
برخی از وهابیان و مخالفان شیعه، عصمت را مخصوص انبیا دانسته و عصمت ائمه اطهار (علیهم السلام) را انکار کردهاند.[1] ابن تیمیه
حرانی (۶۶۱-۷۲۸ق.) (از علمای اهل سنت و پایهگذار مذهب سلفی) و ناصر بن عبدالله بن علی القفاری (از وهابیان معاصر عربستانی و صاحب کتاب اصول مذهب الشيعة الامامية؛ عرض و نقد و چند کتاب دیگر در نقد باورهای شیعه)، با استناد به آیه ۵۹ سوره نساء[2] بر آنند که غیر از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، معصوم دیگری نداریم؛ زیرا خداوند در این آیه، هنگام تنازع و نزاع به مؤمنان دستور میدهد به سوی خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) بازگردند. به زعم آنان اگر غیر از پیامبر (صلی الله علیه و آله)، معصوم دیگری وجود داشت، خداوند به بازگشت به سوی او نیز فرمان میداد.[3]
مخالفان شیعه، عصمت امامان (علیهم السلام) را از جمله منفردات شیعه،[4] و مخالف قرآن، سنت، اجماع و عقل شمردهاند.[5]
پيشتر ادله متعدد اثبات عصمت ائمه اطهار (علیهم السلام) ذکر شد؛ ازاینرو، انحصار عصمت در پیامبران (علیهم السلام) صحیح نیست. همچنین با توجه به آن دلایل، میتوان گفت ادعاي منکران عصمت ائمه (علیهم السلام)، که عصمت ایشان را مخالف قرآن، سنت و عقل دانستهاند، نهتنها ادعایی بیدلیل و بیاساس است، بلکه خود این سخن مخالف عقل، قرآن و سنت است؛ زیرا همانطور که گذشت، دلایل نقلی متعددي ـ همچون آیه تطهیر و اولوالامر و روایاتی مانند حدیث متواتر ثقلین، سفینه و امان ـ بر عصمت ائمه (علیهم السلام) دلالت دارند. درباره اجماع نیز باید گفت اگر مراد از آن، اجماع امت مسلمان است، چنین اجماعی در کار نیست؛ زیرا فقط شیعیان اتفاق نظر دارند که ائمه (علیهم السلام) معصوم هستند. اما اگر مراد از اجماع، اجماع اهل سنت باشد؛ این اجماع نیز صحیح و مقبول نیست؛ چراکه برخی از علمای اهل سنت، همچون سبط ابن جوزی، عصمت ائمه را پذیرفتهاند.[6] وی برای اثبات عصمت امام به دو دلیل عقلی استناد کرده است که در بخش «عصمت ائمه (علیهم السلام) در انديشه اسلامي» گذشت.
بر فرض قبول اجماع اهل سنت نیز باید گفت منشأ این اجماع به اختلاف مبنایی اهل سنت با شیعه درباره حقیقت امامت و خلافت پیامبر (صلی الله علیه و آله) بازمیگردد. شیعیان معتقدند خلافت و امامت مانند نبوت یک مقام الهی است.[7] لذا عصمت را در امام شرط میدانند و عصمت ائمه (علیهم السلام) مورد اتفاق نظر آنان است. ولی اهل تسنن، امامت را منصبی عرفی میشمارند. لذا قائل به چنین شرطی در امامت و خلافت پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیستند.[8] از نظر اهل سنت، امام فردی است برخاسته از جامعه که علم، عدالت و پیراستگی او در سطح امت خود است.[9] اما از نظر شیعه، امامت یک مقام و منصب الهی است که خداوند باید متصدی و مسئول آن را تعیین کند[10] و هرگز کسی از طریق گزینش مردم به مقام امامت نمیرسد.[11] ازاینرو امام همچون نبي، باید در تمام عمرش از هرگونه گناه کبیره و صغیره و سهو و خطا معصوم باشد.[12]
افزون بر این میتوان گفت اجماع اهل سنت با اجماع شیعه تناقض پیدا ميکند و هر دو ساقط میشود. لذا باید به دلایل دیگر مانند دلایل عقلی، قرآنی و روایی رجوع کرد.
