
وهابیان گفتهاند ادعای شیعه در مورد وجوب ایمان به ائمه و اطاعت از آنان، ادعایی بیدلیل است. خدای تعالى و رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)، به مردم فرمانی ندادهاند، مگر رجوع به كتاب و سنت، و هیچ دستور صریحی در خصوص مراجعه به أئمة اثناعشر وجود ندارد.[1]
اولاً اگر در قرآن تنها به وجوب اطاعت از پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) اشاره شده، پس دلیلی برای اطاعت از خلفای اول، دوم و سوم نیز وجود ندارد. بنابراين چرا شما اطاعت از آنان را بر خود واجب میدانید؟ در ثانی، انسان برای راهیابی به حقیقت و درک واقعیتها نیازمند راهنما و دلیل راه است. تنها افرادی میتوانند مردم را به سرمنزل مقصود برسانند که خودشان راهشناس و راهرفته باشند. با دلایلی که در ادامه این گفتار، از قرآن و روایات و وقایع تاریخ صدر اسلام ذکر میشود، راهنمایانِ مورد تأیید خداوند پس از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، ائمه معصوم (علیهم السلام) هستند[2] و مردم ناگزیرند برای نجات خود از مهلکههای زندگی به آنان رجوع، و سعادت خود را با پیروی از آنان تأمین کنند.
پیرامون ضرورت پیروی از اهل بیت اطهار (علیهم السلام) چندین آیه نازل شده است: از جمله:
یکی از فرمانهای خداوند به اهل ایمان این است که پيوسته و در هر حال، همراه صادقان باشند. بر اساس روایات معتبری که در منابع شیعه وجود دارد، صادقان، فقط پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) هستند؛ چنانکه احمد بن محمد بن ابينصر بزنطی گفته است از امام رضا (علیه السلام) دربارۀ تفسير آیه {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِين}[3] سؤال كردم. امام فرمود: «الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّة»؛[4] «راستگویان، همان امامان هستند».
اما در منابع اهل سنت، برای صادقان مصادیق بسیاری ذکر شده است. سیوطی در تفسیر الدٌر المنثور، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و اصحابش، ابوبکر و عمر، و اصحاب آن دو، کعب بن مالک و مرارة بن ربيعة و هلال بن أمية و علی بن ابیطالب (علیه السلام)، را از مصادیق صادقان ذکر کرده است.[5] برخی محققان سنی نيز منظور از صادقان را خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله)، به ویژه علی بن ابیطالب (علیه السلام) دانستهاند. حاکم حسکانى ـ که به گفته ذهبی، از محدثان و حافظان بزرگ اهل سنت است ـ[6] در کتاب شواهد التنزیل، با نقل روایتی از ابن عباس، شأن نزول آیه را فقط حضرت علی (علیه السلام) میداند: «عن ابن عباس فی قوله: (اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ) قال: نزلت فی علی بن ابیطالب خاصة».[7] وي همچنين از عبدالله بن عمر نقل کرده است که منظور از آیه، «محمد و اهل بیتش» هستند: «(كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ)، يَعنِي مُحَمّداً وَ أهلَ بَيتِهِ»؛[8] ايشان در روايتي ديگر از امام باقر(علیه السلام) در تفسير آيه آورده است که منظور از صادقين آل محمد ميباشند (همان، ص343).
همانطور که اطاعت از فرمانهای خدای تبارک و تعالی و رسول خدا در چندین آیه قرآن بر مردم فرض شده،[9] در آیهای از قرآن، اطاعت از اولیالامر نیز واجب دانسته شده است.[10] در اینکه منظور از «اولیالامر» چه کسانی هستند، میان علما و مفسران شیعه و سنی، بحث و گفتوگوی بسیاری صورت گرفته است:
علما و مفسران اهل سنت در تفسیر «اولیالامر» مصادیق زیادی برای آن ذکر کردهاند:[11] فخر رازی با نقل مصادیق زیادی برای « اولیالامر» میگوید:
خداوند به طور قطع (بیقید و شرط) به اطاعت اولیالامر امر کرده است و هرکسی که خداوند اینگونه امر به اطاعتش کند، باید معصوم از خطا باشد؛ زیرا اگر معصوم از خطا نباشد، گاهی خطا میکند و لازمه آن اجتماع امر و نهی در فعل واحد و به عنوان واحد است و این محال است.
