
برخی از مخالفان شیعه ادعا کردهاند عصمت ائمه (علیهم السلام) دارای تطور تاریخی بوده؛ يعني در صدر اسلام چنین عقیدهای با این وسعت و گستره وجود نداشته و در طول تاریخ پدید آمده است؛ چنانکه ابن تیمیه معتقد است باور به عصمت امام علی (علیه السلام) از عبدالله بن سبأ سرچشمه گرفته و بدعت او بوده است.[1] احمد امین مصری نیز بر این عقیده است که عصمت ائمه (علیهم السلام)، باوری دور از اسلام است و در صدر اسلام و عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله) اثری از آن نبوده و از روح قرآن باور به عصمتِ هیچ شخصی فهمیده نمیشود. وی با استناد به برخی از آیات دال بر عدم عصمت پیامبران، عصمت پیامبران را انکار کرده و نوشته است: «هنگامی که پیامبران معصوم نباشند، چگونه منزلت ائمه بالاتر از پیامبران بوده و معصوم خواهند بود؟»[2] او معتقد است که اندیشه عصمت، از اعتقاد شیعیان به عصمت امامان (علیهم السلام) ظهور کرده و باعث شده بحث از عصمت انبیا نیز در علم کلام مطرح شود. از نظر احمد امین، باور به عصمت از ابداعات شیعیان است و مسلمانان حتی درباره پیامبران (علیهم السلام) نیز معتقد به عصمت مطلق (عصمت از گناه و خطا و فراموشی) نبودند[3] و بعدها برخی از اهل سنت تحت تأثیر شیعه، عصمت را به پیامبران (علیهم السلام) نسبت دادند و حتی برخی غلو کرده و آنها را معصوم از کبیره و صغیره، حتی پيش از نبوت، دانستهاند.[4] وی بر این عقیده است که نخستین امامان شیعه نیز معتقد به عصمت نبودند و برای ادعای خود به روایتی از امام علی (علیه السلام) مبنی بر مشورت کردن و ایمن نبودن از خطا استناد میکند.[5]
قفاری نیز با توجه به روایتی از امام رضا (علیه السلام)[6] ـ که در شبهه الوهیت و غلو بدان اشاره شد ـ معتقد است که مفهوم عصمت به معنای نفی هرگونه سهو و نسیان از امام، در زمان ائمه (علیهم السلام) رایج نبوده و بعدها (در زمان علامه مجلسی) عقیده رایج و مشهور شیعه شده است.[7] وی با استناد به نظر قاضی عبدالجبار معتزلی،[8] ميگويد که زمان صحابه و تابعین چنین اعتقادی وجود نداشت و هشام بن حکم برای نخستین بار چنین باوری را به وجود آورد![9] از نظر قفاری منشأ اندیشه عصمت، به عصر امام صادق (علیه السلام) بازمیگردد و به مرور زمان تکامل پیدا کرده و زمان علامه مجلسی به عصمت مطلق (عصمت از تمام گناهان و خطاها و اشتباهات و فراموشی) تبدیل شده است.[10]
در این شبهه، ادعاهای متعددی ارائه شده که در چند قسمت بررسی و نقد میشود:
در شبهه فوق ادعا شده که اندیشه عصمت در صدر اسلام ـ دوران صحابه و تابعین ـ وجود نداشته و بعدها به وجود آمده و تکامل پيدا کرده است. برای نقد و پاسخ به این ادعا، نخست اثبات خواهیم کرد که اساس و اصل اندیشه عصمت، از قرآن بوده و در صدر اسلام نیز وجود داشته است. سپس به دوران امامان نخستین و روایات ایشان درباره عصمت خواهیم پرداخت. در ادامه اثبات خواهیم کرد که عصمت پیامبران در اندیشه اهل سنت نیز وجود داشته و همچنین علمای شیعه، پیش از علامه مجلسی، به عصمتِ مطلقْ باور داشتند. در پایان نیز روایت امام علی (علیه السلام) مبنی بر مشورت و خطای ایشان بررسی خواهد شد.
