
اعتقاد به عصمت ائمه، نوعی اثبات الوهیت برای آنان یا غلو است. از جمله طراحان این شبهه، قفاری در کتاب اصول مذهب الشيعة الامامية است. او بر آن است که قلمرو گستردهای که شیعیان پس از علامه مجلسی برای عصمت ائمه (علیهم السلام) قائل شدهاند و امامان را از هرگونه سهو و نسیان مصون دانستهاند، سابقه نداشته و مصونیت از مطلق سهو و نسیان به صفات خدا شباهت دارد. همچنين معتقد است چنین عقیدهای از سوی خود ائمه ـ از جمله امام رضا (علیه السلام) ـ تکذیب و معتقدان به آن لعن شده است.[1] وی به روایتی از امام رضا (علیه السلام)[2] استناد میکند که حضرت، قائلِ به نفیِ سهو از پیامبر (صلی الله علیه و آله) را لعن و تکذیب کرده و چنین عقیدهای را شبیه صفات خدا دانسته است. از نظر او هنگامی که باور به مصونیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) از سهو و نسیان تکذیب و مورد لعن قرار گرفته، انکار و تکذیب اعتقاد به چنین مصونیتی درباره امامان و جانشینان پیامبر (صلی الله علیه و آله) شدیدتر خواهد بود.[3]
احمد امین مصری نیز قول به عصمت را به غالیان شیعه نسبت داده و در حقیقت آن را نوعی غلو شمرده است.[4]
این اشکال را در چند بخش بررسی و نقد میکنیم:
1. نقد ادعای الوهیت و غلو
غلو در لغت به معنای تجاوز و فراتر رفتن از حد چیزی است[5] و در اصطلاح عبارت است از اعتقاد به الوهیت شخصی، حلول خداوند در او، اتحاد خداوند با او، اعتقاد به نبوت او و مانند اینها.[6] حقيقت غلو اين است كه معصومان (علیهم السلام) را از حد بندگی بالاتر برده و خدا يا مبدأ افعال خدايي[7] بدانیم.[8] بنابراین غالي كسي است كه در توصیف فضائل اهل بیت (علیهم السلام) از حد و اعتدال تجاوز کند و آنها را از مقام عبوديت فراتر ببرد و صفات و افعال خدایی را به آنان نسبت دهد.[9] بنا بر ادله عقلی[10] و قرآنی[11] و رواییْ[12] غلو، کفر و خروج از اسلام است. ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز از غلو برائت جسته و آن را کفر تلقی کردهاند.[13] امام علی (علیه السلام) میفرماید: «نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطَى بِهَا يَلْحَقُ التَّالِي وَ إِلَيْهَا يَرْجِعُ الْغَالِي»؛[14] «ما جایگاه میانه و حد وسط هستیم. عقبماندگان باید به ما ملحق شوند و تندروان غلوکننده باید به سوی ما بازگردند».
از انديشههاي باطل پيرامون مسئله عصمت اين است كه تصور شود باور به عصمت امامان (علیهم السلام)، غلو در حق ایشان است. در صورتي كه چنين اعتقادي ارتباطي به غلو ندارد؛ زیرا ملاك غلو، در عصمت موجود نيست و عصمت امامان (علیهم السلام) به هیچ وجه به معنای الوهیت ایشان یا نسبت دادن افعال خدایی به آنها نیست.
هرگاه خداوند بنده خود را به انجام كاري به منظور ارشاد مردم قادر سازد، چيزي از قدرت و الوهیت او کاسته نميشود و بنده صاحب عصمت نیز گام از مقام عبوديت فراتر نميگذارد.[15]
عصمت را به هر معنایی که بدانیم، مانند تمام صفات کمالی دیگر ـ مثل علم و قدرت ـ بالذات از آن خداست.[16] اما خدا بنا بر مصلحت، گروهی از بندگان خود را که راهنمایان و هدایتگران بشریتند، به نیرویی به نام عصمت مجهز میکند که در عین توانایی بر انجام گناه، از ارتکاب هرگونه گناه پرهیز میکنند و از هر خطا و اشتباهی مصونند. بنابراین هرچند عصمت به صورت مستقل به خداوند اختصاص دارد، اما مانعی ندارد که پیامبران و امامان (علیهم السلام) نیز دارای نیروی عصمت، و پیراسته از گناه و اشتباه باشند.[17]
اگر عصمت ائمه (علیهم السلام) نوعی الوهیت و غلو باشد، عصمت
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و سایر پیامبران (علیهم السلام) نیز الوهیت و غلو است؛ زیرا اصل و حقیقت عصمت ائمه (علیهم السلام) و پیامبران (علیهم السلام) یکی است و تفاوتی ندارد.