هرچند ایشان اجماع امت و نظر اهل حل و عقد را مصداق اولیالامر دانسته،[12] اما علمای شیعه (چنانکه در ادامه خواهد آمد) و همچنین برخی از علمای اهل سنت، آن را مردود دانسته و گفتهاند: «منظور از اولیالامر، همان امامان از اهل بیت (علیهم السلام) است».[13] حاکم حسکانی حنفی ذیل آیه 59 سوره نسا، پنج حدیث نقل کرده است که در همه آنها عنوان «اولیالامر» بر علی (علیه السلام)، به عنوان یک مصداق روشن آن، تطبیق شده است.[14] قندوزی در روایتی میگوید: «حسن بن صالح از امام جعفر صادق (علیه السلام) از «اولیالامر» در این آیه سؤال کرد. آن حضرت فرمود: اولیالامر، امامان اهل بیت (علیهم السلام) هستند».[15]
علما و مفسران شیعه همگی اتفاق نظر دارند بر اینکه به دو دلیل، منظور از «اولیالامر»، امامان از اهل بیت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) هستند:
اول: خداوند در این آیه، اطاعت «اولیالامر» را به طور مطلق و بیقید و شرطْ واجب، و در ردیف اطاعت خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار داده است و هر کسی که خداوند اطاعتش را به طور مطلق واجب کند، باید معصوم باشد؛ زیرا اگر معصوم نباشد، خطا میکند، مرتکب معصیت میشود و خداوند برتر از آن است که مردم را به اطاعت بدون قید و شرط افراد خطاکار و گنهکار وادار کند.[16] در این دیدگاه، ائمه اطهار (علیهم السلام) همان کسانی هستند که خداوند آنها را ولی امر خوانده و اطاعت از آنان را در راستای اطاعت از خدا و رسول قرار داده است و بدون اطاعت آنان، کسی فرمانبر واقعی خدا نخواهد بود.[17]
دوم: در منابع شيعه و سني درباره تبیین معنای «اولیالامر» تأکید شده است مراد از اولیالامر ـ که در این آیه واجبالاطاعه شمرده شدهاند ـ امامان از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) هستند.
حاکم حسکانی به سندهای خود چندین روایت آورده است که مراد از اولیالامر در آیه {أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}، علی بن ابیطالب (علیه السلام) و فرزندان ایشان، حضرت امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) هستند.[18]
ابن مردویه اصفهانی در کتاب مناقب علی بن ابيطالب (علیه السلام)، ذیل آیه یادشده، دو روایت نقل کرده است مبنی بر اینکه علی (علیه السلام) از اولیالامر است.[19]
قندوزی حنفی با ذکر آیه شریفه {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}[20] وآیه {إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا...»[21] گفته است:
خداوند متعال اطاعت از اهل بیت (علیهم السلام) و اطاعت از رسول (صلی الله علیه و آله) را همراه با اطاعت از خودش، و ولايت اهل بیت (علیهم السلام) و ولايت
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را نیز همسان ولایت خودش قرار داده؛ همانگونه که سهم اهل بیت (علیهم السلام) از غنيمت و فيء را همانند سهم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قرار داده است. فتبارك اللّه و تعالى که چقدر نعمتش را بر این اهل بيت (علیهم السلام) بزرگ قرار داده است![22]
علي بن أبيطالب گوید از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که میفرمود:
از سه نفر بر دین خود هراسناک باشید: یکی از آنها سلطانی است که گمان میکند اطاعت از او همانند اطاعت خدا، و مخالفت با او مخالفت با خداست! او دروغ گفته است...؛ زیرا اطاعت از کسی که معصیت میکند، [جایز] نیست. اطاعت منحصر در اطاعت خدا و رسول و اولیالامر است. [اولیالامر کسانیاند] که خداوند، اطاعت از آنان را همسان اطاعت از رسول خدا قرار داده و فرموده: {أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...}. چون پیامبر و اولیالامر، معصوم و پاک هستند و به معصیت الهی فرمان نمیدهند، خداوند به اطاعت از آنان فرمان داده است. پس آنان صاحبان امر هستند و اطاعت از آنان از جانب خدا و رسول بر مردم واجب گردیده است و اطاعت احدی غیر از آنان واجب نیست... .[23]