قرآن کریم مقوله عصمت را از زوایای گوناگون بررسی کرده است. مسلمانان صدر اسلام نیز با این مسئله از منظر دینی آشنا بودند؛[11] برای نمونه مفسران نخستین همچون عبدالله بن عباس، حسن بصری، قُتادة بن دَعامه، سعید بن جُبَیر و...،[12] در تفسیر آیه {وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْـرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصين}،[13] بر این باورند که حضرت یوسف (علیه السلام) با عنایت خداوند از گناه بازداشته شد.[14] برخی همچون قتاده نیز در تفسیر {لَولا أَنْ رَأي بُرْهانَ رَبِّهِ} از لفظ عصمت استفاده و تصریح کردهاند:
رأى آية من آيات ربه، حجزه الله بها عن معصيته؛ ذكر لنا أنه مثل له يعقوب حتى كلمه، فعصمه الله.[15]
یوسف نشانهای از نشانههای خداوند را مشاهده کرد. خداوند به وسیله آن از معصیت یوسف مانع شد. ذکر شده برای ما که یعقوب (علیه السلام) برای یوسف (علیه السلام) متمثل شد و با او تکلم کرد. پس خداوند او را حفظ کرد.
چنین تفسیری از آیه شریفه، گواه این است که آموزه بازدارندگی پیامبران از گناه به وسیله لطف و عنایت خداوند ـ که همان عصمت است ـ در دوران صدر اسلام نیز وجود داشته است.
روایات منقول از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز مؤید این مطلب است؛ از جمله روایتی که بخاری در باب «المعصوم من عصم الله»، از ابوسعید خُدری از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است که حضرت فرمود:
مَا اسْتُخْلِفَ خَلِيفَةٌ إِلَّا لَهُ بِطَانَتَانِ: بِطَانَةٌ تَأْمُرُهُ بِالخَيْرِ وَتَحُضُّهُ عَلَيْهِ، وَبِطَانَةٌ تَأْمُرُهُ بِالشَّرِّ وَتَحُضُّهُ عَلَيْهِ، وَالمَعْصُومُ مَنْ عَصَمَ اللهُ.[16]
خلیفهای به خلافت نمیرسد، مگر آنکه برای او دو همراه و همراز است: همراهی که او را به انجام کارهای خیر فرمان میدهد و او را بر آن تشویق میکند و همراهی که او را به امور شر دستور میدهد و او را بر آن ترغیب میکند و معصوم کسی است که خداوند او را [از گناهان و شرور] حفظ کند.
همچنین از عایشه نقل شده است که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) هرگز میان دو امر مخیر نشد، مگر اینکه آسانترین آن دو را انتخاب کرد؛ البته تا زمانی که گناه و معصیت نبود؛ اگر گناه بود، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دورترین مردم نسبت به آن بود.[17]
ابوحنیفه (80-150ق.)، از فقها و ائمه فقهی چهارگانه اهل سنت و پایهگذار مذهب حنفی، نیز بر این عقیده بود که پیامبران (علیهم السلام) از گناهان کبیره و صغیره، کفر و همه امور قبیح منزه و پاک بودند.[18] او درباره پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نیز معتقد بود که لحظهای به خداوند شرک نورزید و هرگز مرتکب هیچ گناه صغیره و کبیرهای نشد.[19]
در منابع شیعه نیز روایات فراوانی[20] از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در خصوص عصمت ائمه (صلی الله علیه و آله) نقل شده است؛ از جمله در روایتی اَصبَغ بن نُبَاتَه از عبدالله بن عباس نقل کرده است که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: «أَنَا وَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ»؛[21] «من و علی و حسن و حسین (علیهم السلام) و نه نفر از فرزندان حسین (علیه السلام) پاک و معصوم هستیم».
با توجه به مطالب فوق، روشن شد که اندیشه عصمت، ساخته و پرداخته شیعه نیست و در صدر اسلام و عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله) وجود داشته و کلمات صحابه و تابعین و بلکه از آن بالاتر، قرآن و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بیانگر اعتقاد به عصمت از همان دوران صدر اسلام است.
در قسمتی از این شبهه ادعا شده بود که عصمت در اندیشه نخستین امامان شیعه وجود نداشت و بعدها به وجود آمد. در پاسخ به این ادعا باید گفت اولاً همانگونه که در بخش پیشین گذشت، روایات متعددی از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) درباره عصمت ائمه (علیهم السلام) نقل شده است؛ ثانیاً از امامان نخستین (علیهم السلام) نیز روایات فراوانی درباره عصمتشان نقل شده است که دلالت میکند ایشان از تمام گناهان و هرگونه سهو و نسیان معصوم و مصونند. با توجه به فراوانی این روایات، تنها برای نمونه به ذکر چند روایت بسنده میکنیم.