در پاسخ به اینکه چرا امامان معصوم در جمله {فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَ الرَّسُولِ} ذکر نشدهاند، گفته شده است:
اولاً اين ايراد تنها به تفسير دانشمندان شيعه وارد نيست؛ بلكه به تفسيرهای اهل سنت نیز وارد است؛ زیرا مطابق همه اقوال در تفسیر اولوالامر، نظر اولوالامر در حل منازعات ملاک و تعیینکننده است؛
ثانياً شكي نيست كه منظور از اختلاف و تنازع در جمله فوق، اختلاف و تنازع در احكام است، نه در مسائل مربوط به جزئيات حكومت و رهبري مسلمانان؛ زيرا در اين مسائل و مانند آن بايد از اولوالامر اطاعت كرد؛ همانطور كه در اول آيه تصريح شده است. بنابراين منظور از تنازع در آیه، اختلاف در احكام و قوانين كلي اسلام است كه تشريع آن با خدا و پيامبر (صلی الله علیه و آله) است؛ زيرا امام و جانشین پیامبر (علیهم السلام) مجري احكام است؛ نه قانوني وضع، و نه نسخ ميكند؛ بلكه همواره در مسير اجراي احكام خدا و سنت پيامبر (صلی الله علیه و آله) است. در احاديث اهل بيت (علیهم السلام) نیز آمده است كه اگر از ما سخني بر خلاف كتاب اللَّه و سنت پيامبر (صلی الله علیه و آله) نقل كردند، هرگز نپذيريد؛ چراکه محال است ما چيزي خلاف كتاب و سنت بگوييم. بنابراين نخستين مرجع حل اختلاف مردم در احكام و قوانين اسلامي، خدا و پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) هستند. در نتيجه علت عدم ذكر اولوالامر در رديف مراجع حل اختلاف در احكام، عدم تشریع آنهاست؛[13]
ثالثاً: احتمال دارد از جمله دلایل عدم ذکر اولوالامر به عنوان مرجع رفع اختلاف، این باشد که اصل مسئله اولوالامر و امامت از مسائل اختلافی میان مسلمانان است و معنا ندارد اختلاف در اولوالامر به خود اولوالامر ارجاع داده شود.
افزون بر اینها، با توجه به آیه 83 سوره نساء،[14] رجوع به ائمه (علیهم السلام) به منزله رجوع به خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) است؛ زیرا ائمه (علیهم السلام) در صیانت و حفظ شرع همچون پیامبر (صلی الله علیه و آله) و جانشینان او هستند و قول آنها برای مسلمانان حجت است.[15] بنابراین آیه ربطی به انکار عصمت غیر پیامبر (صلی الله علیه و آله) ندارد. علاوه بر آن، عبارت صدر آیه ـ {أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ} ـ بدون تردید بر عصمت اولوالامر ـ که همان ائمه (علیهم السلام) هستند ـ دلالت دارد؛ زیرا اطاعت بیقید و شرط از اولوالامر، بدون عصمت ایشان، معنا و تصور صحیحی ندارد.[16]
[1]. ر.ک: ابن تيميه، منهاج السنة النبوية، ج2، ص429 و ج۳، ص۳۸۱؛ ابن عبدالوهاب، رسالة في الرد علي الرافضة، ص28؛ دهلوي، تحفه اثني عشري، ص730؛ قفاري، اصول مذهب الشيعة الامامية، ج۲، ص۷۷۵.
[2]. {يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلا}؛ «اي كساني كه ايمان آوردهايد، خدا را اطاعت كنيد و از فرستاده او و صاحبان امرتان (كه جانشينان معصوم پيامبرند) اطاعت نماييد. پس اگر درباره چيزي [از امور دين يا دنيا] نزاع داشتيد، آن را به خدا و رسولش برگردانيد. اگر ايمان به خدا و روز واپسين داريد، اين [براي شما] بهتر و خوشعاقبتتر است».
[3]. ابن تيميه، منهاج السنة النبوية، ج۳، ص۳۸۱؛ قفاري، اصول مذهب الشيعة الامامية، ج۲،ص۷92.
[4]. منهاج السنة النبوية، ج2، ص429.
[5]. همان؛ ابن عبدالوهاب، رسالة في الرد علي الرافضة، ص28؛ اصول مذهب الشيعة الامامية، ج۲، ص۷۷۵.
[6]. سبط ابن جوزي، تذکرة الخواص، ج۲، ص۵۱۹.
[7]. شيعيان بر آنند که تفاوت امامت و نبوت در اين است که امام صاحب و پايهگذار شريعت جديد نيست و وحي تشريعي، مخصوص پيامبران است و امامان داراي چنين وحياي نيستند. (سبحاني، منشور جاويد، ج4، ص239 و248)
[8]. سبحاني، منشور جاويد، ج4، ص239و240.
[9]. همان، ص242.
[10]. ر.ک: باذلي، موسوعه رد شبهات (16)؛ امامت (1)، مقاله الهي بودن مقام امامت.
[11]. حلي، کشف المراد، ص۱۸۸؛ سبحاني، منشور جاويد، ج4، ص244.
[12]. حلي، نهج الحق و كشف الصدق، ص164؛ فياض لاهيجي، سرمايه ايمان در اصول اعتقادات، ص115.
[13]. مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج3، ص441؛ طباطبايي، الميزان، ج4،
ص388 و389.
[14]. {وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُم...}؛ «و اگر خبري از [اسباب] ايمني و وحشت [مانند پيروزي مسلمانان يا شكستشان] به آنها برسد، [بدون تحقيق] آن را منتشر ميكنند. حال آنكه اگر آن را به فرستاده خدا و صاحبان امرشان بازميگرداندند، به يقين كساني از آنان كه اهل تحقيقاند، به حقيقت آن پي ميبردند [و راه چاره مييافتند]».
[15]. طوسي، التبيان، ج3، ص236؛ طبرسي، مجمع البيان، ج3، ص100.
[16]. طباطبايي، الميزان، ج4، ص389.
تــــازه هــــا