جابر بن عبدالله انصاری میگوید:
وقتی خداوند آیه {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}[24] را بر پیامبرش، محمد (صلی الله علیه و آله)، نازل کرد، من عرض کردم: «یا رسولالله، ما خدا و رسولش را شناختیم؛ اما اولیالامر که خداوند اطاعت از آنان را همسان اطاعت تو قرار داده، چه کسانیاند؟» پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ای جابر، آنان جانشینان من و امامان مسلمانان بعد از من هستند که اول ایشان، علی بن ابیطالب است» و بعد از او به ترتیب اسم یازده امام را مطرح، و به غیبت امام دوازدهم حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز اشاره فرمود.[25]
در منابع روایی، احادیث پرشماری به چشم میخورد[26] که جایگاه و منزلت ائمه (علیهم السلام) را بیان کرده است. حاصل آن احادیث، اثبات ضرورت رجوع مردم به ائمه و بهرهمندیشان از راهنماییهای آن هدایتگران آسمانی است:
الف) بر اساس روایات، خداوند متعال خود را به وسیله امام به خلایق میشناساند و حجت را بر آنان تمام ميکند؛[27] بدین جهتْ زمین هیچگاه از حجت خدا خالی نبوده است و رها گذاشتن اهل زمین بدون رهبری عادل، در شأن خداوند نیست.[28] این حجتهای الهی از جانب خدا موظفند حلال و حرام (تکالیف زندگی) را به مردم تبیین، و آنان را به راه خدا (تعالیم دین اسلام) دعوت کنند.[29] ائمه اطهار (علیهم السلام)، دروازه رحمت خداوندی هستند که مردم باید از آن به سوی خداوند قدم بردارند و بدون راهنمایی آنان، خدا شناخته نمیشود.[30]
ب) ائمه اطهار (علیهم السلام)، داناترین فرد این امت[31] و معدن علم و وارث علوم انبیا و کتابهایشان هستند.[32] خانه آنان، خانه رحمت و محل رفتوآمد فرشتگان است.[33]
ج) ائمه اطهار (علیهم السلام) همان اهل ذکر هستند که مردم باید معارف قرآن را از آنان سؤال کنند تا با حقایق دین محمد (صلی الله علیه و آله) آشنا شوند.[34] وشاء گوید در همان مجلسِ مناظره که امام رضا (علیه السلام) با علماي عراق و خراسان دربارۀ اهل بيت داشتند، پرسیدم: «فدایت شوم، منظور از آیه {فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ}[35] چیست؟» فرمودند: «نَحْنُ أَهْلُ الذِّكْرِ وَ نَحْنُ الْمَسْئُولُونَ...»؛[36] «اهل ذکر ما هستیم و ما سؤالشونده هستيم».
به همین جهت، هر کس بخواهد زندگیاش صبغه الهی داشته و در راستای تعالیم پیامبران الهی ـ خصوصاً پیامبر اسلام ـ بوده باشد، میبایست به اهل بيت پیامبر (علیهم السلام) تأسی جوید و حقايق و معارف ديني را از آنان فرابگیرد.[37]
حاکم حسکاني در روايتي نقل ميکند که ابوبصير از امام باقر(علیه السلام) درباره آيه شريفه {أَطِيعُوا اللَّهَ...} پرسيد. امام فرمود: اين آيه درباره علي بن ابيطالب(علیه السلام) نازل شده است. ابوبصير گفت: مردم ميگويند: چه چيزي مانع شده است که خداوند نام علي و خاندانش را در کتابش ذکر کند؟ امام فرمود: به آنان بگوييد خداوند وجوب نماز را به پيامبرش فرستاد اما اسمي از سه يا چهار رکعت به ميان نياورد بلکه رسول خدا آن را تفسير نمود. همچنين وجوب حج را به پيامبر فرستاد اما نگفت هفت بار طواف کنيد تا رسول خدا آن را براي مردم بيان نمود. همچنين خداوند آيه {أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ} را درباره علي و حسن و حسين فرستاد و رسول خدا به مردم فرمود: شما را به کتاب خدا و اهل بيت خودم سفارش ميکنم، من از خداوند خواستهام که بين قرآن و اهل بيت جدايي نياندازد تا آن دو را در حوض (کوثر) نزد من آورده و خداوند خواسته من را اجابت فرمود.[38]
ابن مغازلی شافعی با سند خود، پنج روایت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است که فرمودند: «إنّما مثل أهل بيتي مثل سفينة نوح من ركب فيها نجا و من تخلّف عنها غرق»؛[39] «مَثَل (منزلت و جایگاه) اهل بیت من، همانند، کشتی نوح است؛ هر کس بر آن سوار شد، نجات یافت و هر کس مخالفت و کوتاهی کرد، غرق شد».