روایت اول: سُلَيْم بن قَيْس گوید که از امیر مؤمنان (علیه السلام) شنیدم که فرمود:
إِنَّمَا الطَّاعَةُ للهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ وَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِه.[22]
همانا طاعت فقط برای خدا و رسولش و برای والیان امر سزاست و به راستی خداوند به اطاعت از اولوالامر دستور داد؛ زیرا ایشان معصوم و مطهر هستند و به معصیت امر نمیکنند.
روایت دوم: امام علی (علیه السلام) در روایتی در بیان علامات امام فرمود:
وَ الْإِمَامُ الْمُسْتَحِقُّ لِلْإِمَامَةِ لَهُ عَلَامَاتٌ فَمِنْهَا أَنْ يُعْلَمَ أَنَّهُ مَعْصُومٌ مِنَ الذُّنُوبِ كُلِّهَا صَغِيرِهَا وَ كَبِيرِهَا لَا يَزِلُّ فِي الْفُتْيَا وَ لَا يُخْطِئُ فِي الْجَوَابِ وَ لَا يَسْهُو وَ لَا يَنْسَى وَ لَا يَلْهُو بِشَيْءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا.[23]
امامی که مستحق امامت است، علاماتی دارد؛ از جمله آنها این است که دانسته شود او معصوم از همه گناهان صغیره و کبیره است، در فتواهایش لغزش ندارد، در پاسخهایش خطا نمیکند و مرتکب سهو و نسیان نمیشود و به امور دنیوی مشغول و سرگرم نمیشود... .
روایت سوم: زید بن علی از پدرش امام سجاد (علیه السلام) و او از پدرش امام حسین (علیه السلام) نقل کرده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
يَا حُسَيْنُ أَنْتَ الْإِمَامُ وَ أخي [أَخُ] الْإِمَامِ وَ ابْنُ الْإِمَامِ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِكَ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ وَ التَّاسِعُ مَهْدِيُّهُم... .[24]
ای حسین! تو امام و برادر امام و فرزند امام هستی و نُه فرزند تو امام و امنای معصوم هستند که نهمین آنها مهدی است... .
روایت چهارم: امام موسی (علیه السلام) از پدرانش و ایشان از امام سجاد (علیه السلام) نقل کردهاند که آن حضرت فرمود: «الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً ...»؛[25] «همه امامان از ما، معصوم هستند».
روایت پنجم: جابر بن یزید جعفی از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است:
... وَ هُمُ الْمَعْصُومُونَ الْمُطَهَّرُونَ الَّذِينَ لَا يُذْنِبُونَ وَ لَا يَعْصُونَ وَ هُمُ الْمُؤَيَّدُونَ الْمُوَفَّقُونَ الْمُسَدَّدُونَ.[26]
ائمه (علیهم السلام) معصوم و پاک هستند که گناه و معصیت نمیکنند و آنها مورد تأیید خدا بوده، خداوند به آنها توفیق داده و ایشان به راه صواب و صلاح هستند.
روایت ششم: سدیر از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: «... نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ أَمَرَ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِطَاعَتِنَا وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِنَا...»؛[27] «ما قومی هستیم معصوم که خداوند به اطاعت از ما دستور داد و از نافرمانی ما نهی کرد».
در روایات اهل سنت نیز روایاتی مبنی بر عصمت و طهارت ائمه اطهار (علیهم السلام) نقل شده است؛ از جمله در روایتی از ابن عباس نقل شده است که پیامبر فرمود: «أنا و علي و الحسن و الحسين و تسعة من ولد الحسين مطهرون معصومون»؛[28] «من، علی، حسن و حسین و نُه نفر از فرزندان حسین پاک و معصوم هستیم».
با توجه به روایات مذکور که به عنوان مشت نمونهای از خروار به آنها اشاره شد، معلوم میشود این ادعا ـ که امامان نخستینْ باور به عصمت نداشتند ـ از اساس باطل و بیپایه است.
