ولايت و امامت ائمه (علیهم السلام) به صورت صريح و با اسامي آنان در قرآن ذکر نشده، ولي اصل امامت و ولايت و برخي ويژگيهاي ائمه (علیهم السلام) در قرآن بيان شده که با پيوست تفاسير و بيانات رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، امامت ائمه اثنا عشر (علیهم السلام) به صورت صريح و روشن اثبات ميشود.
از جمله آيات ديگري که بر ولايت ائمه (علیهم السلام)، به ويژه اميرمؤمنان علي (علیه السلام)، دلالت دارد، آيه شريفه 55 سوره مائده (آيه ولايت) است:
{إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون}[3]
سرپرست و ولي شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آوردهاند، همانها كه نماز را برپا ميدارند و در حال ركوع زكات ميدهند.
اين آيه مبارکه به صورت واضح بر ولايت امير مؤمنان علي (علیه السلام) دلالت دارد؛ هرچند نامي از ايشان برده نشده است؛ زيرا «إِنَّما» در آيه براي حصر است و گويا خداوند فرموده: هيچ ولياي نيست مگر خدا و رسول و مؤمناني که اقامه نماز ميکنند و در حال رکوع، زکات ميپردازند. «ولي» در آيه نيز به معناي سرپرست و اولي در تصرف است.[4] اين ولايت براي امام علي (علیه السلام) به اين دليل ثابت است که مصداق «الذين آمنوا...»، به اتفاق شيعه[5] و نظر اغلب مفسران اهل تسننامير مؤمنان علي (علیه السلام) است.[6] به اجماع شيعه و اهل سنت، تصدق در حالت ركوع از غير امام علي (علیه السلام) صادر نشده است.[7] ولايت ساير ائمه (علیهم السلام) نيز از طريق روايات مذکور در ذيل آيه شريفه اثبات ميشود.[8]
بنابراين اراده خداوند هرگز بر گمراهي بندگان خود تعلق نگرفته و طريق وصول به ولايت را هم از طريق آيات قرآن و هم سنت رسولش (صلی الله علیه و آله) بيان کرده است.
ثانياً از آنجا که ولايت و امامت مربوط به عقيده و اصول دين، و نماز از فروع دين است، هرگاه فروع دين با اصول دين و آنچه مربوط به عقيده است، مقايسه شوند، اصول دين بر فروعات مقدم شده و ترجيح داده ميشوند. لذا اگر ميان نماز يا ساير فروعات با توحيد يا نبوت مقايسه شود، روشن است که توحيد و نبوت مقدم است؛ چون اين دو مربوط به عقيده و از اصول دين هستند. همچنين است اگر بين نماز يا ساير فروعات و ولايت و امامت مقايسه شود؛ يعني ولايت مقدم بر نماز و ديگر فروعات خواهد بود؛ زيرا مربوط به عقيده و از اصول دين است.[9]
ثالثاً در پاسخ به اينگونه اظهارات ميتوان پاسخ نقضي نيز ارائه کرد؛ چراکه بسياري از اعتقادات اهل سنت و وهابيان نيز ـ که بدانها سخت پايبندند و مهمتر از فروعات، از جمله نماز، است ـ در هيچ آيهاي از قرآن نه به صورت صريح و نه حتي اشاره و ضمني نيامده است![10] از جمله عصمت پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)،[11] خلافت خلفاي ثلاثه يا مسئله عدالت صحابه[12] که از اصول اساسي اهل سنت و از نماز مهمتر است.
[1]. توبه: 115.
[2]. قفاري، اصول مذهب الشيعة الامامية، ص25.
[3]. مائده: 55.
[4]. محقق حلي، المسلك في أصول الدين، ص248؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبيطالب (علیهم السلام)، ج3، ص5.
[5]. مناقب آل أبيطالب (علیهم السلام)، ج3، ص2؛ بحراني، البرهان، ج2، ص326.
[6]. ر.ک: جصاص، أحكام القرآن، ج4، ص102؛ حويزي، نور الثقلين، ج1، ص643-647؛ سيوطي، الدر المنثور، ج2، ص293 و 294؛ آلوسي، روح المعاني، ج3، ص334؛ زمخشري، الكشاف، ج1، ص649.
[7]. کاشاني، منهج الصادقين، ج3، ص265؛ قمي، كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج4، ص151. براي آگاهي از روايات دال بر زکات دادن حضرت علي (علیه السلام) در حال رکوع ر.ک: طبرسي، مجمع البيان، ج3، ص324-326؛ بحراني، البرهان، ج2، ص315-326؛ فيض کاشاني، !