با توجه به این روایات معتبر، ایمان به ائمه اهل بیت (علیهم السلام) در ردیف ایمان به خدا و رسولش قرار دارد. مردم اگر بخواهند ایمان و معرفتشان به خداوند کامل گردد، باید به آنان ایمان بياورند و از آنان پیروی کنند و برای نجات خود، رهنمودهای آنان را سرلوحه زندگی خود سازند.[40]
ابوسلمه گوید از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که ميفرمود: «نَحْنُ الَّذِينَ فَرَضَ الله طَاعَتَنَا لَا يَسَعُ النَّاسَ إِلَّا مَعْرِفَتُنَا وَ لَا يُعْذَرُ النَّاسُ بِجَهَالَتِنَا...»؛[41] «مائيم كه خدا اطاعت ما را واجب ساخته، مردم راهى جز معرفت ما ندارند و بر نشناختن ما معذور نباشند...».
قندوزي حنفي نقل ميکند که امام حسن(علیه السلام) بعد از بيعت مردم با وي طي سخناني ميفرمود: اي مردم از ما پيروي کنيد زيرا اطاعت از ما واجب است و خداوند اطاعت از ما را در کنار اطاعت از خود و اطاعت از رسول قرار داده و فرموده: {يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...}[42]
بر پایه مستندات تاریخی ـ که در هر دو گزارش شیعی و سنی منعکس شده ـ پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، امامت امامان اهلبیت (علیهم السلام) و ضرورت پیروی از آنان را به مردم گوشزد کرده است. گزارشهای بسیاری در این زمینه وجود دارد که براي نمونه به چند مورد اشاره میشود:
الف) در اولین دعوت عمومی پیامبر (صلی الله علیه و آله) پس از نزول آیه {وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِين...}،[43] پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) گروهى از بنيهاشم را دعوت، و از آنان پذیرایی کرد و فرمود:
خداوند مرا براى ارشاد مردم مبعوث كرده و به من امر نموده كه مخصوصاً شما را به اسلام و قرآن دعوت كنم. اگر شما دو كلمه شهادتین را بر زبان جارى سازيد و به آن معتقد شويد، بر عرب و عجم فرمانروايى خواهيد كرد و از آتش رهايى پيدا ميكنيد و به بهشت داخل ميشويد. هر كس از شما در اين امر از من پشتيبانى كند و پاسخ مرا بگويد، وى برادر و جانشين و وارث من پس از وفاتم خواهد بود.