در قسمتی از شبهه ادعا شد که اهل سنت باوری به عصمت هیچ انسانی ندارند و عصمت پیامبران نیز تحت تأثیر شیعیان و از طریق آنها به باورهای اهل سنت وارد شده است. عصمت پیامبران (علیهم السلام)، هرچند مرتبط با بحث نوشتار حاضر نیست، اما براي پاسخ به این ادعا، به نقل سه نمونه از کلمات علمای متقدم اهل سنت بسنده میکنیم:
ابوحنیفه درباره عصمت پیامبران (علیهم السلام) به عصمت و تنزه ایشان از گناهان صغیره و کبیره و امور قبیح و زشت تصریح کرده است: «والأنبياء عَلَيْهِم الصَّلَاة وَالسَّلَام كلهم منزهون عَن الصَّغَائِر والكبائر وَالْكفْر والقبائح».[29] او درباره پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نیز معتقد بود که آن حضرت هرگز مرتکب هیچ گناه صغیره و کبیرهای نشد: «وَمُحَمّد عَلَيْهِ الصَّلَاة وَالسَّلَام حَبِيبه وَعَبده وَرَسُوله وَنبيه وَصفيه ونقيه وَلم يعبد الصَّنَم وَلم يُشْرك بِالله تَعَالَى طرفَة عين قطّ وَلم يرتكب صَغِيرَة وَلَا كَبِيرَة قطّ».[30]
سلیمان بن احمد طبرانی (260-360ق.)، محدث و مفسر برجسته اهل سنت، در تفسیر آیه 33 سوره آل عمران[31] گفته است که «صفوة اللّه»، کسانی هستند که هیچ آلودگی در آنها نیست؛ نه در اعتقادشان و نه در اعمال و رفتارشان. او در ادامه صفوه را به معنای خالص از هر چیزی معنا، و سپس معنای آیه را چنین بيان کرده است: «خداوند آدم و نوح و... را برگزید و خالص گردانید».[32] وی همچنین در تفسیر آیات {وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى}[33] گفته است پیامبر (صلی الله علیه و آله) در تبلیغ و رساندن رسالت خود از طریق هدایت و صواب گمراه نمیشود.[34] عبارات طبرانی چیزی جز بيان همان عصمت و مصونیت پیامبران (علیهم السلام) نیست.
ابن ابیالحدید معتزلی (۵۸۶ ـ 655 یا ۶۵۶ق.)، شارح نهج البلاغه، تصریح کرده است اصحاب و علمای اهل سنت بر آنند که پیامبران در امر تبلیغ و ادای رسالت خود از هر خطا و اشتباهی معصوم هستند. پس در رساندن و تبلیغ رسالت، دروغ، تغییر و دگرگونی و پنهانکاری و سهو و اشتباه بر آنها جایز نیست.[35]
ابن تیمیه حَرّانی (۶۶۱-۷۲۸ق.) نیز پیامبران (علیهم السلام) را در تبلیغ رسالت معصوم دانسته و آن را مورد اتفاق مسلمانان شمرده است.[36]
با توجه به این عبارات مختصر و صرف نظر از گستره و قلمرو عصمت پیامبران (علیهم السلام)، به راحتی میتوان گفت که اصل عصمت مورد پذیرش علمای متقدم اهل سنت بوده و ادعای وارداتی بودن اندیشه عصمت، بیپایه است.
به زعم مخالفان عصمت، عصمت ائمه (علیهم السلام) دارای تطور تاریخی بوده و عصمت مطلق امامان (علیهم السلام) از زمان علامه مجلسی به بعد رایج و مشهور شده است. برای بطلان این ادعاي بياساس، برخی عبارات علمای نخستین شیعه را نقل خواهیم کرد. علیرغم اختلاف نظر علمای شیعه در قلمرو عصمت، بسیاری از آنها پیش از علامه مجلسی معتقد به عصمت مطلق امامان اطهار (علیهم السلام) بودند.
شیخ صدوق (۳۰۵-۳۸۱ق.)، محدث و فقیه برجسته شیعه، پس از نام بردن ائمه دوازدهگانه شیعه، درباره ویژگی عصمت آنها چنین مینویسد: «...و أنّهم معصومون من الخطأ و الزلل و أنّهم الّذين أذهب الله عنهم الرجس و طهّرهم تطهيرا»؛[37] «ائمه (علیهم السلام) معصوم از خطا و لغزشها هستند و آنها همانند که خداوند رجس و آلودگی را از آنها برداشته و تطهیرشان کرده است». وی در جای دیگری پیامبران و ائمه (علیهم السلام) را معصوم و پاک از هرگونه آلودگی میشمارد و بر این باور است که آنها هرگز گناه نمیکنند؛ خواه گناه صغیره و خواه کبیره: «اعتقادنا في الأنبياء و الرسل و الأئمّة و الملائكة صلوات الله عليهم أنّهم معصومون مطهّرون من كل دنس، و أنّهم لا يذنبون ذنبا، لا صغيرا و لا كبيرا».[38] هرچند معروف است که شیخ صدوق، سهو النبی (صلی الله علیه و آله) را جایز و ممکن میداند، اما همانگونه که پیش از این بیان شد، وی سهو پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از خداوند، و متفاوت از سهو دیگر انسانهای عادی میداند.