2. نقد و بررسی سهو النبی (صلی الله علیه و آله)
هرچند عصمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) از گناه، مورد اتفاق علمای شیعه است،[18] اما درباره سهو النبی روایاتی وجود دارد[19] و برخی از علمای شیعه ـ همچون شیخ صدوق و استادش ابن ولید،[20] سید مرتضی[21] و طبرسی (صاحب تفسیر مجمع البیان)[22] نیز معتقد به سهو النبی هستند. البته شیخ صدوق سهو پیامبر را متمایز از سهو سایر انسانها شمرده است. وی ایجاد سهو برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از سوی خدا میداند (إسهاء) تا مقام پیامبر (صلی الله علیه و آله) با مقام ربوبیت و الوهیت اشتباه نشود. سهو سایر انسانها از سوی شیطان است و شیطان هیچ سلطه و قدرتی نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) ندارد.[23] با این حال بیشتر علمای شیعه به عدم سهو و نسیان از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امامان (علیهم السلام) معتقد هستند.[24]
شیخ مفید درباره روایات سهو النبی (صلی الله علیه و آله) بر این باور است که این روایات، خبر واحد، و ظنآور هستند. بنابراین نمیتوان به صحت محتوای آنها یقین و اعتقاد داشت. وی با این دلیل که متن این روایات مختلف است، در اعتبار و دلالت آنها نیز اشکال کرده و ترک عمل به آنها را واجب شمرده است.[25]
پاسخ دیگر به روایات سهو النبی (صلی الله علیه و آله)، همان تمایز سهو النبی و سهو دیگر انسانهاست.[26] این تمایز شاهد این است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از سهو و نسیانْ معصوم است. اما به دليل اینکه مردم درباره او غلو نکنند و به الوهیت و ربوبیت او قائل نشوند، خداوند در او سهو و نسیان ایجاد میکند. این نکته بدین معناست که اگر چنین خوفی از مردم نبود، خداوند در پیامبر (صلی الله علیه و آله) سهو ایجاد نمیکرد. بنابراین سهو پیامبر (صلی الله علیه و آله) از سوی خداست؛ نه شیطان.
علامه حلی سهو النبی (صلی الله علیه و آله) را محال میداند[27] و معتقد است اگر سهو از پیامبر (صلی الله علیه و آله) جایز و ممکن باشد، احتمال دارد این سهو و خطا به امر رسالت و تبلیغ او نیز سرایت کند.[28]
علامه مجلسی بیشتر روایات سهو النبی (صلی الله علیه و آله) را به دليل اینکه در منابع اهل سنت نقل شده، حمل بر تقیه کرده و بعضی دیگر را به خاطر اختلاف در متن و مخالفت با اصول مذهب شیعه، ضعیف و متروک شمرده است.[29]
3. نقد و بررسی سهو ائمه (علیهم السلام)
درباره سهو و اشتباه امامان (علیهم السلام) نیز بیشتر علمای شیعه معتقد به عصمت ایشان از هرگونه سهو و خطا و فراموشی هستند؛ چنانکه علامه مجلسی بر این مطلب ادعای اجماع کرده است.[30]
برای اثبات عصمت امامان (علیهم السلام) دلایل متعددی از سوی علمای شیعه ارائه شده است. دلیل عقلی بر عصمت امامان (علیهم السلام) از خطا و فراموشی، این است که اگر آنها دچار سهو و خطا شوند، مورد نفرت مردم قرار ميگيرند و اعتماد مردم نسبت به گفتار و رفتار آنها سلب ميشود و اين با لطف بودن امامت و عصمت امام ناسازگار است.[31]
همچنین سهو و خطای امامان (علیهم السلام) با آیات و روایاتی که دلالت دارند رفتار و گفتار ایشان از طریق وحی، و مؤید به وحی و روح القدس است، سازگاری ندارد. دلایلی که به وجوب پیروی و اطاعت بیقید و شرط از ائمه (علیهم السلام) دلالت دارند ـ مانند حدیث ثقلین و سفینه ـ نیز دلیلی بر عصمت ایشان از خطا و اشتباه و فراموشی هستند.[32]