پيامبر (صلی الله علیه و آله) سه بار این کلام را بیان کرد؛ ولی آنان در هر سه نوبت سکوت کردند و اميرالمؤمنين علی(علیه السلام) عرض كرد: «يا رسولاللَّه، من در اين امر از شما پشتيبانى خواهم كرد». پيغمبر فرمود: «اكنون بنشين. شما وصى و خليفه و وارث من خواهى بود». پس از اين جريان، فرزندان عبدالمطلب از منزل بيرون شدند و به ابوطالب گفتند اگر در دين برادرزادهات داخل شوى، خود را حقير و ذليل ميكنى؛ زيرا وى فرزندت را بر تو امير قرار داد.[44]
ب) پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) با دستور خداوند، چندین نوبت مردم را فراخواند و علی (علیه السلام) را به عنوان امام و رهبر جامعه اسلامی پس از زمان خودْ معین، و مردم را به اطاعت از ایشان دعوت کرد؛ از جمله اینکه در حضور گروهی از مردم، به علی (علیه السلام) اشاره کرد و فرمود:
ـ این (علی) جانشین من است پس از من. پس، به او گوش فرا دهید و از او اطاعت کنيد.[45]
ـ «این (علی) سرپرست هر مؤمن است بعد از من».[46]
ايشان همچنين خطاب به علی (علیه السلام) فرمود:
ـ أنتَ أخِي وَ وَصِيّي وَ خَليفَتِي مِن بَعدِي وَ قاضِي دِينيِ.[47]
ـ تو برادر، وصی و جانشینم بعد من و قاضی دین من هستی.
ـ أَنَا سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِكَ سَادَةُ أُمَّتِي.... مَنْ أَطَاعَنَا فَقَدْ أَطاعَ الله وَ مَنْ عَصَانَا فَقَدْ عَصَى الله.[48]
من سرور فرزندان آدم هستم. یا علی، تو و امامان پس از خودت، سروران امّت من هستید... . هر کس ما را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است و هر کس ما را نافرمانی کند، پروردگار را نافرمانی کرده است.
ج) پيامبر (صلی الله علیه و آله) هنگام بازگشت از حجةالوداع و معرفی علی (علیه السلام) در غدیر خم به عنوان جانشین خود و امام المسلمین، فرمود:
من میان شما دو گوهر گرانمایه به یادگار مىگذارم؛ چنانچه هر دو را حفظ کنید، گمراه نخواهید شد: یکى کتاب خداست که به منزله ریسمانى از آسمان به سوى زمین امتداد یافته، و دیگرى عترت و اهل بیت مناند و از هم جداناپذیرند.[49]
مطابق این حدیث، پیامبر (صلی الله علیه و آله) گواهی دادند که اهل بیت گرامی ایشان (علیهم السلام) چون همواره با قرآن هستند و از قرآن جدا نمیشوند، معصوم از خطا هستند و درنتیجه پیروی از آنان نیز همانند پيروي از قرآن لازم است؛ زیرا همانگونه که خطا و گرایش به باطل از ساحت قرآن به دور است.[50]
خاندان مطهر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز (که طبق حدیث ثقلین، عِدل قرآن هستند) از خطا مصونند و گرایش به باطل به ساحت آنان راه ندارد. برابر روایات متعدد، حقّ اطاعت اهل بیت (علیهم السلام)، همانند حقّ معرفت و مودت آنان، خاستگاه الهی دارد؛ یعنی پیروی از اهل بیت (علیهم السلام)، پیروی از خدا، و نافرمانی از آنان نیز به منزله نافرمانی از خداوند است.[51]
ابن مغازلي شافعي به سند خود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل ميکند:
خداوند درباره علی عهدی با من بست. گفتم: «خدایا آن را برای من بیان نما». خداوند فرمود: «همانا علی پرچم هدایت و امام دوستان من است» ...تا اینکه فرمود: «من أحبّه أحبّني و من أطاعه أطاعني، فبشّـره بذلك!»؛ «هر کس علی را دوست بدارد من را دوست داشته و هر کس از علی اطاعت کند، از من اطاعت کرده است. پس به علی بشارت بده».
در روایت دیگری رسولاللّه (صلی الله علیه و آله) فرمود: «حقّ عليّ على المسلمين كحقّ الوالد على ولده»؛[52] «حق علی بر مسلمانان مانند حق پدر بر فرزند است». وجوب اطاعت فرزند از پدر، امری واضح و مبرهن است.
البته تصریح به امامت و وصایت ائمه (علیهم السلام) و ضرورت پیروی از
آنان، درباره بقیه امامان نیز به همین منوال صورت گرفته است؛ چنانکه امام باقر (علیه السلام) به ابوبصیر فرمود: «همانا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به على و حسن و حسين وصيت كرد و چون على(علیه السلام) درگذشت، (زمان وفاتش فرارسید) به حسن و حسين وصيت كرد... و امام حسن نیز به امام حسين وصيت نمود...». امام باقر در ادامه سخن خود فرمود: «قَالَ الله عَزَّ وَ جَلَّ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ هِيَ فِينَا وَ فِي أَبْنَائِنَا»؛[53] «خداى عزوجل فرمايد: خويشاوندان، بعضى بر بعضى ديگر سزاوارترند. اين آيه درباره ما و فرزندان ماست».
