
قفاری عصمت ائمه (علیهم السلام) را به امتناع معصیت از امام و لزوم طاعت او معنا کرده و آن را مستلزم جبر انگاشته و با عقیده مذهب شیعه امامیه مبنی بر اختیار و آزادی معارض دانسته است.[1]
از آنجا که در بخشهای پیشین درباره عصمت و اختیار و جبر سخن گفته شد، در اینجا به صورت مختصر به نقد این شبهه میپردازیم:
اگر عصمت ائمه (علیهم السلام) مستلزم جبر باشد، عصمت پیامبران (علیهم السلام) ـ که اهل سنت نیز بدان معتقدند ـ هم مستلزم جبر خواهد بود؛ زیرا حقیقت و ماهیت عصمت ائمه اطهار (علیهم السلام) با عصمت پیامبران (علیهم السلام) تفاوتی ندارد. پس اگر یکی مستلزم جبر باشد، دیگری نیز باید منتهی به جبر باشد؛ درحالیکه همانطور که گذشت، متکلمان اشاعره[2] و عدلیه (امامیه و معتزله)[3] و حکما[4] با وجود اختلاف در تعریف عصمت، توافق دارند بر اینکه معصوم بر انجام معصیت توانا و قادر است و عصمت با اختیار سازگار است و مستلزم جبر نیست.
همانطور که بیان شد، دلایل عقلی و نقلی عصمت بر سازگاری عصمت با اختیار و قدرت بر انجام گناه دلالت دارند. از نظر عقل، اگر عصمت مستلزم مجبور بودن شخص معصوم در انجام طاعات و ترک گناهان باشد، مستحق ستایش و مدح نخواهد بود و امر و نهی و پاداش و کیفر نیز نامعقول خواهد بود.[5] قرآن کریم[6] نیز درباره پیامبران تصریح کرده است که ایشان با دیگر انسانها تفاوتی ندارند، جز آنکه به آنها وحی نازل میشود.[7] همچنین در داستان یوسف و زلیخا، حضرت یوسف (علیه السلام) تصریح کرده که او همچون دیگر انسانها دارای نفس اماره به گناه است؛ ولی از آنجا که مشمول رحمت خداوند است، میتواند از گناه مصون و محفوظ بماند.[8]
علاوه بر دلایل مذکور، عصمت را به هر معنا از معانی ارائه شده (غیر از تعریف اشاعره) بدانیم، با اختیار سازگار است و مستلزم جبر نیست. اگر عصمت را همچون متکلمان عدلیه، بر اساس لطف خدا تعریف و تفسیر کنیم، در این صورت با وجود لطف خدا، هرچند صاحب عصمت، قدرت بر ترک واجب و ارتکاب گناه دارد، اما انگیزهای برای ترک واجبات و ارتکاب معصیت برای او باقی نمیماند.[9] بر این اساس انجام گناه از شخص معصوم به لحاظ توانایی بر گناه، ممکن، و به لحاظ نداشتن انگیزه و داعی برای گناه، ممتنع است.[10]
اگر عصمت را همانند حکما بر اساس ملکه نفسانی تفسیر و تعریف کنیم و منشأ آن را علم ویژه بدانیم، در این صورت، معصومان از آنجا که علم ویژه به مفاسد و مصالح اعمال دارند، مرتکب گناه نمیشوند؛ همانند شخصی که علم قطعی دارد که فلان مایع، سم کشنده قوی است که به محض خوردن، انسان را میکشد. همانگونه که چنین شخصی با علم به کشنده بودن آن سم، هرگز آن سم را نمیخورد، معصومان نیز با علم ویژه به گناهان و مفاسد آنها، هرگز مرتکب گناه نمیشوند. پس هر اندازه علم انسان به مفاسد و مصالح اعمالش قویتر باشد، به همان نسبت ارادهاش در انجام واجبات و ترک گناهان قویتر خواهد شد. از آنجا که معصومان دارای علم ویژه خدادادی هستند، دارای ارادهای بسیار قوی هستند و با وجود اين اراده، هرگز به سوی گناه و معصیت نمیروند.[11]
هرچند متکلمان اشاعره شخص معصوم را مختار و توانا بر انجام گناه میدانند، [12] اما به نظر میرسد تفسیر عصمت بر اساس تعریف آنان، از آنجا که مبتنی بر انکار نظام اسباب و مسببات (نظام علی جهان) و استناد بیواسطه حوادث به اراده الهی است، با اختیار و آزادی معصومْ ناسازگار است یا دست کم بر اساس این دیدگاه، سازگاری میان عصمت و اختیار مشکل است.
به هر حال میتوان عصمت را بسان تقوا، یک نیروی نفسانی دانست که انسان را از گناه بازمیدارد. همچنانکه بسیاری از عالمان و اولیای الهی در اثر تقوا و ورع، سمت گناه نمیروند و هیچ کس آنها را مجبور نمیکند، معصومان نیز به همان نحو، دارای یک نیروی باطنی و درونی قوی هستند که فرد معصوم را از ارتکاب گناه به صورت مطلق و بلکه از اندیشه و تفکر درباره گناه بازمیدارد.[13] بنابراین عصمت ـ چه عصمت پیامبران و چه عصمت ائمه ـ با اختیار انسان منافاتی ندارد و با آن سازگار است.
[1]. قفاري، اصول مذهب الشيعة الامامية، ج2، ص779.
[2]. تفتازاني، شرح العقائد النسفية، ص99.
[3]. علمالهدي، رسائل الشريف المرتضي، ج3، ص326؛ نصيرالدين طوسي، تلخيص المحصل، ص369؛ علامه حلي، باب الحادي عشر، ص9.
[4]. ر.ک: رباني گلپايگاني، امامت در بينش اسلامي، ص216.
[5]. علامه حلي، کشف المراد، ص186؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهية، ص243؛ جرجاني، شرح المواقف، ج8، ص281.
[6]. {قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَى...}؛ «بگو: من، بشري چون شمايم؛ جز اينكه به من وحي ميشود». (کهف: 110؛ فصلت: 6).
[7]. شرح المواقف، ج8، ص281؛ امامت در بينش اسلامي، ص217.
[8]. {وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ}؛ «و من نفس خود را تبرئه نميكنم؛ چراكه نفس قطعاً به بدي امر ميكند، مگر كسي را كه خدا رحم كند؛ زيرا پروردگار من آمرزنده مهربان است.» (يوسف: 53)
[9]. نصيرالدين طوسي، تلخيص المحصل، ص369؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهية، ص243.
[10]. اللوامع الالهية، ص243.
[11]. ر.ک: طباطبايي، الميزان، ج11، ص163.
[12]. تفتازاني، شرح العقائد النسفية، ص99.
[13]. سبحاني، منشور جاويد، ج4، ص12و13.
تــــازه هــــا