
به زعم آقاي قفاري، شيعيان ائمه (علیهم السلام) را ربّ و پروردگار ميدانند. وي براي اثبات ادعاي خود، روايتي از امير مؤمنان علي (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: «أنَا رَبُّ الأرضِ الّذِي يسكنُ الأرضُ به»[1]؛ «من رب و پروردگار زمين هستم که زمين به وسيله او سکون و آرامش مييابد». سپس آن را به کبر و بزرگبيني و غلو امير مؤمنان (علیه السلام) تفسير کرده و با استناد به آيه 41 سوره فاطر[2] در صدد بطلان اين عقيده و اثبات ربوبيت و خالقيت خداوند و اينکه جزء او کسي نميتواند آسمانها و زمين را نگه دارد، برآمده است. وي با استناد به حديث ديگري از امام شيعيان نقل ميکند: «من پروردگار و رب زمينم؛ يعني امام زمين هستم». او مدعي است که شيعيان «رب» در برخي از آيات شريفه، مانند {وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها}،[3] {قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً}[4] و {وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً}[5] را به امام علي (علیه السلام) تفسير کردهاند.[6]
ايشان بر آن است اين تأويلات از اين باب نيست که کلمه رب در لغت به معناي صاحب و سيد است؛ زيرا اين آيات نص و صريح در ربوبيت الهي هستند و احتمال ديگري در آنها نيست. در لغت نيز در صورت اضافه الف و لام به کلمه «رب»، تنها بر خداوند متعال اطلاق ميشود. ابن تيميه نيز اسما و صفات را دو قسم ميکند: يک نوع مختص خداوند است، مانند إله و رب العالمين، و قسم ديگر مشترک ميان خداوند و بندگان است، مانند حي، عالم، قادر و... . وي بر آن است که شيعيان، لفظ رب را، که مختص خداوند متعال است، براي ائمه (علیهم السلام) به کار بردهاند.[7]
درباره اظهارات آقاي قفاري چند نکته قابل توجه است:
يکم: روايت نخست به اين صورت در منابع معتبر و مهم شيعي يافت نشد. خود آقاي قفاري هم آن را از تفسير مرآة الأنوار و مشكاة الأسرار نقل کرده است. اين اثر افزون بر اينکه از منابع مهم شيعه نيست، ابهاماتي درباره آن وجود دارد.[8]
دوم: صرف ذکر يک روايت در يک کتاب روايي يا تفسيري شيعه، دليل آن نيست که محتواي آن جزء اعتقادات شيعه باشد؛ به خصوص اگر منبع آن روايت از منابع مهم و معتبر نباشد! علاوه بر اينکه برخي، روايات مذکور را به دليل مرسل بودن تضعيف کردهاند.[9]
سوم: معناي حديث نخست اين نيست که امام (علیه السلام) ربّ به معناي خداوند است؛ بلکه مراد علت غايي بودن امام يا واسطه بودن او نسبت به خدا و زمين است، نه علت فاعلي زمين.[10] همچنين ممکن است که مراد از روايت اين باشد که امان و حفظ زمين به خاطر وجود امام است؛ همانطور که در روايات ديگر نيز آمده است که امام، امان زمين و اهل زمين است و اگر امام و حجت لحظهاي در زمين نباشد، زمين از بين ميرود.[11] بنابراين از اين جهت که آرامش و سکون زمين به جهت وجود امام است، او ربالارض ناميده شده است.
در اينکه آسمان و زمين از آنِ خداست و مالک اصلي آنها خداست، شک و ترديدي نيست؛ اما اختصاص اينها به خدا منافاتي با اين ندارد
که خدا ديگران را نيز مالک بگرداند و حقي براي آنها قرار بدهد.
همچنين اگر خداوند در آيه 41 سوره فاطر ميفرمايد که نگهدارنده
زمين و آسمان خداست، منافاتي ندارد که خداوند به وسيله واسطهاي نگهدار زمين باشد؛ نه به صورت مستقيم و مباشر؛[12] همچنانکه خداوند در تدبير امور وسايطي مانند فرشتگان براي خود قرار داده است؛ حال چه اشکال دارد به مشيت و اراده خداوند غير از ملائکه، وسايط ديگري نيز در کار باشد؟!