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «به راستی که خداوند دوستی و موالات ما را واجب کرد و اطاعت ما را فرض گردانید».[54]
امام رضا (علیه السلام) از پدر و اجداد خود، سپس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است:
امامان از فرزندان حسيناند. هر کس از آنان اطاعت کند و فرمان بَرَد، از خدا اطاعت کرده و هر کس معصيت و نافرماني آنان کند، خداي عزوجل را معصيت کرده است. آنان عروةالوثقي (چنگاويز محکم و دستگيرۀ استوار) و وسيله و راهنماي به سوي خداي عزوجل هستند.[55]
در این تحقیق، با ارائه دلایل عقلی و نقلی، روشن شد که اطاعت از رهبر جامعه (امام المسلمین)، ضامن پیشرفت و موفقیت در همه عرصههای مادی و معنوی است. همچنین به استناد آیات قرآن و روایات، ثابت شد که عترت و اهل بیت پیامبر (علیهم السلام)، مصداق امام هستند؛ زیرا علما و مفسران شیعه، همگی اتفاق نظر دارند بر اینکه به دو دلیل، منظور از «اولیالامر» در آیه اطاعت از اولیالامر، امامان از اهل بیت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) هستند: اول اینکه خداوند در این آیه، اطاعت «اولیالامر» را به طور مطلق و بیقید و شرطْ واجب و در ردیف اطاعت خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) قرار داده است و هر کسی که خداوند اطاعتش را به طور مطلق واجب کند، باید معصوم باشد؛ دوم اينکه روایات زیادی دلالت دارند بر اینکه مراد از «اولیالامر» در این آیه، امامان از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) هستند. حاصل آن احادیث، اثبات ضرورت رجوع مردم به ائمه و بهرهمندیشان از راهنماییهای آن هدایتگران آسمانی است.
بر پایه مستندات تاریخی ـ که در هر دو گزارش شیعی و سنی منعکس شده است ـ پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، امامت امامان اهلبیت (علیهم السلام) و ضرورت پیروی از آنان را به مردم گوشزد کرده است؛ از جمله در دعوت عمومی پس از نزول آیه انذار و همچنین هنگام بازگشت از حجةالوداع و معرفی علی (علیه السلام) به عنوان امیرالمؤمنین، که پیامبر (صلی الله علیه و آله) با بیان حدیث ثقلین گواهی دادند اهل بیت گرامی ایشان (علیهم السلام) همواره با قرآن هستند و پیروی از آنان نیز همانند پيروي از قرآن لازم است.
[1]. «ان الله تعالى و رسولهﷺ لم يأكر الاّ بالرجوع الى الکتاب و السنة فليس فيه نص صحيح بالرجوع الى الائمة الاثني عشـر ...». (الخلف، أصول مسائل العقيدة، ج1، ص40)
[2]. شيخ مفيد، كتاب المزار ـ مناسك المزار، ص93؛ شيخ طوسي، مصباح المتهجد، ج1، ص392.
[3]. «اي كساني كه ايمان آوردهايد، تقوا پيشه كنيد و از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد و با صادقان باشيد. (توبه: 119)
[4]. کليني، الکافي، ج1، ص208.
[5]. سيوطي، الدر المنثور، ج3، ص290.
[6]. ذَهَبي، سير أعلام النبلاء، ج18، ص245.
[7]. حسکاني، شواهد التنزيل، ج1، ص342.
[8]. همان، ص345.
[9]. در يازده آيه قرآن اطاعت از خدا و رسول به عنوان يک دستور شرعي به مردم ابلاغ شده است: آل عمران: 32 و 132، نساء: 59، مائده: 92، انفال: 1، 20، 46، نور: 54، محمد: 33، مجادله: 13، تغابن: 12.