افزون بر همه اینها، روایاتی نیز بر عصمت ائمه (علیهم السلام) از سهو و اشتباه و فراموشی دلالت دارد؛[33] چنانکه در روایتی مبسوط از امام رضا (علیه السلام) ـ که درباره صفات امام نقل شده ـ چنین آمده است:
...فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ يَخُصُّهُ اللهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ {ذلِكَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيم}.[34]و[35]
... پس او [امام] معصوم است و تقويت شده و باتوفيق و استوار گشته، از هرگونه خطا و لغزش و افتادني در امان است. خدا او را به اين صفات امتياز بخشيده تا حجت او بر بندگانش و گواه بر مخلوقش باشد و «اين بخشش و كرم خداست به هر كه خواهد عطا كند و خدا صاحب كرم و بزرگي است».
در روایت دیگری از امام علی (علیه السلام) درباره صفات امام آمده است:
...أَنَّهُ مَعْصُومٌ مِنَ الذُّنُوبِ كُلِّهَا صَغِيرِهَا وَ كَبِيرِهَا لَا يَزِلُّ فِي الْفُتْيَا وَ لَا يُخْطِئُ فِي الْجَوَابِ وَ لَا يَسْهُو وَ لَا يَنْسَى وَ لَا يَلْهُو بِشَـيْءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا... .[36]
به راستی امام از تمام گناهان ـ چه کبیره و چه صغیره ـ معصوم است. هرگز در فتواها و پاسخهایش خطا نمیکند، دچار سهو و نسیان، و سرگرم به امور دنیا نمیشود.
با توجه به دلایل فوق، امامان (علیهم السلام)، افزون بر عصمت از گناه، از هرگونه سهو و اشتباه و فراموشی مصون و محفوظند.
4. بررسی روایت منقول از امام رضا (علیه السلام)
حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ عبدالله بْنِ تَمِيمٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِي الصَّلْتِ الْهَرَوِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا٧ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ إِنَّ فِي الْكُوفَةِ قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّ النَّبِيَّ٩ لَمْ يَقَعْ عَلَيْهِ السَّهْوُ فِي صَلَاتِهِ فَقَالَ كَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللهُ إِنَّ الَّذِي لَا يَسْهُو هُوَ اللهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ.[37]
اباصلت هروي ميگويد به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم: اي فرزند رسول خدا، گروهي از کوفيان گمان ميکنند و معتقدند پيامبر در نماز دچار سهو نميشود. امام فرمود: دروغ ميگويند خداوند آنها را لعنت کند. کسي که سهو نميکند خداوندي است که جز او خدايي نيست.
سند روایت به دليل تمیم بن عبدالله ضعیف است.[38] افزون بر این، متن این روایت با روایاتی که بر عدم سهو و اشتباه پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) دلالت دارند، در تناقض است. بنابراين، با توجه به کثرت و اعتبار روایات نافی خطا و اشتباه از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام)، این روایت یا باید توجیه شود یا کنار گذاشته شود.
[1]. قفاري، اصول مذهب الشيعة الامامية، ج۲،ص۷۷۶.
[2]. عَنِ الْهَرَوِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا٧ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ إِنَّ فِي الْكُوفَةِ قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) لَمْ يَقَعْ عَلَيْهِ السَّهْوُ فِي صَلَاتِهِ فَقَالَ كَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللهُ إِنَّ الَّذِي لَا يَسْهُو هُوَ اللهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ. (صدوق، عيون اخبار الرضا٧، ج۲، ص۲۰۳؛ مجلسي، بحار الأنوار، ج۱۷، ص۱۰۵و ج25، ص350)
[3]. اصول مذهب الشيعة الامامية، ج۲، ص۷۷۶.