چهارم: همانگونه که آقاي قفاري خود از کتاب مصباح المنير[13] نقل کرده، کلمه «رب» اگر با الف و لام استعمال شود، اختصاص به خداوند دارد؛ ولي اگر به صورت اضافه به کلمهاي ديگر استعمال شود، مانند رب الابل و رب الدار، به معناي مالک، صاحب و سيد است که در مورد غير خداوند نيز به کار ميرود.[14] حال بايد از ايشان پرسيد در کدام يک از آيات و روايات واژه «رب» با الف و لام بوده است؟ غير از اين است که در همه آيات و رواياتي که وي بدانها استناد کرده، کلمه رب بدون الف و لام و به صورت اضافه استعمال شده است؟! مانند رب الارض يا ربها و...؟! بنابراين استعمال رب در اينگونه آيات و روايات، براي غير خدا هم جايز است و استعمال آن هيچ انحصاري در خداوند ندارد. ازاينرو مراد از رب در روايات مذکور و آياتي که به امام تفسير شدهاند، صاحب و سيد است. در برخي از تفاسير، بعد از تفسير آيه 87 سوره کهف به امام علي (علیه السلام)، تصريح کرده که رب به معناي صاحب است و مراد از روايت اين است که امام علي (علیه السلام) قسيم الجنة و النار و متولي ثواب و عذاب است.[15]
پنجم: درباره آيه 69 سوره زمر در روايتي که رب در آيه به امام تفسير شده - رب الارض يعني امام الارض-[16] چنين آمده است:
مفضل بن عمر گفت آيه فوق را از حضرت صادق (علیه السلام) سؤال کردم، فرمود: «رب الارض، امام است». سؤال کردم: «پس زماني که خارج شود چه اتفاقي ميافتد»؟ فرمود: «در آن هنگام (روز قيامت) مردم از نور خورشيد و ماه بىنياز ميشوند و خلايق به وسيله نور امام سير ميكنند».[17]
طبق ذيل روايت، اين تفسير از آيه هيچ ربطي به ربوبيت و شرک ندارد. افزون بر اينکه ميتوان اين روايت را همانند روايت نخست به علت غايي و واسطه بودن امام معنا کرد؛ نه علت فاعلي (خدا).
روايتي ذيل آيه 87 سوره کهف[18] و نيز روايتي ذيل آيه 110 سوره کهف نقل شده که اين دو آيه به امام علي (علیه السلام) و ولايت و خلافت ايشان تفسير شده است. روايت ذيل آيه 110 کهف اين چنين است:
امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به سؤال راوي درباره آيه شريفه فرمود: «يعني تسليم براي علي (علیه السلام)؛ پس کسي را که خلافت براي او نيست و اهليت خلافت ندارد، با علي (علیه السلام) شريک مکن».[19]
بايد از آقاي قفاري پرسيد اين روايات و تفاسير آنها چه اشکالي و چه ارتباطي با شرک دارند؟ کجاي اين تفسير شرک است؟ البته ممکن است کسي بگويد تفسير اين چنيني آيه تأويل و اشتباه است که البته اين سخن ديگري است و مجال بررسي آن اينجا نيست؛ ولي در هر حال نميتوان گفت که اعتقاد به چنين تفسيري شرک است!
ششم: ائمه اطهار (علیهم السلام)، همواره خود را عبد و بنده خدا معرفي و از غلو درباره خودشان انتقاد کردهاند. رواياتي مانند «إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ فِينَا قُولُوا إِنَّا عَبِيدٌ مَرْبُوبُونَ...»،[20] «إِنَّ لِي رَبّاً أَعْبُدُهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ»،[21] «إنّي وَ اللهِ عَبْدٌ مَخْلُوقٌ لِي رَبٌّ أَعْبُدُهُ إِنْ لَمْ أَعْبُدْهُ وَ اللهِ عَذَّبَنِي بِالنَّارِ»،[22] «فَوَ اللهِ مَا نَحْنُ إِلَّا عَبِيْدُ الَّذِي خَلَقَنَا وَ اصْطَفَانَا مَا نَقْدِرُ عَلَى ضَرٍّ وَ لَا نَفْعٍ وَ إِنْ رَحِمَنَا فَبِرَحْمَتِهِ وَ إِنْ عَذَّبَنَا فَبِذُنُوبِنَا»[23] و رواياتي مشابه[24] فراوان از ائمه (علیهم السلام) نقل شده است که شائبه هرگونه شرک درباره اهل بيت (علیهم السلام) را برطرف ميکند.