[10]. {يا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ...}. (نساء: 59)
[11]. اندلسي، البحر المحيط، ج3، ص686.
[12]. فخر رازي، مفاتيح الغيب، ج10، ص113ـ 115.
[13]. شيخ طوسي، التبيان، ج3، ص236؛ علامه حلي، الألفين، ص281؛ طباطبايي، الميزان، ج4، ص387 - 401.
[14]. حسکاني، شواهد التنزيل، ج1، ص191.
[15]. قندوزي، ينابيع المودة، ج1، ص341 و 350- 351.
[16]. شيخ طوسي، التبيان، ج3، ص236؛ علامه حلي، الألفين، ص65، 83 و 281.
[17]. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(علیه السلام) قَالَ، .... وَصَلَ اللهُ طَاعَةَ وَلِيِّ أَمْرِهِ بِطَاعَةِ رَسُولِهِ وَ طَاعَةَ رَسُولِهِ بِطَاعَتِهِ فَمَنْ تَرَكَ طَاعَةَ وُلَاةِ الْأَمْرِ لَمْ يُطِعِ الله وَ لَا رَسُولَهُ... ». (کليني، الكافي، ج1، ص182- 183)
[18]. حسکاني، شواهد التنزيل، ج1، ص189ـ191.
[19]. ابن مردويه اصفهاني، مناقب علي بن أبيطالب (علیهما السلام)، ص230.
[20]. نساء: 59.
[21]. مائده: 55.
[22]. قندوزي، ينابيع المودة، ج1، ص144.
[23]. مرعشي، إحقاق الحق، ج13، ص78 به نقل از: علامه محدث، عارف مشهور به ابن حسنويه در کتاب خطي دُرّ بحر المناقب، ص100.
[24]. «اي کساني که ايمان آوردهايد، اطاعت کنيد خدا را و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولوالامر (اوصياي پيامبر) را». (نساء: 59)
[25]. خزاز رازي، كفاية الأثر، ص53ـ 54.
[26]. در کتاب الکافي چندين باب در اين زمينه وجود دارد؛ از جمله: بَابُ الِاضْطِرَارِ إِلَى الْحُجَّةِ (الكافي، ج1، ص168ـ 169)، بَابُ مَا فَرَضَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ (صلی الله علیه و آله) مِنَ الْكَوْنِ مَعَ الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام)، (الكافي، ج1، ص208- 209)، بابُ مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ وَ الرَّدِّ إِلَيْهِ (الكافي، ج1، ص180) و بَابُ أَنَّ أَهْلَ الذِّكْرِ الَّذِينَ أَمَرَ اللهُ الْخَلْقَ بِسُؤَالِهِمْ هُمُ الْأَئِمَّةُ (علیهم السلام). (الكافي، ج1، ص210ـ 211)
[27]. کليني، الكافي، ج1، ص177.
[28]. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(علیه السلام) قَالَ، إِنَّ الله أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ». (کليني، الكافي، ج1، ص179)
[29]. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ(علیه السلام) قَالَ، مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلَّا وَ لله فِيهَا الْحُجَّةُ يُعَرِّفُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ يَدْعُو النَّاسَ إِلَى سَبِيلِ اللهِ». (کليني، الكافي، ج1، ص178).
[30]. «هُمْ أَبْوَابُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَ الَّتِي يُؤْتَى مِنْهَا وَ لَوْلَاهُمْ مَا عُرِفَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ...». ( الكافي، ج1، ص193)
[31]. الكافي، ج1، ص222.
[32]. «هِيَ عِنْدَنَا وِرَاثَةً مِنْ عِنْدِهِمْ...». (الكافي، ج1، ص227)
[33]. «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(علیه السلام) إِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ بَيْتُ الرَّحْمَةِ وَ مَعْدِنُ الْعِلْمِ». (الكافي، ج1، ص221)
[34]. الكافي، ج1، ص210ـ 211.
[35]. «اگر [اين حقيقت را] نميدانيد [که پيامبران از جنس بشر بودند] از اهل دانش و اطلاع بپرسيد». (انبيا: 7؛ نحل: 43)
[36]. الكافي، ج1، ص210. چندين روايت در همين زمينه در حسکاني: شواهد التنزيل، ج1، ص432ـ 437.