حسين بن سعيد کوفی اهوازی، از اصحاب ائمه (علیهم السلام) و علمای شیعه در قرن سوم قمری، درباره عصمت ائمه (علیهم السلام) چنین معتقد است: «لَاخِلَافَ بَيْنَ عُلَمَائِنَا فِي أَنَّهُمْ (علیهم السلام) مَعْصُومُونَ عَنْ كُلِّ قَبِيحٍ مُطْلَقاً»؛[39] «در اينكه اهل بيت عصمت و طهارت (علیهم السلام) از هر نوع كار زشت و ناپسندي مبرّي و معصوم هستند، بين علماي ما اختلافي نيست...».
شیخ مفید (۳۳۶ یا ۳۳۸ ـ ۴۱۳ق.)، متکلم و فقیه امامیه، بر این باور است که پیامبران و ائمه (علیهم السلام) از تمام گناهان –صغیره و کبیره ـ معصومند؛ اما عقل، ترک مستحب به صورت غیر عمدی را جایز میداند. با این وجود، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و امامان اطهار (علیهم السلام) به دليل برتریشان نسبت به انبیا، در حال نبوت و امامت و پیش از آن، هرگز مستحبی را ترک نکردند.[40] شیخ مفید بر اساس آیات قرآن، فراموشی را نوعی گمراهی شمرده و سپس طبق آیه یک و دو سوره نجم، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را معصوم از هرگونه معصیت و فراموشی دانسته است.[41] وی در جایي دیگر ائمه (علیهم السلام) را همچون رسول خدا (صلی الله علیه و آله) معصوم از خطا و اشتباه دانسته و برای اثبات آن چند دلیل عقلی ارائه کرده است.[42] با توجه به عبارات شیخ مفید، میتوان گفت او بر عصمت مطلق امامان شیعه اعتقاد داشت.
سید مرتضی (۳۵۵-۴۳۶ق.)، فقیه و متکلم امامی قرن چهارم و پنجم قمری، نیز ائمه (علیهم السلام) را معصوم از هرگونه گناه دانسته است.[43] وی درباره امام علی (علیه السلام) تصریح کرده است که او از خطاها و لغزشها معصوم و مصون بود؛ ازاینرو همه افعال او را باید بر جهات نیک آن حمل کرد و هر قبیح و زشتی را از او نفی کرد.[44]
شیخ طوسی (۳۸۵-۴۶۰ق.)، از فقها و محدثان و متکلمان مشهور و برجسته شیعه در قرن چهارم و پنجم قمری و صاحب دو کتاب التهذیب و الاستبصار (از کتابهای چهارگانه حدیثی شیعه)، در رساله العقائد الجعفرية به صراحت عصمت مطلق ائمه (علیهم السلام) را بیان کرده و در این باره چنین نوشته است:
يجب ان يكون الأئمة معصومين مطهرين من الذنوب كلها ، صغيرة وكبيرة عمداً وسهواً ، ومن السهو في الافعال والأقوال، بدليل انهم لو فعلوا المعصية لسقط محلهم من القلوب، وارتفع الوثوق ، وكيف يهدون بالضالين المضلين.[45]
واجب است که امامان (علیهم السلام)، از تمام گناهان – صغیره و کبیره، چه از روی سهو و چه عمد ـ و سهو و نسیان در گفتار و رفتارشان معصوم و پاک باشند؛ زیرا اگر آنها معصیتی مرتکب شوند، از چشم مردم میافتند و اطمینان مردم نسبت به آنها از بین میرود و چگونه گمراهشدگان از طریق گمراهان هدایت شوند؟!
علامه حلی (۶۴۸-۷۲۶ق.)، فقیه و متکلم برجسته شیعه در قرن هفتم و هشتم قمری، نظر شیعه امامیه را اینگونه بیان کرده است:
ذهبت الإمامية إلى أن الأئمة كالأنبياء في وجوب عصمتهم عن جميع القبائح و الفواحش من الصغر إلى الموت عمداً و سهواً لأنهم حفظة الشرع و القوامون به حالهم في ذلك كحال النبي.[46]
امامیه بر آنند که ائمه (علیهم السلام) همانند پیامبران (علیهم السلام)، از تمام زشتیها و بدیها از طفولیت تا هنگام مرگ معصوم هستند؛ خواه از روی عمد و خواه از روی سهو و خطا؛ زیرا آنها حافظان شرع هستند و قوام شرع به آنهاست و حال و اوضاع آنها در این باره همانند پیامبر (صلی الله علیه و آله) است.