شيعه واقعي مطيع ائمّه (علیهم السلام) است. بنابراين با توجه به اين روايات، بر فرض اگر روايتي بر خلاف اين عقيده بوده و شائبه شرک در آن باشد، در صورت امکان، بايد توجيه و تأويل شود و در غير اين صورت کنار گذاشته شود.
[1]. قفاري، اصول مذهب الشيعة الامامية، ج2، ص510.
[2]. {إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَليماً غَفُوراً}؛ «خداوند آسمانها و زمين را نگاه ميدارد تا از نظام خود منحرف نشوند و هرگاه منحرف گردند، كسي جز او نميتواند آنها را نگاه دارد؛ او بردبار و غفور است».
[3]. و زمين [در آن روز] به نور پروردگارش روشن ميشود. (زمر: 69)
[4]. گفت: «اما كسي را كه ستم كرده است، مجازات خواهيم كرد. سپس به سوي پروردگارش بازميگردد و خدا او را مجازات شديدي خواهد كرد». (کهف: 87)
[5]. و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند. (کهف: 110)
[6]. القفاري، اصول مذهب الشيعة الامامية، ج2، ص510و511.
[7]. همان، ص511.
[8]. ر.ک: بابايي، «تفسير مرآة الأنوار و مشكاة الأسرار»، فصلنامه معرفت، ش83، آبان1383.
[9]. عابدي، توحيد و شرک، ص298.
[10]. همان.
[11]. صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص201-210.
[12]. عابدي، توحيد و شرک، ص298.
[13]. ر.ک: فيومي، المصباح المنير، ج2، ص214. فيومي ميگويد کلمه رب هم به صورت معرف به الف و لام و هم مضاف به خداوند اطلاق ميشود؛ اما استعمال رب با الف و لام به معناي مالک براي مخلوق (غير خدا) جايز نيست؛ زيرا الف و لام مفيد عموميت است و مخلوق هرگز نميتواند مالک جميع مخلوقات باشد. البته استعمال آن به صورت مضاف به معناي مالک و سيد براي غير خدا هم جايز است. ( المصباح المنير، ج2، ص214)
[14]. ارباب لغت برآنند که کلمه رب به صورت مطلق (بدون اضافه به چيزي) و با الف و لام تنها بر خداوند اطلاق ميشود و در غير خدا به کار نميرود؛ ولي در حالت اضافه به چيزي، در مورد غير خدا نيز استعمال ميشود؛ مانند ربّ الدّار و ربّ الفرس. (راغب، مفردات، ص336؛ ابن منظور، لسان العرب، ج1، ص399)
[15]. حسيني استرآبادي، تأويل الآيات الظاهرة، ص737.
[16]. علي بن ابراهيم، تفسير القمي، ج2، ص253؛ بحراني، البرهان، ج4، ص733؛ فيض کاشاني، تفسير الصافي، ج4، ص331؛ ر.ک: طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، ج17، ص446-448.
[17]. تفسير القمي، ج2، ص253.
[18]. تأويل الآيات الظاهرة، ص737. با مختصر جستوجو در منابع ديگر، چنين روايتي يافت نشد.
[19]. عياشي، تفسير العياشي، ج2، ص353؛ بحراني، البرهان، ج3، ص691. برخي روايات، آيه 110 کهف را به ولايت آل محمد (صلی الله علیه و آله) تفسير کردهاند. (علي بن ابراهيم، تفسير القمي، ج2، ص47)
[20]. از غلو درباره ما بپرهيزيد و بگوييد همانا ما بندگان و تربيتيافتگانيم. (شيخ صدوق، الخصال، ج2، ص614)
[21]. امام صادق (علیه السلام) سه مرتبه فرمود: «همانا من خدايي دارم كه او را ميپرستم». (صفار، بصائر الدرجات، ج1، ص241)
[22]. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «به خدا قسم من بندهاي هستم مخلوق؛ خدائي دارم كه او را ميپرستم. اگر عبادتش نكنم به خدا قسم مرا با آتش عذاب خواهد كرد». (بصائر الدرجات، ج1، ص242)
[23]. به خدا قسم ما جز بندگاني كه خدا آنها را آفريده و برگزيده، نيستيم. ما قدرت سود و زياني را نداريم. اگر مورد رحمت قرار گيريم، به لطف اوست و اگر معذب شويم، به واسطه گناهان ماست. (حر عاملي، إثبات الهداة، ج5، ص399)
[24]. حر عاملي، إثبات الهداة، ج5، ص398و399.
تــــازه هــــا