" تفسير الصافي، ج2، ص44-46؛ مناقب آل أبيطالب (علیهم السلام)، ج3، ص2-6؛ فخررازي، مفاتيح الغيب ج12، ص383؛ الدر المنثور، ج2، ص293و294؛ تفسير القرآن العظيم، ج3، ص126و127؛ زمخشري، الكشاف، ج1، ص649. براي آگاهي از آيات ديگري که بر ولايت و امامت ائمه (علیهم السلام) به ويژه امير مؤمنان علي (علیه السلام) دلالت دارند ر.ک: حسيني ميلاني، نفحات الازهار، ج20. کل اين جلد از کتاب درباره آيات دال بر ولايت و امامت ائمه (علیهم السلام) است.
[8]. حويزي، نور الثقلين، ج1، ص643-647؛ قمي، كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج4، ص146-151. «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِيسى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ (علیه السلام) فِي قَوْلِ اللهِ عَزَّوجَلَّ: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا قَالَ: إِنَّمَا يَعْنِي أَوْلى بِكُمْ، أَيْ أَحَقُّ بِكُمْ و بِأُمُورِكُمْ و أَنْفُسِكُمْ و أَمْوَالِكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ، وَ الَّذِينَ آمَنُوا: يَعْنِي عَلِيّاً و أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ (علیهم السلام) إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ». (کليني، كافي، ج2، ص11 و ج1، ص355، 457و465)
[9]. عابدي، توحيد و شرک در نگاه شيعه و وهابيت، ص142.
[10]. عابدي، توحيد و شرک در نگاه شيعه و وهابيت، ص143.
[11]. از ديدگاه انديشمندان اهل تسنن، عصمت انبيا و در رأس آنها پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از ضروريات ديني به شمار ميرود؛ (شربيني، رد شبهات حول عصمة النبي (صلی الله علیه و آله)، ص7) اما در حدود و ثغور آن ميان آنان اختلاف وجود دارد و آنان ديدگاههاي مختلفي در اين زمينه ارائه کردهاند؛ (ر.ک: فخررازي، عصمة الأنبياء، ص26-28) البته آنها اجماع دارند که پيامبران در دريافت و ابلاغ وحي و احکام الهي معصوم هستند و تحريف و خيانت در اين باره نه عمداً و نه سهواً جايز نيست. (ر.ک: عصمة الأنبياء، ص26؛ رد شبهات حول عصمة النبي (صلی الله علیه و آله)، ص746) کتاب اخير در خصوص عصمت پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و نقد و بررسي شبهات پيرامون آن نگارش شده است. در اين کتاب مؤلف دايره عصمت را گسترش داده و در خاتمه، عصمت پيامبر (صلی الله علیه و آله) از هر سوء و شري در عقيده و قلب قبل و بعد نبوت، عصمت از تسلط و وسوسههاي شيطاني، عصمت از هر ضرر و سوئي درباره عقل پيامبر، حتي قبل از نبوت، عصمت از سوء خلق و اخلاق بد، عصمت در اجتهاد و سلوک و رفتار و گفتار و... را نتيجه گرفته است. (ر.ک: رد شبهات حول عصمة النبي (صلی الله علیه و آله)، ص745-747)
[12]. اهل تسنن با اندک اختلافي همه صحابه را عادل ميدانند. (ر.ک: ابن عبدالبر، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج1، ص2؛ ابن حجر عسقلاني، الإصابة في تمييز الصحابة، ج1، ص17و22؛ عسکري، الصحابي و عدالته، ص19-23؛ شربيني، عدالة الصحابة رضي الله عنهم ودفع الشبهات، ص6،19و23؛ حسيني ميلاني، محاضرات في الاعتقادات، ج2، ص163و164)
مسئله عدالت صحابه به قدري براي اهل تسنن مهم است که معتقدند هرگونه انتقاد و عيبجويي و بدزباني (طعن و جرح) درباره عدالت صحابه، موجب تزلزل بناي اسلام، ويراني ارکان شريعت، ترديد در صحت قرآن و از بين رفتن اعتماد به سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است. (عدالة الصحابة رضي الله عنهم ودفع الشبهات، ص118) شايد به همين جهت است که آنان طاعن به صحابه را زنديق يا ملحد و سابّ صحابه را کافر يا فاسق و گمراه ميدانند. (عدالة الصحابة رضي الله عنهم ودفع الشبهات، ص118-121)
تــــازه هــــا