فیاض لاهیجی (م.۱۰۷۲ق.)، از متکلمان شیعه در قرن یازدهم، نیز پیش از علامه مجلسی معتقد به عصمت مطلق بوده و در این باره نوشته است:
چون عصمت ثابت شد، بدان كه معتبر است عصمت از جميع اموري كه در عصمت انبيا معتبر بود؛ أعني گناهان كبيره و صغيره و كفر و سهو و خطا و اخلاق ذميمه و عيوب و امراض مزمنه منفّره و دنائت آباء و امّهات و رذالت قبيله و مانند اينها؛ چه همه اينها موجب نفرت و عدم رغبت طبايع است كه منافي وجوب اطاعت و انقياد است و نقض غرض لازم آيد.[47]
وی در اثر دیگرش معنایی عام برای عصمت قائل شده و عصمت از عیوب جسمانی، روانی، عقلانی و نَسَبی را نیز در امام شرط میداند. بر این اساس امام افزون بر مصون بودن از گناه، نباید به عیوب و بیماریهای جسمانی، نفسانی، عقلانی و نَسَبی مبتلا باشد.[48]
با توجه به آنچه گذشت، هرچند قلمرو و گستره عصمت امامان (علیهم السلام) از جمله مسائل اختلافی است و اجماع و اتفاق نظر درباره آن بسیار مشکل است، اما میتوان گفت که فضای حاکم بر جامعه شیعی پیش و پس از علامه مجلسی بر معصوم دانستن امام از تمام گناهان ـ صغیره و کبیره ـ معتقد بود. شاید این مورد را بتوان مورد اتفاق علمای شیعه امامیه دانست.
درباره عصمت از سهو و نسیان نیز اگرچه برخی در مورد آن ساکت بوده و برخی مانند شیخ صدوق قائل به سهو النبی (صلی الله علیه و آله) و بالتبع سهو امام بودند، اما علمایی مانند شیخ مفید و شیخ طوسی در قرن چهارم و پنجم معتقد به عصمت مطلق امامان (علیهم السلام) بودند. پس از آنها نیز عالمانی همچون علامه حلی و فیاض لاهیجی نیز از جمله معتقدان به عصمت مطلق امامان (علیهم السلام) بودند. بنابراین ادعای تطور عصمت و پدید آمدن عصمت مطلق در زمان علامه مجلسی، از اساس باطل و بیپایه است. مخالفان اگر سیری در آثار علمای برجسته شیعه ـ مانند شیخ مفید، شیخ طوسی، سید مرتضی و... ـ میداشتند، قطعاً چنین ادعای پوچی نمیکردند.
روایت امام علی (علیه السلام) که مخالفان عصمت برای نفی عصمت ائمه (علیهم السلام) بدان استناد کردهاند، بخشی از خطبه حضرت در صفین است:
... فَلَا تَكُفُّوا عَنِّي مَقَالَةً بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةً بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ مَا أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللهُ مِنْ نَفْسـِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُون لِرَبٍّ لَا رَبَّ غَيْرُه... .[49]
بنابراين از گفتن سخن حقّ يا مشورت عادلانه، خودداري نكنيد؛ زيرا من (به عنوان يك انسان و نه به عنوان يك امام معصوم) خود را بالاتر از آن نميدانم كه اشتباه كنم و از خطا در كارهايم ايمن نيستم؛ مگر اينكه خداوندي كه از من قادرتر است، مرا از خطا حفظ كند. به يقين من و شما بندگان، مملوك پروردگاري هستيم كه جز او پروردگاري نيست... .[50]
جمله «فإنّي لست في نفسي بفوق أن أخطىء» دستاويز بعضي از مخالفان عصمت ائمه شده است؛ درحاليكه جمله «إلّا أن يكفي الله من نفسـي» آن را به خوبي تفسير ميكند؛ زيرا مفهوم جمله اول اين است كه من به عنوان يك انسان، ايمن از خطا نيستم و مفهوم جمله دوم اين است كه به عنوان حفظ و حمايت الهي، حالت و وضعیت ديگري دارم، شبيه آنچه قرآن مجيد درباره حضرت يوسف (علیه السلام) بيان كرده است: {وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ}؛ «آن زن (زليخا) قصد او كرد و یوسف نيز