[4]. ر.ک: امين، ضحي الاسلام، ج۳، ص۸۶۴.
[5]. راغب، مفردات، ص613؛ ابن اثير، النهاية، ج3، ص382؛ ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص131؛ فيومي، المصباح المنير، ج2، ص452.
[6]. مفيد، تصحيح اعتقادات الإمامية، ص131؛ مجلسي، بحار الانوار، ج25، ص346.
[7]. مقصود از «افعال خدايي» اين است كه فاعل در فعل خود مستقل باشد و در انجام آن به مقامي متكي نباشد؛ خواه آن فعل به صورت فعل طبيعي انجام گيرد يا به شيوه خارق عادت. (سبحاني، راهنماي حقيقت، ص114)
[8]. سبحاني، راهنماي حقيقت، ص114و۴۳۰.
[9]. تصحيح اعتقادات الإمامية، ص131؛ راهنماي حقيقت، ص114.
[10]. مجلسي، بحار الانوار، ج25، ص346.
[11]. نساء: 171. ر.ک: آيات دال بر ذم و تقبيح مسيحيت و يهوديت به جهت غلو درباره عيسي٧ و عُزير؛ از جمله: توبه: 30و31 و مائده: 17و72.
[12]. ر.ک: صدوق، عيون أخبار الرضا٧، ج2، ص200-203، باب46؛ حر عاملي، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج5، ص372-405، باب35. اين باب شامل 24 فصل و 110 روايت است.
[13]. تصحيح اعتقادات الإمامية، ص131؛ بحار الانوار، ج34، ص341.
[14]. نهج البلاغة، کلمات قصار ۱۰۹.
[15]. سبحاني، راهنماي حقيقت، ص114و115.
[16]. همان، ص۳۶۴.
[17]. همان، ص۳۶۵.
[18]. ر.ک: علامه حلي، کشف المراد، ص۱۵۵؛ مجلسي، بحار الانوار، ج۱۷، ص108 و ج۲۵، ص۳۵۰و۳۵۱.
[19]. ر.ک: بحار الانوار، ج۱۷، ص۹۷-۱۲۵. گفته شده مجموع روايات درباره سهو النبي٩ دوازده روايت است. (سبحاني، عصمت الانبيا، ص۳۰۵)
[20]. صدوق، من لايحضره الفقيه، ج۱، ص۳۵۹و۳۶۰.
[21]. ر.ک: سبحاني، عصمت الانبيا، ص۳۰۵.
[22]. طبرسي، مجمع البيان، ج۴، ص۴۹۰.
[23]. من لايحضره الفقيه، ج۱،ص۳۵۹ و ۳۶۰.
[24]. مجلسي، بحار الانوار، ج۲۵، ص۳۵۰و۳۵۱؛ سبحاني، عصمت الانبيا، ص۳۰۳و ۳۰۴.
[25]. مفيد، عدم سهو النبي٩، ص۲۱و۲۲.
[26]. سبحاني، عصمت الانبيا، ص۳۰۵.
[27]. علامه حلي، منتهي المطلب، ج7، ص78، ۸۴و۸۷.
[28]. علامه حلي، کشف المراد، ص۱۵۷.
[29]. مجلسي، بحار الانوار، ج۱۷، ص۱۱۱.
[30]. مجلسي، بحار الانوار، ج۲۵، ص۳۵۰ و۳۵۱.
[31]. همان، ص۳۵۱.
[32]. همان.
[33]. همان.
[34]. جمعه: ۴.
[35]. کليني، الكافي، ج1، ص203.
[36]. مجلسي، بحار الانوار، ج۱۷، ص۱۰۹، ج۲۵، ص۱۶۴و۳۵۱ و ج۹۰، ص۶۴و۹۴.
[37]. صدوق، عيون اخبار الرضا٧، ج۲، ص۲۰۳؛ مجلسي، بحار الأنوار، ج۱۷، ص۱۰۵و ج25، ص350.
[38]. ابن غضائري، الرجال، ص۴۵؛ حلي، الرجال، ص۴۳۲؛ علامه حلي، خلاصة الأقوال، ص۲۰۹.
تــــازه هــــا