
قفاري در کتاب خود مينويسد: «همه حوادث اين جهان به امر و تقدير الهي است و خدا در اين باره هيچ شريکي ندارد؛ اما در منابع شيعه اماميه ادعاي تعجببرانگيزي مبني بر اسناد حوادث اين جهان به ائمه (علیهم السلام) وجود دارد»! وي براي اثبات سخن خود، روايت سماعة بن مهران از امام صادق (علیه السلام) را نقل ميکند که در آن امام (علیه السلام) فرموده است: «رعد و برق به دستور امير مؤمنان (علیه السلام) است». درحاليکه خداوند ميفرمايد: (هُوَ الَّذي يُريكُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقال).[1] اين همان عقايد فرقه سبائيه[2] است که در کتب شيعيان آمده است. آيا اين ادعاي ربوبيت علي يا شرک در ربوبيت الهي نيست؟ علماي شيعه مانند شيخ مفيد و مجلسي چگونه بر نوشتن چنين مطالبي و اسناد آنها به جعفر (علیه السلام) جرئت کردند؟ اين همان الحاد و کفر آشکار است که کسي جز کافر و زنديق چنين ادعايي نميکند![3]
وي ميگويد: «شيعيان برآنند که ابرها نسبت به علي (علیه السلام) همانند مرکب رامي هستند که هرگونه بخواهد آنها را حرکت ميدهد» و براي ادعاي خود به اين روايت متمسک ميشود: «ما كان من سحاب فيه رعد و صاعقة و برق فصاحبكم يركبه أما أنه سيركب السحاب و يرقى في الأسباب أسباب السماوات السبع و الأرضين السبع خمس عوامر و اثنتان خرابان». سپس چنين ادامه ميدهد: گويا شيعيان قائلند که علي (علیه السلام) سير و حرکتدهنده ابرهاست و به گفتار خداوند متعال کافرند که فرمود: {وَ هُوَ الَّذي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ...}[4] و {اللهُ الَّذي يُرْسِلُ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحاباً فَيَبْسُطُهُ فِي السَّماءِ كَيْفَ يَشاءُ}.[5] وي اين مدعاي شيعيان را امتداد فرقه سبائيه دانسته که قائلند امام علي (علیه السلام) کسي است که سوار بر ابرها ميآيد و رعد صداي او و برق تبسم اوست.[6]
قفاري به برخي از فقرات روايت مفصلي از بحار الانوار درباره معجزات امام علي (علیه السلام) نيز اشاره کرده، سپس ميگويد: «اين روايت با آنکه مشتمل بر غلو و چيزي است که هرگز به ذهن خطور نميکند، اما مجلسي آن را رد نکرده و قبول نموده است. بنابراين ساير روايات به طريق اولي مورد قبول است».[7]
از آنجا که آقاي قفاري شبهات خود را به چند روايت مستند کرده است، پيش از بررسي سخنان وي، روايات مذکور از حيث سند و دلالت بررسي ميگردد:
بررسي سندي: همه رواياتي که آقاي قفاري در اين باب نقل کرده است، مشکل سندي دارند و ضعيف هستند.
سند روايت سماعة بن مهران: «الْمُعَلَّى بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَصْـرِيُ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عبدالله بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِيعبْدِاللهِ (علیه السلام)....».[8] «معلي بن محمد بصري» مضطرب الحديث و المذهب[9] است.[10] «عبدالله بن قاسم»[11] نيز توسط علماي رجال ضعيف، غالي و کذاب شمرده شده است.[12] نجاشي و علامه حلي درباره وي گفتهاند که خيري در او نيست و به روايت او اعتنا نميشود.[13] بنابراين اين روايت از لحاظ سندي ضعيف است و قابل اعتنا نيست.