[37]. «عَنْ أَبِي جَعْفَر(علیه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله) مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَحْيَا حَيَاةً تُشْبِهُ حَيَاةَ الْأَنْبِيَاءِ ... فَلْيَتَوَلَّ عَلِيّاً وَ لْيُوَالِ وَلِيَّهُ وَ لْيَقْتَدِ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِي خُلِقُوا مِنْ طِينَتِي». (کليني، الكافي، ج1، ص208)
[38]. حسکاني، شواهد التنزيل، ج1، ص191.
[39]. ابن مغازلي شافعي، المناقب، ص148ـ 150.
[40]. «لَا يَكُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى يَعْرِفَ الله وَ رَسُولَهُ وَ الْأَئِمَّةَ كُلَّهُمْ وَ إِمَامَ زَمَانِهِ وَ يَرُدَّ إِلَيْهِ وَ يُسَلِّمَ لَهُ». (کليني، الكافي، ج1، ص180؛ شيخ طوسي، التبيان، ج3، ص236؛ علامه حلي، الألفين، ص281)
[41]. الكافي، ج1، ص187.
[42]. قندوزي، ينابيع الموده، ج1، ص71.
[43]. شعراء: 214.
[44]. قمي، تفسير القمي، ج2، ص124؛ طبرسي، إعلام الوري، ص162؛ حسکاني، شواهد التنزيل، ج1، ص486؛ سيوطي، الدر المنثور، ج5، ص97؛ ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، ج6، ص153.
[45]. «هَذا خَلِيفَتي فِيكُم مِن بَعدِي فَاسمَعوا لَهُ وَ أطيعوا». (ابن ابيالحديد، شرح نهج البلاغة، ج13، ص211؛ حر عاملي، إثبات الهداة، ج3، ص209)
[46]. «هَذا وَلِيُّ كُلِّ مُؤمنٍ بَعدِي». علمالهدي، رسائل المرتضي، ج1، ص339؛ مرعشي، إحقاق الحق، ج15، ص222؛ قندوزي، ينابيع المودة، ج1، ص11 و ج2، ص78)
[47]. همان.
[48]. شيخ صدوق، الأمالي، ص476.
[49]. خزاز رازي، كفاية الأثر، ص128؛ شيخ صدوق، کمال الدين، ج1، ص238؛ طبراني، المعجم الکبير، ج5، ص171؛ نسائي، السنن الکبري، ج7، ص310.
[50]. {لاٰ يَأْتِيهِ اَلْبٰاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاٰ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ}؛ «هيچ باطلی از پيش رو و پشت سرش به سويش نمیآيد، نازل شده از سوی حکيم و ستوده است». (فصلت: 42)
[51]. «مَنْ أَطَاعَهُمْ فَقَدْ أَطاعَ الله وَ مَنْ عَصَاهُمْ فَقَدْ عَصَى الله عَزَّ وَ جَل». (شيخ صدوق، عيون أخبار الرضا٧، ج2، ص58)
[52]. ابن مغازلي شافعي، المناقب، ص94.
[53]. «إِنَّ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) أَوْصَى إِلَى عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَلَمَّا مَضَـى عَلِيٌّ(علیه السلام) أَوْصَى إِلَى الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ...وَ أَوْصَى الْحَسَنُ إِلَى الْحُسَيْنِ...». کليني، الكافي، ج1، ص292.
[54]. «إِنَّ الله تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْجَبَ عَلَيْكُمْ حُبَّنَا وَ مُوَالاتَنَا وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ طَاعَتَنَا أَلَا فَمَنْ كَانَ مِنَّا فَلْيَقْتَدِ بِنَا». (شيخ مفيد، الإختصاص، ص241)
[55]. «الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ(علیه السلام) مَنْ أَطَاعَهُمْ فَقَدْ أَطاعَ الله وَ مَنْ عَصَاهُمْ فَقَدْ عَصَى الله عَزَّ وَ جَلَّ هُمُ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ هُمُ الْوَسِيلَةُ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ». (شيخ صدوق، عيون أخبار الرضا٧،
ج2، ص58)
تــــازه هــــا