ـ اگر برهان پروردگار را نميديد ـ قصد او مينمود».[51]
آیه شریفه اشاره دارد به اينكه بيم آن ميرفت که يوسف (علیه السلام) به عنوان يك انسان، به هوا و هوس همسر عزيز مصر آلوده شود؛ ولي مشاهده برهان پروردگار ـ كه اشاره به مقام عصمت و معرفت بالاي يوسف (علیه السلام) نسبت به پروردگار است ـ او را نگه داشت. افزون بر اين، امير مؤمنان علي (علیه السلام) در مقام تعليم و تربيت اصحاب خويش است و به آنها ميآموزد كه در هر شرايطي باید احتمال خطا درباره خود بدهيد؛ ولي از روي تواضع، خود را هم در زمره آنها قرار ميدهد. به هر حال نبايد اين جمله را در برابر آن همه دلايلي كه بر مقام عصمت امامان اطهار (علیهم السلام) است، بهانه و دستاويز برای انکار عصمت قرار داد.[52]
علامه مجلسی و ملاصالح مازندرانی نیز این عبارت را به تواضع امام علی (علیه السلام) برای ترغیب اصحاب و یاران خود به انعطافپذیری در قبول حق و مشورت و اقرار به اینکه عصمت او از نعمتها و الطاف الهی است، تفسیر کرده و آن را مشابه عبارت حضرت یوسف (علیه السلام) دانستهاند که فرمود: {وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيم}؛[53] «و من نفس خود را تبرئه نميكنم؛ چراكه نفس قطعاً به بدي امر ميكند، مگر كسي را كه خدا رحم كند؛ زيرا پروردگار من آمرزنده مهربان است».[54]
در حقیقت میتوان گفت این عبارت نهتنها عصمت را نفي نمیکند، بلکه عصمت از خطای امام علی (علیه السلام) را اثبات، و بيان میکند چنین عصمتی موهبتی الهی است و انسان فی نفسه نمیتواند چنین عصمت و مصونیتی کسب کند!
درباره ادعای ابن تیمیه مبنی بر انتساب منشأ عصمت به عبدالله بن سبأ هم همین نکته کفایت میکند که ناصر القفاری، با آن سابقه مخالفت و عناد با شیعه، چنین کلامی را نادرست دانسته و گفته است من با تتبع خودمْ چنین کلامی از ابن سبأ نیافتم و ابن سبأ چنین چیزی نگفته است.[55]
مطالب فوق ضمن اثبات وجود اندیشه عصمت در صدر اسلام، انتساب منشأ عصمت به هشام بن حکم یا مؤمن الطاق یا عصر امام صادق (علیه السلام) را نیز باطل میکند. شاید بتوان گفت هشام بن حکم یا امثال او، اندیشه عصمت را مستدل، و به صورت علمی تئوریزه کردهاند؛ اما انتساب اصل و اساس عصمت به آنان، با توجه به روایاتی که گذشت، ادعایی بیدلیل و باطل است.
نباید انتظار داشت که باور عصمت در دوران صدر اسلام و حضور ائمه (علیهم السلام) به صورت روشن و با تمام جزئیاتش منعکس شده باشد؛ بلکه اصل و حقیقت آن را پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) بیان، و به تدریج متکلمان شیعی، بر اساس همان روایات، مستدل و تبیین کردند. این مسئله نیز مختص عصمت نیست؛ بلکه برخی مسائل دیگر نیز چنین بوده است.
[1]. ابن تيميه، منهاج السنة النبوية، ج۷، ص۲۲۰.
[2]. امين، ضحي الاسلام، ج۳، ص۸۶۱و۸۶۲.
[3]. همان، ص۸۶۲و۸۶۳.
[4]. همان، ص۸۶۷.
[5]. امين، ضحي الاسلام، ج۳، ص۸۶۶.
[6]. ر.ک: مجلسي، بحار الانوار، ج۲۵، ص۳۵۰.
[7]. قفاري، اصول مذهب الشيعة الامامية، ج۲، ص۷۷۵و۷۷۶.
[8]. قاضي عبدالجبار، تثبيت دلائل النبوة، ج2، ص528.
[9]. اصول مذهب الشيعة الامامية، ج۲، ص777-779.