سند روايت دوم: «عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن محمد بن سنان، عمّن حدثه، عن عبدالرحيم القصير قال: ابتدأني أبوجعفر...».[14] سند اين روايت علاوه بر اينکه مرسل است، زيرا «عمّن حدثه» معلوم نيست چه کسي است، به جهت محمد بن سنان نيز ضعيف است؛ زيرا رجاليون محمد بن سنان را تضعيف و متهم به غلو کردهاند؛[15] برخي گفتهاند احاديث او را رد کنيد و نقل احاديث او حلال نيست.[16]
روايت سوم: روايت منقول از بحار الانوار[17] - که به جهت طولاني بودن از نقل آن صرف نظر شد- نيز اشکال سندي دارد؛ زيرا خود علامه مجلسي، که ناقل آن است، ذيل روايت مينويسد: «اين حديث مرسل است و از کتاب مجهول و منفردي روايت شده است و در آن جملاتي سخت پيچيده و غامض وجود دارد».[18]
بنابراين آقاي قفاري براي اثبات اظهارات خود به رواياتي ضعيف، شاذ و غيرقابل اعتنا استناد کرده است و از آنجا که روايت اول و سوم در پاورقي منبع آن تضعيف شده بود، مغرضانه بودن گفتار او آشکار ميشود. حال آنکه علامه مجلسي در انتهاي روايت سوم، آن را از جمله روايات شاذ و غريب شمرده و گفته است: «من آن را در اصول شيعه نيافتم. لذا اين روايت را رد نميکنم و علم آن را به ائمه (علیهم السلام) واگذار ميکنم»؛[19] يعني در اين مورد متوقف هستم؛ ولي قفاري ميگويد: مجلسي جرئت رد اين روايت را نداشته، لذا ساير روايات را به طريق اولي قبول ميکند! به هر حال با استناد به چند روايت شاذ و ضعيف نميتوان بر مکتب متقن و استوار تشيع لطمهاي وارد کرد.
بررسي دلالي: بر فرض صحت سند اين روايات، محتواي آنها را ميتوان بر تسخير ابرها براي امير مؤمنان (علیه السلام) حمل کرد[20] که در اين صورت هيچ اشکالي ندارد و با ربوبيت الهي نيز قابل جمع، و نيز مطابق قرآن است؛ چنانکه خداوند درباره حضرت سليمان ميفرمايد: (فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْري بِأَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ أَصاب)[21]؛ «پس باد را در اختيار او قرار داديم كه هر جا تصميم مىگرفت، به فرمان او نرم و روان مىشد».
هنگامي که خداوند باد را به تسخير حضرت سليمان (علیه السلام) درآورد، چه بُعدي دارد که ابر و باد و امثال آنها را مسخّر ائمه (علیهم السلام) - که برتري آنها را نسبت به انبيا اثبات کرديم - گرداند. سوار شدن بر ابرها نيز، کنايه از تسخير آنها براي امير مؤمنان (علیه السلام) است.
اما پاسخ اتهام شرک درباره اسناد حوادث جهان به ائمه (علیهم السلام) از مطالب گذشته روشن شد. کسي ادعا نکرده که رعد و برق تنها در انحصار فرمان امام علي (علیه السلام) است تا چنين ادعايي شرک و کفر باشد؛ بلکه بر فرض صحت روايت، دلالت بر ولايت تکويني امير مؤمنان (علیه السلام) دارد و اينکه امر امام علي (علیه السلام) در طول امر الهي و به اذن و مشيت اوست. آقاي قفاري به جهت عدم درک صحيح ولايت تکويني و توحيد در ربوبيت، نتوانسته ميان آن دو جمع کند. ازاينرو هرگونه تصرف و تدبير توسط مخلوقات را شرک و کفر تلقي کرده است! درحاليکه اينگونه امور از آنجا که به اذن و مشيت و قدرت الهي است، مستلزم هيچگونه شرک يا کفري نيست. ظاهراً وهابيون تمام موجودات را در عرض خداوند و مستقل از او ميدانند که در صورت اسناد چيزي به غير خدا، آن را شرک يا کفر و مخالف توحيد تلقي ميکنند!
آقاي قفاري ميگويد اگر رعد و برق به امر علي (علیه السلام) است، پس به امر خدا نيست و اگر به امر خداست، به امر علي (علیه السلام) نيست. اگر اينگونه باشد، اين بدترين شرک است؛ زيرا همه چيز را در عرض خدا قرار ميدهد![22]
اصرار آقاي قفاري در انکار ولايت و قدرت تصرف انبيا و ائمه (علیهم السلام) يادآور ضربالمثل «شاه ميبخشد، اما شاهقلي نميبخشد»[23] است؛ چراکه خداوند خود چنين قدرت و ولايتي را به بندگان خاص خود عطا کرده است؛ ولي آقاي قفاري مخالف اين اعطا و بخشش بوده و آن را به هيج وجه نميپذيرد.
نکته آخر اينکه فرقه سبائيه ربطي به شيعه ندارد؛ زيرا اين فرقه جزء فرقههاي غالي است که خود شيعيان و در رأس آنها ائمه (علیهم السلام) از آنها اظهار برائت کرده و آنها را کافر شمردهاند.
[1]. او كسي است كه برق را به شما نشان ميدهد، كه هم مايه ترس است و هم مايه اميد و ابرهاي سنگينبار ايجاد ميكند. (رعد: 12)
[2]. فرقه سبائيه، پيروان عبدالله بن سباء هستند كه گفته شده نخست يهودي بود، سپس مسلمان شد. وي درباره حضرت علي (علیه السلام) غلو كرده و قائل به الوهيت او بود. فرقه سبائيه جزء غاليان محسوب ميشوند. در اين باره ر.ک: ليلا خسروي، فرقه سبائيه، دو ماهنامه مشکوة النور، شماره 3، دي و بهمن1376.
[3]. قفاري، اصول مذهب شيعة الامامية، ج2، ص514.
[4]. و اوست كه بادها را پيشاپيش [باران] رحمتش مژدهرسان ميفرستد، تا آنگاه كه ابرهاي گرانبار را بردارند، آن را به سوي سرزميني مرده برانيم و از آن، باران فرود آوريم. (اعراف: 57)
[5]. خدا همان كسي است كه بادها را ميفرستد و ابري برميانگيزد و آن را در آسمان- هرگونه بخواهد- ميگستراند و انبوهش ميگرداند. (روم: 48)
[6]. قفاري، اصول مذهب الشيعة الامامية، ج2، ص515.
[7]. همان، ص517.
[8]. مفيد، الإختصاص، ص327.
[9]. يعني روايات و مذهب او داراي ابهام است. اين ابهام ممکن است در سند باشد يا در متن يا در هر دو. اضطراب در سند يعني اينکه با سندهاي مختلفي نقل شده که با همديگر همخواني ندارد و مراد از اضطراب در متن اين است که روايت با محتواهاي مختلف يا متضاد نقل شده است. اين عبارت دلالت بر ضعف راوي و روايت دارد. (ساعدي، الضّعفاء من رجال الحديث، ج1، ص108-110)
[10]. الإختصاص، ص327.
[11]. در کتب رجالي دو شخص با اين نام هستند: عبدالله بن قاسم حارثي و عبدالله بن قاسم حضرمي. ولي گفته شده که هر دو يک شخص هستند. (الضعفاء من رجال الحديث، ج2، ص293و298) البته اگر دو شخص هم باشند، هر دو ضعيف و از غاليان شمرده شدند. (ر.ک: پاورقي بعدي).
[12]. نجاشي، رجال نجاشي، ص226؛ ابن غضائري، الرجال، ص78؛ حلي، الرجال، ص237؛ الضعفاء من رجال الحديث، ج2، ص293-295و298.
[13]. رجال نجاشي، ص226؛ حلي، الرجال، ص237.
[14]. الاختصاص، ص199؛ صفار، بصائر الدرجات، ص409. سند بصائر: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي خَالِدٍ وَ أَبُو سَلَّامٍ عَنْ سَوْرَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ. در اين سند هم محمد بن سنان وجود دارد که رجاليون به شدت او را تضعيف کردهاند.
[15]. نجاشي، رجال نجاشي، ص328؛ شيخ طوسي، رجال الطوسي، ص364؛ ر.ک: ساعدي، الضّعفاء من رجال الحديث، ج3، ص185-198.
[16]. کشي، رجال الکشي، ص389؛ الضّعفاء من رجال الحديث، ج3، ص185و189. البته برخي از معاصرين او را ثقه داشتهاند. ميلاني، اثبات الولاية العامة، ص330؛ درس رجال آيتالله شبيري زنجاني، جلسه 37و38، سايت مدرسه فقاهت:
Eshia.ir/Feqh/Archive/text/shobeiry/rejal/62/038.
[17]. ر.ک: مجلسي، بحار الأنوار، ج27، ص33-40.
[18]. همان، ص33.
[19]. مجلسي، بحار الأنوار، ج27، ص40.
[20]. عابدي، توحيد و شرک، ص308.
[21]. ص: 36.
[22]. عابدي، توحيد و شرک، ص309 و 310.
[23]. شاهقلي نام يکي از غلامان شاه قاجار بود.
تــــازه هــــا