[10]. همان، ص778.
[11]. فارياب، سيري بر نظريه عصمت امام از آغاز تا قرن پنجم، ص151.
[12]. ر.ک: طبري، جامع البيان، ج12، ص108-113.
[13]. «و در حقيقت [آن زن] آهنگ وي كرد و[يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ او ميكرد. چنين [كرديم] تا بدي و زشتكاري را از او بازگردانيم؛ چراكه او از بندگان مخلص ما بود» (يوسف: 24).
[14]. سيري بر نظريه عصمت امام از آغاز تا قرن پنجم، ص151و152.
[15]. طبري، جامع البيان، ج12، ص112.
[16]. بخاري، صحيح البخاري، ج8، ص125.
[17]. عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا، أَنَّهَا قَالَتْ: «مَا خُيِّرَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَيْنَ أَمْرَيْنِ إِلَّا أَخَذَ أَيْسَرَهُمَا، مَا لَمْ يَكُنْ إِثْمًا، فَإِنْ كَانَ إِثْمًا كَانَ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنْهُ» (بخاري، صحيح البخاري، ج4، ص189؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج41، ص101، 329و343)
[18]. ابوحنيفه، الفقه الاکبر، ص37.
[19]. همان، ص39.
[20]. ر.ک: خزاز قمی، كفاية الأثر، ص16-19، 29، 38، 45، 76، 99 و 100.
[21]. كفاية الأثر، ص19؛ صدوق، عيون اخبار الرضا٧، ج1، ص64.
[22]. صدوق، علل الشرائع، ج1، ص123؛ صدوق، الخصال، ص129.
[23]. مجلسي، بحار الأنوار، ج25، ص164 به نقل از: تفسير النعماني.
[24]. ابن عقده، فضائل اميرالمؤمنين٧، ص154؛ خزاز قمی، کفاية الاثر، ص302و303.
[25]. صدوق، معاني الاخبار، ص132.
[26]. صدوق، علل الشرائع، ج1، ص123و 124.
[27]. کليني، الكافي، ج1، ص269و270.
[28]. ر.ک: حمويي، فرائد السمطين، ج2، ص133و313؛ قندوزي، ينابيع المودة، ج2، ص316 و ج۳، ص۲۹۱و۳۸۴.
[29]. ابوحنيفه، الفقه الاکبر، ص37.
[30]. همان، ص39.
[31]. {إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ}؛ «خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برتري داد».
[32]. طبراني، التفسير الکبير، ج2، ص40.
[33]. نجم: 3و 4.
[34]. التفسير الکبير، ج6، ص133.
[35]. ابن أبيالحديد، شرح نهج البلاغه، ج7، ص18.
[36]. ابن تيميه، منهاج السنة النبوية، ج3، ص372.
[37]. صدوق، اعتقادات الامامية، ص93و94.
[38]. همان، ص96. شبيه همين عبارات در الأمالي نيز آمده است. (صدوق، الأمالي، ص639)
[39]. کوفي اهوازي، الزهد، ص73.
[40]. مفيد، تصحيح اعتقادات الامامية، ص129؛ مفيد، الفصول المختارة، ص103.
[41]. الفصول المختارة، ص104.
[42]. ر.ک: مفيد، النکت الاعتقادية، ص40.
[43]. علمالهدي، تنزيه الأنبياء٧، ص133.
[44]. همان.
[45]. طوسي، العقائد الجعفرية، ص249.
[46]. علامه حلي، نهج الحق و كشف الصدق، ص164.
[47]. فياض لاهيجي، سرمايه ايمان در اصول اعتقادات، ص115.
[48]. فياض لاهيجي، گوهر مراد، ص468و469؛ فياض لاهيجي، سرمايه ايمان در اصول اعتقادات، ص115.
[49]. کليني، الكافي، ج8، ص356و357؛ نهج البلاغة، خطبه 216.
[50]. مکارم شيرازي، پيام امام اميرالمؤمنين٧، ج8، ص266و267.
[51]. يوسف: 24.
[52]. مکارم شيرازي، پيام امام اميرالمؤمنين٧، ج8، ص269.
[53]. يوسف: 53.
[54]. مجلسي، مرآة العقول، ج26، ص527 و528؛ مازندراني، شرح الكافي (الأصول و الروضة)، ج12، ص485و486.
[55]. قفاري، اصول مذهب الشيعة الامامية، ج2، ص777.
تــــازه هــــا